پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

تاریخچه به اشتراک گذاری در اینترنت

یکی از مزایای اختراع "اینترنت" ارتباط بیشتر آدم ها با هم و "به اشتراک گذاشتن" مطالب، ایده ها، حرف ها و عکس هاییه که می بینیم.

در طول بیست سالی که از همه گیر شدن اینترنت می گذره، این امکان اشکال مختلفی به خودش گرفته و به نظر من سه مرحلۀ اساسی داشته:

یک. ایمیل های گروهی: اولین روشی که کاربران مورد استفاده قرار دادن استفاده از ایمیل های گروهی بود. به این شکل که وقتی کسی وارد سایتی می شد و مطلب یا عکس های بامزه یا به درد بخوری (از دید خودش البته!) می دید، اونها رو یک جا save می کرد و بعد در قالب یک ایمیل برای تمام آدرس های ایمیلی که در فهرستش بود می فرستاد. اگر کسی از اون ایمیل خوشش میومد، اونو برای دوستان خودش فوروارد می کرد و... .

دو. وبلاگ: از اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی و با ورود وبلاگ ها به دنیای اینترنت، روش به اشتراک گذاری هم تغییر کرد. هر کس یک یا چند وبلاگ داشت که مطالب یا عکس هایی رو برای نشون دادن به سایرین (دوستان و حتی غریبه ها) در قالب یک پست منتشر می کرد. در نهایت ممکن بود لینک مربوط به اون پست یا لینک وبلاگش رو برای دوستانش ایمیل کنه. در اون زمان، برای خوندن آخرین پست های دوستان، هر روز باید به تعداد زیادی وبلاگ سر می زدیم تا از آخرین مطالب، نوشته ها و عکس هاشون با خبر بشیم. این روش، امکان درج کامنت رو هم فراهم کرد، که می شد بوسیلۀ اون از نظر خوانندگان دربارۀ مطالبمون هم مطلع بشیم.

سه. شبکه های اجتماعی: کاری که Hi5 و اورکات از حدود سال های ۲۰۰۲ شروع کردن رو فیس بوک به حد کمال رسوند ایجاد شبکه ای گسترده از دوستان، امکان به اشتراک گذاری عکس، مطلب، ایده، لینک و... به شکلی که با هر بار لاگین کردن می شه از آخرین پست های تمام دوستان مطلع شد، براشون کامنت گذاشت و باهاشون در ارتباط بود. گسترش فیس بوک حتی وبلاگ نویسی رو تحت تاثیر قرار داد و تعداد آپدیت ها رو به شدت کم کرد و روش اول رو منسوخ کرد.

تمام این روش ها به دلیل نیاز انسان به share کردن افکار، اخبار، عکس ها و مطالبیه که می بینه و می خونه.

نمی دونم روش چهارم چه خواهد بود، اما مطمئناً روزی روش چهارم، پنجم و... هم توسط انسان ها بکار گرفته خواهد شد.

یادداشتی بر فیلم Monsieur Lazhar (فیلیپه فالاردو - ۲۰۱۱)

موسیو لازار – محصول کانادا – یکی از کاندیداهای اسکار بهترین فیلم خارجی زبان امسال و از رقیبان "جدایی نادر از سیمین" بود که قبلاً جایزه های زیادی رو از جشنواره های مختلف به دست آورده.

داستان فیلم تماماً در یک دبستان می گذره: معلم یکی از کلاس ها در کلاس خودکشی می کنه و این کار تاثیر بسیار بدی روی روحیۀ بچه ها می ذاره. معلم جدید – آقای بشیر لازار – که یک پناهندۀ مراکشیه جایگزین معلم قبلی می شه... برقراری ارتباط با بچه ها و سعی در پاک کردن خاطرۀ بد صحنۀ خودکشی خانوم معلم قبلی از یک طرف و داستان زندگی خود آقای لازار و دلایل پناهنده شدنش به کانادا دو خط اصلی داستان رو تشکیل می دن.

سکانس هایی از تضاد افکار و احساسات کودکان و آدم بزرگ ها نسبت به مسائل، پاکی و صداقت بچه ها و نوع رفتار خود آقای لازار در مواجهه با مشکلات روحی بچه ها از بهترین های سال گذشتۀ سینما محسوب می شه.

همۀ شاگردها و معلمین مدرسه به وجود یک رابطۀ عاطفی قوی – بیشتر از حد معلم/شاگردی – بین معلمی که خودکشی کرده و یکی از دانش آموزان پسر مدرسه مشکوک بودن و اصلی فاش شدن همین موضوع رو دلیل اصلی خودکشی اون معلم می دونستن... اما در نهایت می بینیم که خود آقای لازار هم به یکی از شاگردان دخترش بیش از حد نرمال علاقمند می شه... علاقه ای که هیچ جنبۀ منفی نداره، اما از نظر عرف نمی تونه قابل قبول باشه.  

ساختار فیلم به شکلیه که تمام حوادث و احساسات قابل درکه... و البته بازی تمام بچه ها، بخصوص پسربچه ای که نقش اصلی رو بازی می کنه – شگفت انگیزه.

امتیاز: ۷.۵ از ۱۰

یادداشتی بر فیلم Chiken with Plums (مرجانه ساتراپی - ۲۰۱۱)

حضور گلشیفته فراهانی در فیلم جدید مرجانه ساتراپی (کارگردان فیلم انیمیشن "پرسپولیس") با داستانی ایرانی کنجکاوی های زیادی رو به همراه میاره. "پرسپولیس" جدای از محتوا و پیام که ممکنه باب میل خیلی ها نباشه، فیلم خوب و خوش ساختی بود.

داستان "مرغ با آلو" در ایران قبل از انقلاب می گذره: وقتی ناصرعلی که یک نوازندۀ ویولونه با همسرش فرنگیس دعواش می شه و در پی دعوا ویولونش می شکنه، احساس می کنه که دنیا براش به آخر رسیده. ناصرعلی که دیگه انگیزه ای برای زندگی نداره، تصمیم می گیره خودکشی کنه و هفت روز بعد هم می میره... فیلم ماجرای این هفت روز رو روایت می کنه.

"مرغ با آلو" ساختاری داره شبیه به Amelie. سکانس های کوتاه، روایت های پراکنده، فلاش بک های متعدد، حضور راوی برای پیش بردن قصه و فضاهای رئال/فانتزی... که البته به نظر من انتخاب این ساختار برای چنین قصه ای چندان مناسب نیست، چون داستان فیلم بیشتر یک ماجرای به شدت تراژیک هست، در صورتیکه این سبک ساختاری بیشتر برای فیلم های کمدی/رومانس مناسبه.

از اونجا که کل داستان فیلم در ایران دهۀ چهل می گذره، طراحی صحنه و دکور زیادی انجام شده که شاید برای خارجی ها باورپذیر باشه، اما برای ما ایرانی ها، نیست. لباس ها، لوازم خونه و خیابون ها بیشتر از روی تخیل انجام گرفته تا از روی تحقیق و واقعیت.

شاید خیلی ها بخاطر حضور گلشیفته فراهانی این فیلم رو تماشا کنن. گلشیفته در نقش ایران، عشق واقعی ناصرعلی – که هیچوقت بهش نرسید – بازی خوب و شیرینی ارائه می ده... که البته شاید کل حضورش در فیلم به ۱۵ دقیقه هم نرسه. 

می شه معانی زیادی رو از دل این داستان بیرون کشید. ناصرعلی – بعنوان نمادی از مردم هنردوست ایران – مرد عاشق پیشه ای هست که ابزار بیان احساساتش رو ازش گرفتن و از طرف دیگه گلشیفته فراهانی – به اسم ایران و بعنوان نمادی از ایران – عشق قدیمی و گمشده ای هست که هیچوقت نمی شه بهش رسید، چون اونو برخلاف میلش به یک مرد نظامی شوهر دادن... .

در مجموع این فیلم رو زیاد دوست نداشتم. چون علاوه بر وجود برخی مشکلات ساختاری (مثل وجود بی دلیل و متعدد سکانس های انیمیشن لابلای فیلم و شخصیت پردازی ضعیف)، فضایی تلخ، ناامید کننده و سیاه رو به بیننده منتقل می کنه که در همین حالت هم به پایان می رسه... از ایده های نو و خلاقانه – نمی گم در حد Amelie، حتی در حد فیلم قبلی مرجانه ساتراپی، "پرسپولیس" – هم هیچ خبری نیست.

امتیاز: ۶.۵ از ۱۰