پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یادداشتی بر فیلم Avatar (جیمز کامرون - ۲۰۰۹)

سن من به دهه هفتاد میلادی که فیلم های "۲۰۰۱: اودیسۀ فضایی" (کوبریک) و سری "جنگ های ستارگان" ساخته شد قد نمی ده و بزرگترین جهش تکنولوژی سینمایی که شاهدش بودم سال ۱۹۹۳ بود با "پارک ژوراسیک" (ااسپیلبرگ) و بعد ۲۰۰۱ با "ارباب حلقه ها" (پیتر جکسون).

در "پارک ژوراسیک" دایناسورهای دیجیتالی بصورت کاملاً طبیعی و زنده بین بازیگران فیلم قدم می زدن و در "ارباب حلقه ها" یک شخصیت تمام کامپیوتری در فیلم وجود داشت که می شد به اندازۀ سایر بازیگران باورش کرد.

تا دیشب که Avatar رو دیدیم. فیلمی که پیشرفتی بزرگ برای تکنولوژی سینما و انقلابی در زمینۀ CGI (به معنی Computer Generated Image) محسوب می شه.

Avatar محصول یک دهه برنامه ریزی و تحقیق از سوی جیمز کامرون و تیم سازندۀ فیلمه، داستانی که قرار بود سال ۱۹۹۹ (بعد از تایتانیک) ساخته بشه اما کامرون ترجیح داد تا پیشرفت بیشتر صنعت سینما در زمینۀ گرافیک دیجیتالی صبر کنه.

به نظر من تبحر جیمز کامرون در تبدیل داستان های ساده و تکراری به حماسه است. مگه اساس داستان تایتانیک چیزی بیشتر از عشق بین دختر ثروتمند و پسر فقیر بود؟ که اینبار در لوکیشنی خاص (یک کشتی محکوم به غرق شدن) رخ می داد.

اگه به داستان آواتار دقیق بشیم متوجه می شیم این داستان شباهت بسیار زیادی به داستان پوکوهانتوس داره: عشق یک نظامی به دختر بومی سرزمین جدید؛ یا حتی "با گرگ ها می رقصد" (عشق سرباز به دختر بومی سرخپوست، تبدیل شدن به یکی از آنها و ماندن در کنارشان،...). درست همینجاست که هنر کامرون خودنمایی می کنه: تبدیل این داستان به حماسه ای بزرگ. انتقال لوکیشن از "زمین" به کره ای خیالی به اسم "پاندورا".

پاندورا سرزمینی است با موجودات، گیاهان و فضایی بسیار زیبا که تماماً محصول تخیل گروه سازنده است. کامرون برای خلق چنین سیاره ای از ده ها محقق و کارشناس استفاده کرده تا با ترکیب موجودات مختلف، گونه هایی جدید خلق کنن. حتی از یک زبان شناس خواسته تا زبانی کاملاً جدید و متفاوت با تمام زبان های کرۀ زمین بسازه (زبان Na’viها شامل ۱۰۰۰ لغت و دستور زبانی نسبتا کامله).

جیمز کامرون آگاهانه از حضور سوپراستارهای هالیوودی اجتناب می کنه تا بجای توجه به بازیگران، به خود فیلم نگاه کنیم و انگار می خواد ثابت کنه ساخت پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما بدون حضور ستاره های هالیوود و بازی کاراکترهایی دیجیتالی هم امکانپذیره. جایی خونده ام که برای رندر (ساخته) شدن هر فریم انیمیشن این فیلم ۴۷ ساعت زمان صرف شده (هر 24 فریم = یک ثانیه). این عدد رو ضرب کنید در ۶۰% از کل زمان فیلم (۱۶۲ دقیقه) تا به مدت زمانی که گروه سازنده صرف ساختن فیلم کردن پی ببرین. (یا یک کامپیوتر، ۷۵۰ سال طول می کشه! اما اینکار با بیشتر از ۱۰۰۰ کامپیوتر انجام شده) 

مطمئناً تماشای Avatar در یک سینمای سه بعدی لذتی بسیار بسیار بیشتر از دو بعدی داره، اما سعی کنین حداقل فیلم رو با کیفیت اوریژنال – که یکی دو روزه اومده – ببینین تا از تماشای سیارۀ زیبای پاندورا لذت ببرین و مطمئن باشین در طول دو ساعت و نیم فیلم به هیچ عنوان حوصله تون سر نمی ره. 

به نظر من گرفتن جایزه در تمام رشته های فنی حق مسلم این فیلمه، و در زمینۀ بهترین آواز فیلم هم در حقش کوتاهی شده. شاید اگر من عضو هیات داوران بودم حتی برای بهترین فیلم و کارگردانی هم به این فیلم رای می دادم، چون آواتار به همون اندازه که فیلم خوبیه فیلم مهمی هم هست.    

امتیاز: ۹ از ۱۰

*** درباره فیلم و عکس های سه بعدی قبلا اینجا نوشته ام

یادداشتی بر فیلم Paranormal Activity (اورن پلی – ۲۰۰۹)

قبل از هر چیز باید بگم این فیلم ترسناک ترین فیلمیه که ظرف ده سال گذشته دیدم.

بعضی فیلم ها با نشون دادن قاتل کارد به دست یا ارواح و خون آشام سعی می کنن تماشاگر رو بترسونن؛ اما این فیلم با القاء حس ترس از موجودی نامرئی آنچنان اثری می ذاره که تا مدتها فراموش نمی شه ... داستان فیلم خیلی ساده اس:

کتی و میکا زوج جوانی هستن که به تازگی وارد خونۀ جدیدشون شدن. نیمه شب ها صدای عجیب و غریبی از اطراف خونه شنیده می شه و اتفاقاتی میفته که توجیه منطقی براش وجود نداره... 

تا اینجا با داستانی کاملاً تکراری روبرو هستیم، اما فیلمنامه وقتی متفاوت می شه که میکا تصمیم می گیره با خرید دوربین فیلمبرداری و نصب اون داخل اتاق خواب، از شب تا صبح از تمام اتفاقاتی که موقع خواب رخ می ده تصویر بگیره.

ساختار فیلم شبیه به Blair Witch Project هست. یعنی کل فیلم از زاویۀ دید دوربین هندی کم کاراکترهای اصلی نمایش داده می شه. با این تفاوت که در اون فیلم از دو دوربین استفاده شده بود و اینجا یکی. بازی ها آنچنان طبیعیه که کاملاً باور می کنیم تمام حوادثی که شاهدشون هستیم واقعاً جلوی دوربین اتفاق افتادن.

جالب اینکه Paranormal Activity با بودجۀ تنها ۱۵۰۰۰ دلار ظرف ۱۰ روز در خانه اورن پلی (کارگردان) ساخته شده و اصلاً قرار نبود در سینماها به نمایش دربیاد. اما وقتی استیون اسپیلبرگ بطور اتفاقی فیلم رو می بینه انقدر خوشش میاد که فیلم رو برای پخش گسترده به کمپانی پارامونت معرفی می کنه. نهایتا این فیلم ۱۰۰ میلیون دلار فروش می کنه و تبدیل می شه به پرسودترین فیلم تاریخ سینما.

فیلم موسیقی متن نداره و تدوین هم کاملاً "شبه مبتدی" صورت گرفته تا حس واقعی بودن تصاویر رو بهتر منتقل کنه.

به نظر من دلیل اثر گذار بودن وحشت غالب در این فیلم اینه که حوادث داستان – خصوصاً حوادثی که موقع خواب بودن کاراکترها رخ می ده – برای هر کسی در هر مکانی قابل لمسه. همونطور که آلفرد هیچکاک بزرگ گفته "ترسناک ترین صحنه، اونیه که بتونه برای هر کسی پیش بیاد". به همین دلیل خودش به اون صحنۀ قتل زیر دوش آب علاقۀ عجیبی داشت، چون "زیر دوش همۀ ما تنها هستیم و بی دفاع".

اگه فیلم ترسناک روتون اثر بد می ذاره، توصیه نمی کنم فیلم رو ببینین و اگر دیدین مطمئناً تا مدتها موقع خواب – هر کجا که باشین – ترس بر شما غلبه می کنه!

امتیاز: ۸ از ۱۰

یادداشتی بر فیلم District 9 (نیل بومکمپ - ۲۰۰۹)

اصلاً فکر نمی کردم انتظار برای دیدن این فیلم به اندازۀ تنها یک پست طول بکشه! دیروز این فیلم با کیفیت عالی رسید دستم و دیدمش...

اول از همه بگم که با نقدها و تعاریفی که از این فیلم روی سایت های سینمایی خونده بودم، توقعم خیلی بالا رفته بود و انتظار دیدن یک شاهکار سینمایی رو داشتم... که District 9 به خوبی این انتظار رو برآورده کرد.

"منطقۀ 9" محلیه برای نگهداری حدود ۲ میلیون موجود فضایی که ۲۰ سال پیش به زمین اومدن و حالا در حاشیۀ ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) زندگی فلاکت باری دارن... ویکوس (عضو MNU، یک سازمان چند ملیتی) ماموریت پیدا می کنه تا بیگانه های کوچکتر رو به منطقۀ دیگه ای با شرایط بهتر منتقل کنه، اما در اثر یک حادثه به بیماری مرموز و بسیار خطرناکی مبتلا می شه که...

ساختار مستندگونه، استفاده از بازیگران ناشناس، فیلمنامۀ بدیع، جلوه های ویژه منحصربفرد و موسیقی عالی از نقاط قوت فیلم هستن و در مقابل تصاویر خشن و بعضاً مشمئزکننده (موجودات فضایی شبیه میگو و سوسک های غول پیکر هستن) از نقاط منفی فیلم (اونهم به این دلیل که باعث کم شدن تعداد بینندگان فیلم می شه).

جالبترین ایدۀ فیلم (در ظاهر) ابتکار در نشان دادن روابط بین انسان و بیگانگان هست و طرح این سوال که آیا امکان برقراری روابط دوستانه بین ما و آنها وجود دارد؟ آیا می توان به آنها اعتماد کرد؟ آیا ما دوستان خوبی برای آنها خواهیم بود؟ 

البته می شه در عمق داستان فیلم معانی ملموس تری رو هم درباره آپارتاید و تبعیض نژادی پیدا کرد که به دلیل لو نرفتن بیشتر داستان از گفتنش اجتناب می کنم. تنها کافیه به این نکته توجه کنین که کارگردان فیلم در آفریقای جنوبی بزرگ شده، جایی که چند دهه قبل دولت قصد داشت کودکان سیاه پوستی رو که در زاغه های خارج شهر ژوهانسبورگ (به اسم District 6) زندگی می کردن به منطقه ای بهتر منتقل کنه...

به نظر من این فیلم اگر نه بهترین، حداقل یکی از بهترین فیلم های ژانر علمی/تخیلی محسوب می شه. گرچه District 9 مثل ماتریکس دیالوگ های عمیق و تفکربرانگیز نداره، اما نهایتاً انسان رو وادار می کنه به خودش و ارتباطش با محیط اطراف با دقت بیشتری توجه کنه.

توصیه می کنم حتما ببینیدش!

امتیاز: ۹ از ۱۰

Slumdog Millionaire (دنی بویل / ۲۰۰۸)

بالاخره بعد از مدتها فیلمی دیدم که به معنای واقعی کلمه ازش لذت بردم. "میلیونر زاغه نشین" نه تنها یکی از بهترین فیلم های سال ۲۰۰۸ که به نظر من جزو بهترین فیلم هاییه که تابحال دیدم.

داستان فیلم تماماً در هند می گذره و به غیر از کارگردان، اغلب عوامل فیلم هم هندی هستن:

"جمال پسر جوان و فقیریه که تصادفاً در مسابقه ای تلویزیونی شرکت کرده و به همۀ سوال ها درست جواب داده. در صورتیکه به سوال آخر هم جواب درست بده، چندین میلیون روپیه برنده می شه... اما گردانندگان مسابقه مشکوک می شن که تقلب کرده و اون رو تحویل پلیس می دن. هنگام بازجویی مشخص می شه تک تک سوالات مطرح شده در مسابقه و پاسخ اونها با خاطره ای از گذشتۀ جمال پیوند خورده و دلیلی منطقی (و اغلب تلخ) برای دونستن جواب اونها وجود داره..."

در طول فیلم، به کمک فلاش بک های فراوان با داستان زندگی جمال و برادر بزرگترش (سلیم) آشنا می شیم. بچه هایی که در کودکی والدینشون رو از دست دادن و از طریق گدایی، دزدی و کارهای خلاف زندگیشون رو می گذرونن...

کاراکترهای فیلم انقدر واقعی هستن که با تمام وجود احساسشون می کنیم. طوری که انگار مدتهاست اونها رو می شناسیم. در طول فیلم همراهشون می خندیم، براشون نگران می شیم و پابه پاشون غصه می خوریم...

حوادث فیلم طوری پیش می ره که انگار تمام اتفاقات بدی که در طول زندگی جمال رخ داده، تنها به این دلیل بوده که اون رو به اینجا – صندلی مسابقۀ "آیا می خواهید یک میلیونر شوید" – بکشونه... انگار برنده شدن جمال در این مسابقه از قبل توسط "تقدیر" یا "سرنوشت" تعیین شده بود.

فیلمنامۀ قوی اولین مشخصۀ مثبت این فیلمه: پرداخت دقیق شخصیت ها، توالی درست سکانس ها، حفظ ریتم و گنجاندن گره های منطقی داستانی. در بعضی سکانس ها با واقعیت هایی روبرو می شیم که حقیقتاً شوکه کننده اس... مثل مرد به ظاهر مهربونی که مثل فاگین پیر (در داستان الیور تویست) بچه های فقیر رو توی خونه ای جمع کرده و در قبال کارهایی که براش انجام می دن بهشون جای خواب و غذا می ده. در یکی از سکانس ها از بچه ها تست آواز می گیره تا توی خیابون های بمبئی بخونن و گدایی کنن، در صورتیکه بچه ای نتونه انتظارش رو برآورده کنه دستور می ده چشم هاش رو از حدقه در بیارن تا بعنوان یک کور دوره گرد براش گدایی کنه...

در کنار این سکانس های تلخ، سکانس های طنزی هم وجود داره که از تلخی فیلم کم می کنه. یکی از جالبترین سکانس ها جاییه که بچه ها راه پولدار شدن رو یاد می گیرن: یکی کفش توریست های خارجی رو جلوی تاج محل می دزده و اون یکی در غالب یک فروشندۀ دوره گرد بهشون دمپایی می فروشه که پابرهنه تا هتل نرن!

تمام اجزای فیلم به بهترین شکل ممکن اجرا شدن: فیلمبرداری خیره کننده، تدوین عالی و بازی های فوق العاده. اما بزرگترین ویژگی فیلم کارگردانی استادانۀ دنی بویل هست که رنگ و بوی خاصی به اثر داده که مشابهش رو قبلاً در هیچ فیلمی ندیدیم.

دنی بویل از همون ابتدا سبک خاص روایی سینماییش رو بهمون نشون می ده و ما رو آماده می کنه تا با فیلمی پر از تضاد روبرو بشیم. تضاد آزاردهنده ای که هر روز اطرافمون می بینیم اما بی توجه از کنارش رد می شیم.

مورد دیگه ای که حتماً باید بهش اشاره کرد موسیقی متن بی نظیریه که یک آهنگساز هندی برای فیلم ساخته و واقعاً تاثیرگذاره.

از تیتراژ آخر فیلم هم حسابی خوشم اومد، چون از نبود "یه چیزی" توی فیلم متعجب بودم و در طول فیلم جای خالیش رو حس می کردم... که اونهم در تیتراژ جبران شد!

امتیاز: ۹ از ۱۰

The Bucket List (راب راینر – ۲۰۰۸)

"مصری های باستان اعتقاد داشتن وقتی آدمی می میره، روحش باید به دو سوال جواب بده و بر اساس جوابی که می ده وارد بهشت یا جهنم می شه: ۱- آیا از زندگیت لذت بردی؟ ۲- آیا زندگی تو باعث لذت دیگران شد؟"  

دو پیرمرد روی تخت بیمارستان مراقبت از بیماران سرطانی با هم آشنا می شن. هر دو می دونن شانس زیادی برای درمان ندارن و نهایتاً یکسال دیگه زنده هستن. اونها تصمیم می گیرن این یکسال رو – بجای خوابیدن روی تخت بیمارستان – با انجام کارهایی که یک عمر در آرزوی انجامش بودن سپری کنن. اونها لیستی تهیه می کنن از کارهای مورد علاقه شون و سعی می کنن قبل از اینکه مرگ به سراغشون بیاد (kick the bucket!)، تمام اون کارها رو انجام بدن... 

این داستان رو داشته باشین و به جای دو پیرمرد جک نیکلسون و مورگان فریمن رو مجسم کنین! نتیجۀ کار فیلم بسیار مفرح و جذابیه که تا آخرین لحظه کم نمیاره و طوری تموم می شه که هیچوقت فراموش نمی کنین! 

این فیلم ما رو وادار می کنه دربارۀ برخی اعتقاداتی که داریم تجدید نظر کنیم و ارزش لحظات عمرمون رو بدونیم. باعث می شه بفهمیم تیک تاک عقربه های ساعت چه معنایی داره و غفلت از لحظات خوشی که می تونیم با عزیزانمون داشته باشیم تا چه حد غیرقابل جبرانه.

آیا شما از زندگی لذت می برید؟ 
آیا زندگیتون باعث لذت دیگران می شه؟
آیا فهرستی از کارهایی که دلتون می خواد قبل از مرگ انجام بدین تهیه کردین؟!

یادداشتی کوتاه بر فیلم Das Leben Der Anderen

زندگی دیگران - آلمان - محصول ۲۰۰۷

بهترین فیلم چند سال اخیر سینمای آلمان با فیلمنامه ای فوق العاده قوی:
"سال ۱۹۸۴، آلمان شرقی: دولت یکصد هزار نفر کارمند اطاعات و دویست هزار نفر خبرچین رو استخدام کرده بود تا زندگی هنرمندان و نویسندگان رو به شدت تحت کنترل قرار بده. یکی از خبرچین ها که مسئول نظارت بر زندگی یک نمایشنامه نویس هست به تدریج درگیر زندگی خصوصی اون می شه و..."

این تریلر سیاسی به خوبی جو حاکم بر آلمان شرقی رو چند سال پیش از فروپاشی به نمایش درمیاره، بیننده رو با بخشی از تاریخ آلمان آشنا می کنه و به شکل تاثیرگذاری تموم می شه.

در مجموع ۵۶ جایزۀ بین المللی نصیب این فیلم شده؛ از جمله اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان سال ۲۰۰۷ و جایزۀ اصلی جشنواره های برلین، سزار، بافتا و ... .

فیلم های به یادماندنی: Oldboy

"یک دانه شن باشی یا یک صخره، در هر حال در آب فرو خواهی رفت..."

خیلی وقت بود دنبال این فیلم می گشتم تا بالاخره دیشب اومد دستم. وقتی رسیدم خونه ساعت ۱:۳۰ شب بود ولی طاقت نیاوردم تا امروز صبر کنم!

Oldboy یکی از فیلم های خیلی خوب سینمای کره (۲۰۰۳، چان ووک پارک) هست که در حال حاضر روی سایت IMDB در فهرست ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما با امتیاز ۸.۳ رتبۀ ۱۱۱ رو داره.

"مردی در جوانی ربوده می شه و اون رو برای مدت ۱۵ سال در یک اتاق زندانی می کنن. بعد از ۱۵ سال، تنها ۵ روز فرصت داره تا بفهمه چه کسانی و به چه دلیل اون رو زندانی کردن و قصد داره از اونها به بدترین شکل ممکن انتقام بگیره..."

Oldboy در لایه های بیرونی یک داستان هیجان انگیز رو در ژانر تریلر روایت می کنه، اما در لایه های درونی دارای مفاهیم عمیقی است. عشق به ممنوع ترین شکل ممکن و تباه کردن زندگی چند نفر از روی نادانی و بی توجهی دو موضوعیه که در این فیلم بهش پرداخته می شه.

پایان فیلم به شدت تاثیرگذاره و بیننده رو وادار می کنه مجدداً از زاویۀ دیگه ای داستان رو بررسی کنه. موسیقی و فیلمبرداری Oldboy از بهترین و حرفه ای ترین کارهای سینمای آسیاست.

"یک دانه شن باشی یا یک صخره، در هر حال در آب فرو خواهی رفت..."

شاید همین جمله – که در فیلم بارها تکرار می شه – به بهترین شکل مفهوم کلی فیلم رو برسونه: اثر مدیوم بر شیء؛ اثر محیط بر انسان...