پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

"ترین"های 2015، تابحال

فیلمی که خیلی بالاتر از سطح انتظارم بود:
Mad Max: Fury Road


فیلمی که خیلی پایین تر از سطح انتظارم بود:
Jurassic World


فیلمی که همه رو سر کار گذاشت:
Fifty Shades of Gray


خلاقانه ترین فیلم انیمیشن:
Inside Out

(البته می تونست بهتر هم باشه)


غیرخلاقانه ترین فیلم انیمیشن:
Minions
(که هیچ استفاده از از پتانسیل بالای مینیون ها نکرد)


فیلمی که موقع دیدنش اصلاً متوجه زمان نشدم:
Mission Impossible: Rouge Nation


بهترین فیلم علمی/تخیلی:
Ex Machina

بهترین فیلم ترسناک:
It Follows


بهترین فیلم ورزشی:
McFarland, USA


بهترین فیلم درام:Me and Earl and the Dying Girl


بهترین فیلم طنز:
Man Up


بهترین دنباله سازی:
Insurgent


بهترین سریال تلویزیونی:
Wayward Pines


دسامبر ماه فیلم های مطرح هست و من به شدت منتظر فیلم های زیر هستم. فیلم هایی که به احتمال زیاد با دیدنشون فهرست "ترین های 2015" دستخوش تغییر میشه:

Reverent، The Bridges of Spies، Carol، Danish Girl، Hunger Games: Mockingjay Part 2، Martian و...


* برای داونلود این فیلم ها و بیشتر از 12000 فیلم دیگه با کیفیت های متنوع و مطمئن به این لینک مراجعه کنید.

یادداشتی کوتاه بر سریال Wayward Pines

من اصولاً بیشتر فیلم تماشا می کنم تا سریال، اما دیدن اسم ام. نایت شیامالان (کارگردان "حس ششم") بعنوان تهیه کنندۀ اجرایی Wayward Pines باعث شد این سریال رو ببینم.

داستان دربارۀ پلیسیه که در بیمارستان یه شهر کوچیک به اسم Wayward Pines به هوش میاد و با اخبار و حوادث عجیب و غریبی روبرو میشه. از جمله، زمانی که برای خودش دو هفته گذشته برای همکارش دوازده سال طول کشیده... (بیشتر از این دربارۀ داستان نمی نویسم که لطف دیدنش کم نشه)

سریال البته ضعف هایی هم داره اما داستان هیجان انگیز و معماهای موجود، باعث شد تا انتهاش رو تماشا کنم. یه مزیت سریال اینه که برای هر معما جوابی وجود داره که کمی جلوتر مشخص میشه و سوالی بی پاسخ باقی نمی مونه (برخلاف سریال هایی که معما مطرح می کنن و بدون پاسخ باقی می ذارن).

یه مزیت بزرگ دیگۀ Wayward Pines اینه که بر خلاف اغلب پایان های باز مرسوم این سال ها، سریال در انتها "تموم" میشه. ممکنه پایانش رو کسی دوست نداشته باشه، اما به هر حال این چیزیه که سازندگان در نظر گرفتن (و به نظر من بد هم نیست).

این سریال در ده اپیزود 42 دقیقه ای، محصول 2015 شبکه Fox آمریکاس و بازیگرانی همچون مت دیلون، ملیسا لئو، جولیت لوئیس و توبی جونز توش بازی می کنن.

یادداشتی بر "نهنگ عنبر" (سامان مقدم - 1394)

امروز "نهنگ عنبر" سامان مقدم رو دیدم و واقعاً ناامید شدم. ناامید از سینمایی که در جایی مثل پردیس سینمایی کوروش، روزانه 5 الی 6 سالن بهش اختصاص داده میشه و باقی فیلم ها رو به یک یا دو سئانس در روز (در مورد "ماهی و گربه"، به تنها یک سئانس در هفته!) کاهش می دن.



من هم چند بار در طول "نهنگ عنبر" خندیدم، ولی تفاوت هست بین کسی که با انجام یه شوخی خلاقانه باعث خندۀ ما میشه و کسی که پاهاشو می کنه هوا می گ...زه تا ما رو بخندونه! در هر دو حالت می خندیم، اما جنس این خنده ها با هم فرق می کنه. چطور بگم، سطح یا "کلاس" خنده با هم متفاوته... متاسفانه "نهنگ عنبر" از جنس دومه.


من اصولاً با فیلم هایی که یک راوی از ابتدا تا انتها تمام اتفاقات رو تعریف می کنه مشکل دارم، خصوصاً اینکه اینکار فقط به منظور ایجاد چند تناقض طنزآمیز انجام بشه. به نظرم اینکار بیشتر یه نمایشنامۀ رادیویی شباهت داره تا سینما. سینما یعنی تصویر، نه تعریف. از این بگذریم که این ترفند، کار فیلمنامه نویس رو بسیار راحت می کنه و بجای فکر کردن روی سکانس های تصویری و نوشتن دیالوگ برای پیشبرد داستان، با یک جملۀ ساده از زبان راوی، قال قضیه رو می کنه.


دوم اینکه فیلم هایی که در یک بازۀ زمانی می گذرن و ما مقاطع مختلف زندگی فرد رو می بینیم، باید با نخ محکمی به هم وصل باشن و باید برای اینکار دلیلی وجود داشته باشه. در "نهنگ عنبر"، برخلاف مثلاً "گتسبی بزرگ" این اتفاق به شکلی ناقص رخ داده و فیلمنامه نویس صرفاً چند مقطع رو با یه داستان عشقی نصفه نیمه به هم وصل کرده، بدون اینکه گرۀ داستانی خاصی وجود داشته باشه.


تمام تلاش فیلم برای خندوندن تماشاگر خلاصه میشه به: گریم و لباس رضا عطاران و مهناز افشار به شکل مرسوم دهۀ 60؛ پخش چند آهنگ قدیمی مثل "بلا"ی اندی و "کلاغ نوک سیاه" و صحنه های رقصیدن رضا عطاران (چیزی شبیه نمایش – نه تئاتر – های بهزاد محمدی)، و دو یا سه تک دیالوگ خوب... همین.


انگار سامان مقدم هم مثل حمید نعمت الله، به دستۀ فیلمسازانی پیوسته که فقط به فکر "ساختن یه فیلم دیگه" هستن، بدون اینکه حتی سه بار فیلمنامه رو بازنویسی کرده باشن. از قدیمی هایی مثل داریوش مهرجویی و ابراهیم حاتمی کیا بگذریم که سالهاست... .


"نهنگ عنبر" واقعاً ثابت می کنه سرمایه گذاران ما در چه حوزه ای حاصر به سرمایه گذاری هستن (در این فیلم، کرمان موتور) و تهیه کننده های ما راغب به تولید چه نوع فیلم هایی... و این باعث تاسفه.


مروری کوتاه بر فیلم های 2015: تا پایان آوریل

معمولاً چند ماه اول سال میلادی به اکران فیلم های کم هزینه و مستقل اختصاص دارد. در چهار ماه ابتدای 2015، چند فیلم مهم اکران شد که البته هنوز همۀ فیلم ها را ندیده ام اما تا اینجای کار هیچکدام در حد انتظار نبودند.


شاید مهمترین آنها 50 Shades of Grey بود که بر اساس یکی از رمان های پرطرفدار آمریکایی ساخته شده و درست روز ولنتاین اکران شد. در این فیلم که به وضوح رابطه جن سی زن و مرد به تصویر کشیده می شود، خبری از ریشه های روانشناسی موجود در کتاب به چشم نمی خورد و فیلم در حد یک پورنوی خوش آب و رنگ تنزل پیدا کرده.


قسمت سوم و آخر مجموعۀ Taken هم چنگی به دل نزد و صحنه های اکشن و تعقیب و گریزهای این فیلم نتوانست فیلمنامۀ پر از مشکل و شخصیت پردازی بد آنرا جبران کند.


فیلم جدید جانی دپ به اسم Mortdecai هم یکی از بدترین فیلم های دوران بازیگری جانی دپ به حساب می آید. البته بازیگران خوب دیگری هم در فیلم حضور دارند اما فیلمنامه و بخصوص تدوین به شدت مشکل دارد و تم کمدی و بازی به سبک جک اسپاروی جانی دپ هم نمی تواند فیلم را نجات دهد.


The Boy Next Door نام فیلم جدید جنیفر لوپز است که به از تم تریلر/جنایی برخوردار است و داستان زنی است که یکبار با پسر همسایه رابطه ای برقرار می کند و دچار دردسر می شود... شروع فیلم خوب است اما به تدریج مشکلات فیلمنامه و بازی ها خودشان را نشان می دهند و پایان هم که کاملاً کلیشه ای است.


Black or White با بازی کوین کاستنر فیلم نسبتاً خوبی است، اگر چه تا حدی کلیشه ای، اما حداقل ادعای بزرگ بودن ندارد. فیلم همان است که توقع دارید. یک ملودرام ساده که در قسمت هایی دیالوگ های جالبی هم دارد. داستان دربارۀ پدربزرگی است که بعد از فوت همسرش ناچار به نگهداری از نوۀ دورگه اش می شود و این شروع ماجراست. تماشای کوین کاستنر در نقش پدربزرگ هم در نوع خودش جالب است.



Wedding Ringer
ماجرای پسری است که هیچ دوستی ندارد تا بعنوان ساقدوش عروسی معرفی کند. او به یکی از دفاتر خدمات عروسی مراجعه می کند و قرار می شود چند نفر را بعنوان دوست صمیمی برایش پیدا کنند تا جلوی خانوادۀ عروس کم نیاورد. فیلم کمدی است و صحنه های جالبی هم دارد اما در حد متوسط باقی می ماند.


سال گذشته که تعداد فیلم های خوب آمریکایی به زور به تعداد انگشتان دست می رسید و آثار بزرگانی همچون کریستوفر نولان ناامیدکننده بود. امسال باید منتظر باشیم و ببینیم در ادامه چه فیلم هایی اکران خواهند شد.


* تمام این فیلم ها رو می تونین از این سایت داونلود کنین.

بهترین فیلم های 2014

تعریف "فیلم خوب" کار ساده ای نیست، اما از نظر من، فیلم خوب فیلمیه که بتونه به شکلی روی بیننده تاثیر بذاره. بعضی فیلم ها کاری می کنن که در طول تماشا به موضوع یا سوال خاصی فکر کنی و بعضی فیلم ها حرفی رو بهت منقل می کنن که قبل از اون بهش توجه نکرده بودی. بعضی فیلم ها هم به صرف سرگرمی ساخته شدن ولی این کار رو انقدر تمیز و حرفه ای انجام میدن که در پایان احساس می کنی چیزی به دست آوردی که تا قبلش نداشتی.


همیشه فیلم های مطرح و جدی در یکی دو ماه پایانی سال میلادی به نمایش درمیان و تا به دست ما برسن چند هفته ای طول می کشه، اما به روال سال های گذشته، بهترین فیلم های 2014 که تابحال دیدم رو معرفی می کنم. هنوز فیلم های مهمی مثل Interstellar، Birdman، Foxcatcher و Selma رو ندیدم، اما تا اینجا، بهترین ها از این قرار هستن: 

ادامه مطلب ...

پنج فیلم خوب و پنج فیلم بد 2014 (تابحال)

بهترین های 2014:

علمی/تخیلی: Snowpiercer – با داستانی که تماماً در یک قطار می گذره

انیمیشن: Rio 2 – خوش ساخت و سرگرم کننده، با ایده های خلاقانه

طنز: Grand Budapest Hotel – به سبک خاص وس اندرسون

اکشن: 3 Days to Kill – بازگشت کوین کاستنر دوست داشتنی

عشقی: Labor Day – به کارگردانی جیسون ریتمن

 

5 فیلمی که خیلی پایین تر از سطح توقع بودن، حتی ناامید کننده:

Transcendence: اکشن علمی/تخیلی بی منطق با بازی جانی دپ

Noah: به کارگردانی دارن آرونوفسکی با فیلمنامۀ بد و ساختاری به شدت ضعیف

Grace of Monaco: داستان زندگی گریس کلی، با بازی نیکول کیدمن

The Monuments Men: به کارگردانی جورج کلونی و حضور یک لشکر بازیگر معروف

Lego Movie: انیمیشنی که فقط ده دقیقۀ آخرش یه کم خلاقیت داره

دلیل کم شدن تعداد فیلم های خوب

مدتیه که زیاد می شنوم "تعداد فیلم های خوب هر سال کمتر میشه" و از من دلیلش رو می پرسن. وقتی می پرسم "این اواخر چه فیلم هایی دیدی؟" اسم هایی می شنوم که فیلم های متوسط یا ضعیفی هستن.


در واقع تعداد فیلم های خوب موجود در هر سال کمتر نشده که هیچ، بلکه به نظر من نسبت به ده بیست سال پیش بیشتر هم شده؛ تکنیک های بهتری استفاده شده و خلاقیت های جالبی در فیلمنامه و ساختار بکار برده میشه.


و اما دلیل اینکه خیلی از کسانی که حتی خودشون رو "فیلم بین" حرفه ای می دونن از پایین بودن سطح کیفی فیلم ها گله دارن فقط یک چیزه: تکنولوژی!


تا همین چند سال پیش و مخصوصاً در دهۀ 90 میلادی، فیلم ها خیلی سخت به دستمون می رسید. اون موقع نوار VHS بود و فیلم های مطرح توسط خلبان ها و برخی مسافران با مشقت فراوان وارد کشور می شد و بعد از تکثیر به دست ما می رسید.


آقایی بود به اسم "شهریار" که هر هفته سه شنبه ها میومد توی یک خونه و ما (که چهار پنج نفر بودیم) هر کدوم 5 تا فیلم از توی کیف بزرگش برمی داشتیم (از 20 سال پیش به اینور این عادت هفته ای حداقل 5 فیلم در من باقی موند). این آقای شهریار یکی از سرشاخه های اصلی پخش فیلم در تهران بود و اطلاعات سینمایی خیلی بالایی داشت. خودش مستقیم فیلم ها رو سفارش می داد و می دونست چه فیلم هایی ارزش ورود به کشور رو داره.


اون موقع فیلم ها در واقع از یکی دو فیلتر می گذشتن و تنها فیلم هایی به دست ما می رسیدن که ارزش های اولیۀ سینمایی رو داشتن، خصوصاً اینکه بدونیم هر سال بیشتر از 5000 فیلم فقط در آمریکا تولید میشه (سینمای اروپا و آسیا به کنار).


اما الان شرایط خیلی فرق کرده. اینترنت و دیکودرهای قوی باعث شدن هر کسی خیلی راحت بتونه شبانه از توی خونه اش فیلم داونلود کنه (سرعت انقدر بالاس که خود من گاهی اوقات شبی 12 تا 15 فیلم داونلود می کنم، اونهم در زمانی که حجم اینترنت برام به رایگان محاسبه می شه).


حالا در نظر بگیرید کسی رو که وارد یکی از سایت های (حتی معروف) داونلود فیلم میشه. در این سایت ها جدای از کیفیت اثر، هر فیلمی که ساخته شده برای داونلود آماده اس و کاربر تنها از روی پوستر فیلم یا نهایتاً اسم بازیگر فیلمی رو داونلود و تماشا می کنه. ایراد بزرگ کار اینه که کاربر فکر می کنه آرشیو بزرگی از فیلم داره، 500، 1000، 2000 یا حتی کسی رو می شناسم که 10 هزار فیلم روی هاردهای اکسترنالش ذخیره کرده.


اما واقعاً چند درصد از این فیلم ها ارزش دیدن دارن؟ در خوشبینانه ترین حالت چیزی حدود دو درصد. یعنی از 5000 فیلمی که در سینمای آمریکا تولید میشه، نهایتاً سالی 100 فیلم ارزش دیدن دارن و بقیه آثاری هستن که در زمان فیلم های VHS (که از نظر همین عده و کسانیکه از این طریق فیلم به دستشون میرسه سالهای بهتری برای سینما بود) اصلاً وارد کشور نمی شد!


توصیۀ من به این دسته از دوستان اینه که بیشتر دربارۀ فیلم های تولیدی مطالعه کنن، فیلم ها، کارگردان ها و آثارشون رو بشناسن و با شناخت قبلی فیلم ها رو داونلود و تماشا کنن. اینجوری نه وقتشون با تماشای فیلم های متوسط و ضعیف تلف میشه و نه هاردشون با آثار بی ارزش اشغال نمیشه.


و به یاد داشته باشیم که جمع کردن فیلم هنر نیست!