پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

دربارۀ شبکه های اجتماعی

جدیداً شبکۀ اجتماعی جدید گوگل، به اسم گوگل پلاس راه اندازی شده که گویا طرفداران زیادی هم پیدا کرده.

عضویت در شبکه های اجتماعی از چند سال قبل متداول شد و شاید اورکات یکی از اولین وب سایت هایی بود که تونست افراد بسیار زیادی رو جذب خودش بکنه. ارتباط راحت بین افراد، پیغام گذاشتن، چت کردن، به اشتراک گذاشتن عکس و فیلم و برخی مزیت های سادۀ دیگه (از جمله تقویم تولد دوستان)، از ویژگی های مشترک شبکه های اجتماعیه.

فیس بوک، با طراحی متفاوت و ارائۀ امکانات بیشتر و اینترفیس جذاب تونست به سرعت بین کاربران اینترنت جا باز کنه و ظرف مدت کوتاهی میلیون ها نفر رو به عضویت خودش دربیاره.

از اونجا که عضویت در این شبکه ها و آپلود کردن فیلم و عکس کاملاً رایگانه، باید دید چه منفعتی برای شرکت ها و افراد وجود داره که به سمت راه اندازی چنین وب سایت هایی می رن. بالاخره راه اندازی یک شبکۀ اجتماعی که قابلیت به اشتراک گذاشتن فیلم و عکس داشته باشه هیچی هیچی هم نباشه به فضاهای بسیار بزرگ ذخیره سازی و سرورهای قوی نیاز داره که چند صد هزار دلار قیمت دارن... چه چیزی در این شبکه های اجتماعی هست که تا این حد ارزش داره؟

به نظر من جواب خیلی ساده اس: اطلاعات!

هر فرد برای عضویت در یک وب سایت، باید در ابتدا اطلاعات ساده ای همچون اسم، تاریخ تولد، آدرس ایمیل و مذکر یا مونث بودنش رو وارد کنه. بعد از عضویت به تدریج اطلاعات بیشتری از خودش رو وارد سیستم می کنه. اطلاعاتی مثل سوابق تحصیلی، سوابق شغلی (که معمولاً با ذکر دقیق محل تحصیل یا کار هم همراهه)، علاقه مندی ها، دیدگاه های سیاسی، فیلم های مورد علاقه، موزیک، کتاب، افراد و... .

اینجور اطلاعات برای صاحبان این سایت ها بسیار بسیار ارزشمنده. اونها دیتابیسی در اختیار دارن از میلیون ها فرد حقیقی به همراه اطلاعات کامل هر کدوم.

حالا اگر یک کمپانی تولیدی مثل نایک یا پوما بخواد تبلیغاتی هدفمند انجام بده برای افراد بین 20 تا 25 سال مذکر که به ورزش علاقمند هستن و در فلان منطقه زندگی می کنن و به خرید کالاهای مارکدار علاقمند هستن، فیس بوک می تونه به راحتی با یک جستجوی ساده، ظرف چند ثانیه، فهرست بلندبالایی از اینگونه افراد رو به همراه آدرس ایمیل و در بسیاری موارد شماره موبایل، محل دقیق زندگی و... رو بهشون بفروشه.

در واقع تمام درآمد اینگونه وب سایت ها از راه "فروش اطلاعات" اعضاء به شرکت های تولیدی، احزاب سیاسی و حتی دولت هاست.

هیچ بعید نیست اگر روزی دولتی از صاحبان فیس بوک درخواست کنه تا اطلاعات افرادی که مثلاً به فلان دیدگاه سیاسی علاقمند هستن، بالای 18 سال سن دارن و مثلاً در فلان شهر زندگی می کنن رو در ازای مبلغی در اختیارش قرار بده اینکارو بکنه.

همین حالا هم در آمریکا ورود به بعضی مراکز تفریحی و شهربازی ها در صورت لوگین کردن به فیس بوک رایگانه. یعنی کافیه تمام افراد یک خانواده عضو فیس بوک باشن و جلوی در روی کامپیوترهای موجود در ورودی پارک به اکانتشون لوگین کنن تا مجانی وارد پارک بشن! بعضی سینماها هم چنین سیاستی رو پیاده می کنن... و این یعنی تشویق افراد جامعه به عضویت در فیس بوک و به اشتراک گذاشتن اطلاعات شخصی خودشون. اطلاعاتی که برای صاحبان سایت از ارزش مالی بسیار بالایی برخورداره.

اما جدای از تمام اینها، فیس بوک و سایر شبکه های اجتماعی، حتی اورکات که یک سایت قدیمی به حساب میاد، از چنان جذابیت هایی برخورداره که نمی شه ازش چشم پوشی کرد. بعنوان مثال به اشتراک گذاشتن عکس و فیلم، صحبت کردن خصوصی و عمومی با دوستان نیاز شدید این روزهای کاربران اینترنته... نیازی که باید به شکلی بهش پاسخ داده بشه.

در واقع می شه گفت هزینۀ استفاده از خدمات این شبکه های اجتماعی، در اختیار قرار دادن اطلاعات شخصیمونه. اطلاعات بعضاً محرمانه و شخصیمون در قبال تماشای عکس های عروسی یا تولد دوستمون در نقطۀ دیگه ای از دنیا.

آیا ارزشش رو داره؟

فارکس: از رویا تا واقعیت - تیزر

فیلم مستند
فارکس: از رویا تا واقعیت

تیزر

نویسنده و کارگردان: حسام دهقانی  

لینک فیلم روی IMDB

1390
40 دقیقه


بخش هایی از مستند "فارکس: از رویا تا واقعیت" روی صحفۀ IMDB مربوط به فیلم آپلود شد. بخش های دیگری از فیلم (که اجازۀ پخش از تلویزیون را نگرفت) هم به زودی به این صفحه اضافه خواهد شد.

دو سئانس در جشنوارۀ فیلم پلیس

امروز بعد از ظهر فرصتی پیش اومد که یه سر به سینما فلسطین بزنم، جایی که این روزها جشنوارۀ فیلم پلیس در حال برگزاریه.

بلیت هر سه سالن رو داشتم. برنامۀ سالن شمارۀ 1 "اشکان و انگشتر متبرک" (شهرام مکری) بود که به اعتقاد کسانی که فیلم رو دیدن فیلم خیلی خوبیه. اما فکر کردم بجای اینکه تو این چند ساعت یه فیلم بلند ببینم، برم سالن شماره 3 و چند تا فیلم کوتاه و مستند ببینم.

سالن شماره 3 – که سالن بزرگی هم هست – تقریباً پر شده بود. من 3 تا فیلم مستند دیدم و چهار تا فیلم کوتاه داستانی...

ادامه مطلب ...

روشنایی های شهر: تهران در سه اپیزود

یکی از آشنایان میاد از خونه بیرون بره سر کوچه خرید کنه می بینه ماشینش که توی کوچه پارک کرده بود سر جاش نیست. یعنی دزدیدنش. زنگ می زنه پلیس. نیم ساعت بعد یه نفر میاد. ماجرا رو براش تعریف می کنه. پلیسه یه کم اینور اونورو نگاه می کنه (یعنی تحقیق) و می گه: شما بفرمایید یه تست اعتیاد بدین پس فردا بیارین کلانتری محل چون به نظر می رسه توهم زده شدین... چون به نظر من شما اصلاً ماشین نداشتین!!!

--------------------------------------

به چهارراه نزدیک می شی. چراغ سبزه. شمارندۀ بزرگی که اون بالا گذاشتن 47 رو نشون می ده. 46، 45، 44 شما با سرعت ثابت حرکت می کنی... 32، 31 و ناگهان 1، صفر و قرمز! محکم می کوبی روی ترمز و درست قبل از ورود به چهارراه، روی خط کشی عابر پیاده متوقف می شی. ماشین پشتی هم همینطور. پلیس خیلی خونسرد میاد طرفت می گه: مدارک!... آخه چرا؟... روی خط کشی عابر وایسادی!... آخه این چراغ سبز بود یهو قرمز شد... مدارک!... شمارندۀ اون بالا روی... مدارک!

--------------------------------------

خانۀ سینما بودم. سر بهار سوار تاکسی شدم به سمت انقلاب. توی میدون فردوسی تصادف شده بود. ترافیکی بود که به قول محسن الله و اکبر! ساعت یک بعد از ظهر. هوا به شدت گرم و دودآلود. همه کلافه. منتظری راه باز بشه زودتر برسی. همه همینو می خوان. همۀ کسانی که توی این ترافیک مسخره گیر افتادن. صدای بیق بیق آزیر ماشین پلیس میاد. از نزدیک.  فکر می کنی خب حالا سریع مشکل حل می شه و ترافیک باز می شه. صدای بلندگوش بلند می شه: آقا حرکت کن، آقا برو جلو... نگاه می کنم، دو نفر افسر نشستن توش. یکیشون بلندگو گرفته دستش هی می گه آقا برو جلو!... خیلی دلم می خواست برم پایین بهش بگم: جناب سرهنگ، همۀ ما که توی این ترافیک گیر کردیم دلمون می خواد بریم جلو، شما داری از این مملکت حقوق می گیری که راهو باز کنی، نه اینکه بشینی این تو جلوی کولر با بلندگوت غرغر کنی... "آقا برو جلو" حرفیه که همۀ کسایی که توی این ترافیکن دارن تو دلشون می زنن!


نتیجه گیری حقوقی: تبدیل شاکی به متهم راحت ترین شیوه اس برای از سر باز کردن شکایت.

نصیحت: هیچوقت به هیچ چیز اعتماد نکن، حتی به شمارندۀ دیجیتال بالای چراغ های راهنمایی!

نتیجه گیری فرهنگی: چرا از بین این همه خیابون توی تهرون خانۀ سینما باید تو بهار جنوبی باشه؟؟؟

ضرب المثل مرتبط: همه جای دنیا وقتی شلوغ می شه پلیس میاد، اینجا وقتی پلیس میاد شلوغ می شه.

فیلم های به یادماندنی: In a Better World

اگه تو دوران مدرسه کسی برات قلدر بازی درمیاورد و اذیتت می کرد چیکار می کردی؟

اگه الان کسی حرف زور بزنه یا بهت بی احترامی کنه چه عکس العملی نشون می دی؟

مقابله به مثل یا سکوت؟

In a Better World، محصول دانمارک که امسال اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان رو گرفت، با انتخاب یه داستان به ظاهر ساده، سعی می کنه نتیجۀ تصمیم ما برای تلافی یا چشم پوشی رو نشون بده.

فیلم به شکلی پیش می ره که تا اواسط فیلم با کار بچه ها، یعنی انتقام گرفتن از کسی که اذیتشون کرده، کاملاً موافقیم و پدر کریستین رو فردی ترسو می دونیم که نمی تونه از خودش دفاع کنه... اما از میانه های فیلم به بعد نظرمون کاملاً عوض می شه و متوجه "درست تر" بودن تصمیم پدر می شیم. در پایان فیلم، باز هم نظرمون عوض می شه و از عکس العمل پدر نسبت به سردستۀ خلافکارها لذت می بریم و دلمون خنک می شه...

این فیلم مطمئناً تا مدتها در ذهن بیننده باقی می مونه و در شرایط مشابه (که ممکنه هر روز هم برامون پیش بیاد) نتیجۀ هر تصمیم رو بهمون یادآوری می کنه.

شاید اینطور برداشت کنین که In a Better World قصد داره درس های اخلاقی بزرگی بهمون بده، اما اینطور نیست. اتفاقاً هیچ راه حل مطلقی رو جلوی روی بیننده قرار نمی ده و انتقام یا گذشت رو نسبی می دونه. این فیلم با روایت یک داستان ساده و ساختاری قوی و منسجم، کاری می کنه تا خودمون به برداشتی که مورد نظر نویسنده و کارگردان بوده برسیم: خلق دنیایی بهتر.

امتیاز: 8.5 از 10