پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

سال نو مبارک!

سال 85 هم داره تموم می شه، با کلی اتفاق خوب و بد... بد که نه، ناخوشایند.

 

زندگی من همیشه روی یک تابع سینوسی حرکت کرده: هیجان و حوادث خوب در سال های زوج و یکنواختی و حوادث ناخوشایند در سال های فرد!

 

امیدوارم 86، مثل همه سال های زوج قبلی، سال خیلی خیلی خوبی باشه، برای همه.

 

ما فردا صبح می ریم شمال و معلوم نیست کی برگردیم... بعید می دونم بتونم توی تعطیلات وبلاگ رو آپ کنم، مجبورین با همین مطالبی که فعلا هست سر خودتونو گرم کنین تا برگردم!

 

امیدوارم سالی داشته باشین پر از خوشی، سلامتی، موفقیت و عشق.

 

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکویی شیشه غم را به سنگ، هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

 

  سال نو مبارک!

 

ارتباط تایتانیک با هزاردستان!!!

پدرخوانده، ایندیانا جونز، از کرخه تا راین، جنگ ستارگان، فهرست شیندلر، تایتانیک، هزاردستان، ماموریت: غیرممکن، دسپرادو و کریستف کلمب!

 

این فیلم ها چه ربطی به هم دارن؟ هیچی؟

خب ظاهراً ربط ندارن؛ نه در سوژه و نه در ساختار. اما ربطشون در موسیقیشونه! هر کی یه کم فیلمباز باشه می تونه موسیقی همه شون رو از حفظ بزنه.

من از هر فیلمی که می بینم یه چیزیش – پررنگ تر از سایر موارد – یادم می مونه. مثلاً موضوع خاص فیلم، بازی فلان بازیگر، جلوه های ویژه، گریم،... (البته بعضی وقتا هم سعی می کنم فقط اسم فیلم یادم بمونه که یه وقت خدای نکرده اشتباهی دوباره نبینم!).

بعضی فیلم ها چنان موسیقی زیبایی دارن که تا سال ها بعد از دیدن فیلم می تونیم تم موسیقیش رو پیش خودمون زمزمه کنیم.

نمونۀ اینچنینی در فیلم های ایرانی زیاد نیست، اما فکر می کنم موسیقی هزاردستان و از کرخه تا راین رو همه بلد باشن بزنن. موسیقی فیلم "نرگس" (رخشان بنی اعتماد) رو هم بعد از 15 سال (که فقط یکبار در سینما دیدم) هنوز یادمه.

موسیقی یکی از اجزای مهم فیلمه که تنها در صورتی می تونه موفق باشه که "همراه" فیلم باشه، نه "سوار" بر فیلم. یه نظریه اینه که موسیقی خوب اونیه که شنیده نشه، که من اینو قبول ندارم. به نظر من موسیقی فیلم باید به شکلی ساخته بشه که بتونه بدون "جلب توجه" به حس هر صحنه کمک کنه. در فیلم های قدیمی هر جا که دیالوگ نبود موسیقی میومد (مثل آواز خوندن ترکمن ها که موقع خوندن، ساز قطع می شه!) اما الان در خیلی از فیلم ها (مثل آپوکالیپتوی مل گیبسون) موسیقی به افکت تبدیل شده و از ملودی خبری نیست.

از بین فیلم های اخیری که دیدم، از موسیقی سری فیلم های Saw (مخصوصاً آخریش) خیلی خوشم اومد. به نظرم خیلی استادانه طراحی شده و نقش مهمی در انتقال حس هیجان و وحشت به بیننده داره. شخصاً فکر می کنم ساختن موسیقی عاشقانه ساده ترین و دلهره آور سخت ترین کار باشه.

می دونین چی فکر می کنم؟ فکر می کنم کمتر از پنجاه سال دیگه سینماها طوری طراحی می شن که هر بیننده با توجه به حسی که از دیدن هر صحنه داره موسیقی خاص خودشو می شنوه... (اینو اینجا می نویسم بایگانی بشه، بعداً که این سیستم اختراع شد ملت بگن این دیگه عجب نابغه ای بوده!)

درس هایی از بودا

سیزارتا با تفکر و مراقبه ای طولانی به روشنایی رسید و "بودا" شد. او هیچوقت ادعای پیامبری نداشت، هیچگاه نگفت از جانب خدا آمده یا فرزند خداست...

او به روش هایی دست یافت برای رسیدن به آرامش و روشنایی، به بودا شدن...

اساس کلیه تعلیمات بودا بر "قدرت ذهن" و "زندگی در زمان حال" استوار است. آموزه های او سرشار از عشق و زیباییست. زندگی در جهانی که بودا ساخته، آرامش بخش است.

 

  • کسی که عشق زمینی را تجربه نکرده باشد، نمی توند تصوری از عشق الهی داشته باشد. عشق زمینی راهی است برای درک عشق ماورایی.
  • هیچ چیزی را باور نکنید، حتی اگر من گفته باشم. تنها در صورتی بپذیرید که با منطق و احساس درونی شما سازگار باشد.
  • توانا کسی است که فکر می کند می تواند.
  • هیچگاه به آنچه تا بحال انجام شده توجه ندارم، بلکه به آنچه باقی مانده نگاه می کنم.
  • چگونگی طی مسیر مهمتر از به مقصد رسیدن است.
  • هر کس درون خود را جستجو کند، بودا می شود.
  • یک قاشق نمک، لیوان آبی را غیرقابل آشامیدن می کند، اما در یک دریاچه اصلاً به چشم نمی آید. دیدتان را وسیع کنید تا زندگی آسان تر شود.

فیلم های به یاد ماندنی - Eyes Wide Shut (استنلی کوبریک)

سالروز درگذشت استنلی کوبریک (هفتم مارس) بهانه ای بود برای تماشای مجدد آخرین ساختۀ این کارگردان بزرگ.

من این فیلم رو بارها و بارها دیده ام و هر دفعه هم از دیدنش لذت می برم، هر بار چیز جدیدی توش پیدا می کنم و هر بار مسحور قاب بندی، نورپردازی، طراحی صحنه و حرکت دوربین می شم.

فیلم درباره مردیه که بعد از شنیدن اعتراف زنش به یک خیانت خیالی، از خونه خارج می شه و در شهر پرسه می زنه... نیکول کیدمن و تام کروز نقش زن و شوهر رو بازی می کنن.

برای ساخت این فیلم دو سال زمان در نظر گرفته شده بود که البته ظرف شش ماه فیلمبرداری شد. کوبریک برای این فیلم وسواس خیلی زیادی به خرج داد و هر پلان رو بارها و بارها فیلمبردای می کرد تا با رضایت صد درصدی سراغ پلان بعدی بره. معروفه که نمای عکس العمل تام کروز به اعتراف همسرش رو بیش از یکصد بار فیلمبرداری کرده. همینطور برای فیلمبرداری سکانس یکی مونده به آخر فیلم (بعد از اینکه تام کروز برای همسرش وقایع دو روز گذشته رو تعریف می کنه)، از نیکول کیدمن خواسته که دو ساعت واقعاً گریه کنه... بعد از دو ساعت، تنها چند ثانیه ازش فیلم گرفته.

انجمنی که تام کروز در فیلم واردش می شه، از افرادی تشکیل شده که به همسرانشون خیانت کرده ان، چه در واقعیت و چه در خیال. در این انجمن هیچ کس لباس بر تن نداره و صورت ها با ماسک پوشانده شده، به این دلیل که برای این آدم ها "شخصیت" مهم نیست، بلکه تنها "جسم و بدن" هست که اهمیت داره... جالب اینکه کلمۀ رمز ورود به این انجمن "وفاداری" است...

فیلم این سوال رو مطرح می کنه که آیا تصور خیانت به همسر گناه محسوب می شه؟وقتی زن اعتراف می کنه که با دیدن یک سرباز نیروی دریایی حاضر بوده همه چیزش رو بده تا فقط یک شب با اون مرد باشه، همسرش اون رو گناهکار می دونه؛ اما ممکنه این تصورات حداقل یکبار در زندگی از ذهن هر کسی بگذره (و به زبون نیاره)... آیا باید برای این رویاپردازی اون شخص رو خیانتکار بدونیم؟ درباره داستان فیلم و فلسفه اش می شه ساعت ها صحبت کرد و ده ها صفحه مطلب نوشت، که من قصد اینکار رو ندارم...

قاب بندی ها آنچنان زیباست که هر نما (حتی نماهای متحرک) به یک تابلوی نقاشی شباهت داره. در نورپردازی صحنه ها از سه رنگ آبی، قرمز و زرد استفاده شده که هر لوکیشن – بسته به بار معنایی و حس صحنه – رن مخصوص به خودش رو داره.موسیقی فیلم هم یکی از بهترین های تاریخ سینماست. اصولاً کوبریک به ساخت موسیقی اعتقادی نداشت و معمولاً از موسیقی انتخابی استفاده می کرد. تم اصلی این فیلم (که در تیتراژ ابتدایی و انتهایی فیلم بکار رفته) والتز شماره 2 دیمیتری شوستاکوویچ هست و برای برخی صحنه های خاص هم از یک ملودی بسیار ساده (تک ضرب پیانو) استفاده شده.متاسفانه استنلی کوبریک سه ماه پیش از اتمام تدوین نسخه نهایی فیلم درگذشت و استیون اسپیلبرگ با توجه به یادداشت ها و حرف های کوبریک فیلم رو تموم کرد.ای کاش کوبریک بین "غلاف تمام فلزی" و Eyes Wide Shut ده سال وقفه نمی انداخت... ای کاش بیشتر فیلم ساخته بود... .

الموزة اللوور العربیة!

باز از دست این عربا حرصم گرفت!

رفتن یک میلیارد دلار دادن به موزه لوور که بیاد یه شعبه بزنه توی ابوظبی امارات. دو روز پیش هم وزیر فرهنگ فرانسه (با وجود مخالفت دولت و مدیران موزه لوور) قرارداد رو امضاء فرمودن و کارها به زودی شروع می شه. مطمئن باشین توی این موزه هیچ خبری از خلیج "فارس" نیست، همه اش می شه خلیج عرب.

من به هزار و یک دلیل (غیرنژادپرستانه!) هیچوقت از جماعت عربها خوشم نمیومد! اما حالا که اینکارو کردن منم دست به افشاگری می زنم و یه چیزایی رو لو می دم!

مدتی پیش موقعیتی پیش اومد که برای انجام یه پروژه کاری به چند تا کشور عربی رفتم و چندین ماه کنار همین عربا زندگی کردم. عربهایی از اردن، امارات، قطر، بحرین، لبنان و مصر رو دیدم و باهاشون آشنا شدم. البته بگم، خدایی با اون تصویری که من توی ذهنم داشتم خیلی فرق می کنن. آدمای مهربون و خون گرمی هستن.

عربای اونور (یعنی همین کشورایی که گفتم) نژاد خودشونو بهتر از عربای خلیج (عربستان و عراق) می دونن. زبونشون هم یه کم متفاوته. یعنی آسون تره. قواعد سخت صرف افعال و مذکر/مونث عربای خلیج رو ندارن و آهنگ کلامشون هم قشنگتره. این چیزی که ما توی دبیرستان بعنوان عربی خوندیم اونجا به درد عمه مون می خوره! مثلا کی فکر می کنه "مستقیم" به عربی نشه "مستقیم" و بشه "دوغری" ؟!!!

و اما چند تا نکته دربارۀ عربها:

 

-          به وزارت اطلاعات می گن مخابرات و به مخابرات می گن اتصالات!

-          به هتل می گن فُندُق، به فندق می گن بُندُق!

-          به دستشویی می گن "دورات میاه"، یه چیزی تو مایه های "آب چرخون"!

-          به قاشق می گن ملاقه!

-          به بشقاب می گن کاسه!

-          به کدو می گن کوسه! (ظاهراً اصطلاح "صورت یارو کوسه اس" از همینجا میاد)

-          اسم پسر رو میذارن شادی!

-          برای عوض کردن لامپ توالت زنگ میزنن خدمات پس از فروش یه شرکت الکتریکی!

-          اگه یک سال از زنشون دور باشن و خانوم بچه دار بشه، فکر می کنن خدا دوسشون داشته و بهشون بچه داده! این خبر رو همه جا جار می زنن که هیچ، اسم بچه رو هم میذارن عبدالله!!! (این یکی مختص مصری هاس البته!)

-          حالا اینا که خوبه! جماعتی که توی حروفشون "پ" ندارن، اسم واحد پولشونو می ذارن "پیاستر"! نه می تونن بگن، نه می تونن بنویسن!!! خب بابا، تو که "پ" نداری یه اسمی بذار بتونی بگی لااقل!

-          محض اطلاع، به قلیون هم می گن "نارگیلا"! (بعد چون "گ" ندارن می نویسن "نارقیلا"!)، به پیپ می گن قلیون!

 

واقعا که از بیخ عربن!

حرف های ۱۲ شب به بعد!

1- یه خبر: یه تابلوی نقاشی معروف که سی سال پیش از یه موزه سرقت شده بود توی کلکسیون شخصی آقای اسپیلبرگ پیدا شد! آقا 20 سال پیش خریده و می گه نمی دونسته دزدیه! بفرما، اینم از خدای ما!

 

2- یه چیز دیگه: امشب فیلم "بودای کوچک" رو برای چندمین بار دیدم و کلی کیف کردم. انقدر قشنگه آدم دلش نمی خواد فیلم تموم بشه.

 

3- یه نکتۀ جدید: اگه اهل قلیون هستین، پرتقال، کاپوچینو و نعنا رو در سه لایه (از پایین به بالا) بچینین و حالشو ببرین! (ابتکار از مهدی آروم! خدای این جور کاراس!)

 

4- یه سوال خاله زنکی: Britney رو دیدین کچل کرده؟! هنوز هم خوشگله، اما هیچ کچلی به خوشگلی ناتالی پورتمن توی V for Vendetta نمی شه!

 

5- اظهار نظر ورزشی: خداییش داور مسابقه سایپا-پرسپولیس خیلی به نفع گرفت. اولاً که اصلا پنالتی نبود، بعدشم الکی ایراد گرفت که باید ضربه تکرار بشه... نتیجه فقط به نفع استقلالی های جواد تموم شد! حتی پرسپولیسی های لات و لوت رو ترجیح می دم به این آبی های ... (به دلیل مسائل اخلاقی سانسور شد!)

 

خب من دیگه برم "تولید علم" کنم و در ضمن یه کمی هم "مهندسی فرهنگی" انجام بدم! (هر کی تونست بگه این دو تا اصطلاح یعنی چی یه سفر به کرۀ زحل جایزه داره، تا آخر دوران ریاست جمهوری فعلی هم وقت دارین!)

جشنواره انیمیشن تهران

پنجمین جشنواره انیمیشن تهران که از یکشنبه شروع شده بود، امروز با اهدای جوایز به کار خود پایان داد (خیر سرم، این که شد مثل اخبار تلویزیون!).

من فقط یکی دو بار سر زدم و چند تا انیمیشن ایرانی دیدم که خداییش کارای خوبی بود. هم داستان قشنگی داشتن و هم خیلی خوب ساخته شده بودن. انگار واقعا سطح انیمیشن در ایران بالا رفته... (البته نباید توقع دیدن Finding Nemo و Happy Feet داشته باشیم، اون ها برای هر انیمیشن 100 نفر سه سال کار می کنن، انیمیشن های ما معمولا ظرف یک ماه ساخته می شه با سه نفر!).

چقدر هم شلوغ بود، انواع و اقسام آدم ها اومده بودن که به قول خودشون "کارتون" ببینن! یه نمایشگاه جنبی هم زده بودن از شرکت هایی که انیمیشن می سازن.

من و دوستم داشتیم توی همین نمایشگاه قدم می زدیم که یکی از غرفه دارها صدامون کرد، اشاره زد که بریم جلوتر پیشش... بهمون گفت "مراسم اسکار رو دیدین؟"، گفتیم آره، گفت "دیدین فیلم اسکورسیزی اسکار گرفت؟"، گفتیم خب بله... (در این حین هر دو فکر می کردیم می خواد بگه مثلا توی فیلمش ما فلان کار انیمیشنی اش رو انجام داده ایم)... بعد یواش گفت "من فیلم رو با کیفیت DVD و زیرنویس فارسی دارم، بدون سانسور... اگه خواستین بهتون بدم، 2000 تومن!"... ما چند لحظه با دهن باز نگاش کردیم... بعد از چند ثانیه من گفتم مرسی، خودم دارم! یارو داشت یواشکی لیست فیلم های دیگه اش رو می گفت که ما در رفتیم!

وقتی از انیمیشن سازها حمایت نمی شه نتیجه اش می شه همین. یه شرکت بزرگ میاد جشنواره شرکت می کنه، غرفه می گیره که چی؟ فیلم بفروشه 2000 تومن؟؟؟

ایشالله دورۀ بعدی شرکت ها بساط پهن کنن و ظروف پلاستیکی، گل مصنوعی، روسری هندی، شمع های زیبا، جوراب (از نوع سه تا هزار تومن) و سمنوی خانگی عمه لیلا بفروشن!

 

این اتفاق میمون (!) را به آقای زرین کلک تبریک عرض می نمایم!