پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

نوروز ۸۸ مبارک...

به امید سالی در ژانر Romance با کمی Adventure و پایانی Happy-End! 

 

سال نو مبارک!

معرفی کوتاه ده فیلم سینمایی

نزدیک عید شده و بر و بچز ازم درباره فیلم های جدید یا فیلم هایی که می شه توی تعطیلات دید سوال می کنن. من اینجا خیلی کوتاه بعضی از این فیلم ها رو معرفی می کنم:

Vantage Point (پیت تراویس / ۲۰۰۸)
یه اکشن حسابی دربارۀ ترور رئیس جمهور آمریکا که از چند نقطه نظر تعریف می شه. ریتم فیلم انقدر سریعه که به هیچ عنوان متوجه زمان نمی شیم. متیو فاکس (بازیگر نقش جک شپارد سریال
Lost)، فارست ویتاکر و دنیس کواید از بازیگران فیلم هستن.
امتیاز: ۷ از ۱۰

Diving Bell & the Butterfly (جولیان اشنابل / ۲۰۰۷)
داستان واقعی مردی که در اثر یک حادثه فلج مطلق می شه... بخش زیادی از فیلم از دریچۀ چشم این مرد نمایش داده می شه (با فیلمبرداری فوق العادۀ یانوش کامینسکی). این فیلم فرانسوی در رشته های مختلفی کاندید اسکار هم بود. البته شاید برای ایام عید یه کم تلخ باشه اما زیبایی فیلم از تلخی داستان کم می کنه.
امتیاز: ۷ از ۱۰

The Day the Earth Stood Still (اسکات دریکسون / ۲۰۰۸)
یه اکشن علمی تخیلی نه چندان خوش ساخت دربارۀ پایان جهان و ماموری (کیانو ریوز) که برای نابودی انسان ها به زمین فرستاده شده. جلوه های ویژۀ خوب، فیلمنامۀ متوسط، بازی های ضعیف.
امتیاز: ۵ از ۱۰

Nostradamus: 2012 (مستند / ۲۰۰۹)
حالا که حرف از پایان دنیا شد بذارین این فیلم مستند رو هم بهتون معرفی کنم. یک فیلم مستند دربارۀ آخرین پیش بینی نوستراداموس (پیشگوی معروف قرن ۱۵) که تاریخ دقیق پایان جهان رو پیش بینی کرده: 2012/12/21 یعنی ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ (کمتر از چهار سال دیگه!). عجیب اینکه از دید ستاره شناسی این تاریخ مفهوم خاصی داره و حدود هر ۲۶ هزار سال یکبار تکرار می شه...

Twilight (کاترین هاردویک / ۲۰۰۸)
یه فیلم خون آشامی تین ایجری متفاوت با تمام فیلم های خون آشامی که تابحال دیدیم. خوش ساخت، بازی های خوب، هیجان انگیز. واقعاً ارزش دیدن داره، خصوصا اینکه قسمت دومش هم در حال ساخته شدنه و به نظر می رسه به یکی از چندگانه های محبوب سینمایی تبدیل بشه.
امتیاز: ۷ از ۱۰

Valkyrie (برایان سینگر / ۲۰۰۸)
داستان آخرین ترور نافرجام هیتلر، نه ماه قبل از پایان جنگ جهانی دوم. تام کروز در نقش یک کلنل آلمانی بازی فوق العاده زیبایی از خودش به نمایش گذاشته. هیجان داستان و کارگردانی عالی برایان سینگر (مظنونین همیشگی) باعث می شه از فیلم حسابی لذت ببریم.
امتیاز: ۸ از ۱۰

The Unborn (دیوید اس. گویر / ۲۰۰۹)
برای کسانی که به فیلم های ترسناک علاقه دارن، این فیلم گزینۀ خوبیه. با اینکه فیلمنامه و ساختار فیلم ضعف های زیادی داره اما در نهایت موفق می شه بیننده رو نسبتاً راضی کنه (یعنی بترسونه!). اینکه گری اولدمن قبول کرده در یه همچین فیلمی بازی کنه جای تعجب داره.
امتیاز: ۵ از ۱۰

Casino Job (کریستوفر رابین هود / ۲۰۰۹)
یه فیلم مستقل دربارۀ چند نفر که تصمیم می گیرن از صاحب یه کازینو توی لاس وگاس انتقام بگیرن و به خاک سیاه بشوننش. فیلمنامه طرح جالبی داره که می تونست خیلی بهتر از این پرداخت بشه، اما بنا به دلایلی نامعلوم (!) به جنبه های اروتیک قضیه بیشتر از پلات اصلی توجه شده. این فیلم به هیچ وجه خانوادگی نیست!
امتیاز: ۶ از ۱۰

Angle-A (لوک بسون / ۲۰۰۵)
این فیلم سیاه و سفید فرانسوی آخرین فیلم لوک بسون (لئون، عنصر پنجم) هست که داستانی کمدی داره: فرشته ای که مامور می شه به زمین بیاد و از یک مرد شکست خورده حمایت کنه. بازی عالی دو بازیگر اصلی به همراه فیلمبرداری بسیار خوب از ویژگی های مثبت این فیلمه.
امتیاز: ۷ از ۱۰

In Bruges (مارتین مک دوناف / ۲۰۰۸)
یه تریلر هیجان انگیز بسیار خوش ساخت با مایه های طنز دربارۀ دو آدمکش که برای انجام یک ماموریت به شهر بروژ فرستاده می شن... در این فیلم که کاندید اسکار بهترین فیلمنامۀ اوریژینال امسال هم بود شاهد بازی های فوق العاده عالی از کالین فارل و رالف فینس هستیم.
امتیاز: ۸ از ۱۰

مهاجرت می کنیم...

خب ما تصمیممون رو گرفتیم. می خوایم از اینجا بریم. دیگه خسته شدیم... می خوایم مهاجرت کنیم. می خوایم مهاجرت کنیم به... به... به کجا؟ کجا بریم؟

این روزها همه کانادا رو برای مهاجرت انتخاب می کنن، شما چطور؟... یعنی ما چطور؟ توی سیستم امتیازدهی ادارۀ مهاجرت کانادا که نمرۀ کافی میاریم... بیشتر هم میاریم... برای IT هم که همه جا کار هست... کانادا کشور آزادیه با همه جور ملیت و این خیلی مهمه. کانادا خوبه فقط یه مشکل کوچیک وجود داره و اونهم اینکه پروسه اش خیلی طولانیه... ۵ سال طول می کشه... ما عجله داریم. تازه سرد هم هست و خیر سرشون در بهترین حالت سالی سه ماه خورشید رو می بینن! من هم که از سرما خیلی بدم میاد، حاضرم حبشه زندگی کنم اما جای سرد نباشم. کانادا قندیل می زنیم. نه، کانادا خوب نیست...

خب می ریم استرالیا! برو و بچز رفتن می گن جای خوبیه. تازه تا حالا کانگورو هم ندیدیم می ریم اونجا حسابی حال می کنیم... راستی کارتون مهاجران هم اونجا می گذشت... نیمو هم رفته بود سیدنی. کتاب پرندۀ خارزار هم همینطور. گفتم پرنده یادم افتاد می گن استرالیا پر از طوطیه و کلاغ! می گن کلاغ هایی داره که صداشون عین عرعر خر می مونه! اگه سر و صدا بخوایم که همینجا به اندازۀ کافی سر و صدا داریم... نه، خوشم نیومد!

اصلاً می ریم اروپا! نزدیک هم هست هر وقت اراده کنیم میایم ایران دیدن فک و فامیل! کلی هم کلاس داره، می گن "بچه ها دارن از اروپا میان، میاین بریم فرودگاه دنبالشون؟!" خیلی باکلاسه! عالی شد! چرا تا حالا به فکرمون نرسید؟... خب، کجا بریم؟ انگلیس! کشور هری پاتر و کایرا نایتلی! به به! تازه یه بار هم رفتم همه جا رو بلتم گم نمی شیم! فقط یه مشکلی داره... خیلی گرونه. لندن که اصلاً نمی شه زندگی کرد، بقیۀ شهرهاشون هم انقدر سرد و بی روحه که آدم دیپرس می شه بعد سه ماه. از اون ملکه الیزابت عفریته شون هم اصلاً خوشم نمیاد. پیرزن عجوزه زد پرینسس دایانا رو کشت... اصلاً ما هر چی می کشیم از دست  این انگلیسی های خبیثه! اه اه! بدم اومد... عمراً پامو نمی ذارم.

آلمانی های عوضی که فقط توی دنیا خودشونو قبول دارن، توی فرانسه هم کی می تونه کار پیدا کنه، خودشون بدبختن! با اون لهجه مسخره شون، حرف "ر" رو نمی تونن مثل آدم تلفظ کنن می گن "غ"! تازه این یارو سارکوزی نخست وزیرشون هم خانوم بازه! خوشم نیومد!

بلژیک و پرتقال و سوئد و دانمارک هم که زبون غیرآدمیزاد حرف می زنن نمی شه یاد گرفت که! اصلاً اروپا خوب نیست. بریم یه جای دیگه.

از سیاه پوست ها اصلاً خوشم نمیاد، پس آفریقا هم خط می خوره. همینطور از سرخپوست های بدرنگ. با اون اسم های عجیب غریبشون. کجا موند؟ آسیا؟

می گم اگه می خوایم آسیا باشیم که می مونیم همینجا توی ایران. می خواستیم مهاجرت کنیم مثلاً... خب ما از تهرون شلوغ کثیف بدمون میاد... اصلاً چطوره بریم شهرستان؟ یه شهرستان خلوت و قشنگ. چطوره بریم دهات زندگی کنیم؟ هوای خوب، جنگل، یه تیکه زمین می خریم محصول می کاریم توش، شیر تازه، تخم مرغ، خودمون پنیر محلی می ندازیم حالشو می بریم... به به! چه حالی می ده... بوی بارون، بوی خاک، بوی کود تازۀ حیوانی... کدوم دهات بریم؟ آهان! می تونیم بریم مزلقون! نمی دونی کجاس؟ منم نمی دونم، ده فامیلامونه! خانوم پاشو اون... اون... اون... شماها توی ایران بهش چی می گین؟... آهان، نقشه، نقشۀ ایران رو بیار بگردیم پیداش کنیم...

سوال!

آیا حاضری به خاطر موقعیت و شرایط به احتمال قوی بهتر آینده، موقعیت نسبتاً خوب فعلی رو کاملا رها کنی؟

درباره حضور هیات رئیسه اسکار در ایران...

حضور اعضای هیات رئیسۀ آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا در ایران (منبع خبر) می تونست فرصت خوبی باشه برای سینمای رو به موت ما تا از تجربیات تعدادی از خبره ترین هنرمندان عالم سینما استفاده کنه. اما درست یک روز بعد از ورود مهمانان و قبل از اولین جلسۀ کارگاهی در سالن نسبتاً خالی موزۀ سینما (گزارش اعتماد)، جناب جواد شمقدری (که اسمش آدم رو یاد هر چیزی میندازه به غیر از یک هنرمند و اون هم مشاور هنری آقای رئیس جمهور) سخنان گهرباری بیان نمودن و از این گروه خواستن از طرف هالیوود از ایرانی ها عذرخواهی کنن! (منبع خبر)

در قدم بعدی گفته شد دیدار اعضای خانۀ سینما با این گروه قبل از عذرخواهی رسمی اونها (بخاطر ساخت فیلم های "بدون دخترم هرگز"، "300" و "The Wrestler") موجه نخواهد بود!

من نمی فهمم چه دلیلی داره آنت بنینگ رو مجبور کنیم بخاطر فیلمی که در اون هیچ نقشی نداشته (نه بعنوان تهیه کننده، نه بازیگر،...) ازمون عذرخواهی کنه! اصلاً مگه باید عذرخواهی کنن؟ بابت چی؟

مگه ما توی فیلم ها و سریال هامون به آمریکایی ها توهین نمی کنیم؟ مگه همیشه آمریکایی ها نقش منفی ندارن؟ مگه ما پرچم آمریکا (که نماد ملی یک ملت بزرگه) رو سالی هزار بار آتیش نمی زنیم؟ مگه ما روی ساختمون ها و بیلبورد خیابون ها شعارهای ضدآمریکایی نمی نویسیم؟ مگه تظاهرات دولتی علیه آمریکا برگزار نمی کنیم؟ واقعاً کی باید عذرخواهی کنه؟ آنت بنینگ بخاطر سه تا فیلم؟ بخاطر Wrestler که توی سکانس آخرش یکی از کشتی گیرها لباسی با پرچم ایران پوشیده؟ بخاطر 300؟ یا اسکندر (الیور استون)؟ اصلاً چطوره ازشون بخواهیم بخاطر فیلم Perspolis هم عذرخواهی کنن؟

واقعاً که خنده داره...

وقتی گروهی به این مهمی رو به کشور دعوت می کنیم باید سعی کنیم نهایت استفاده رو ازشون ببریم، نه اینکه اونها رو به ابزاری تبدیل کنیم برای رسیدن به باورهای کهنۀ سیاسی خودمون. 

گزارش CNN در این رابطه و نظر کاربران رو هم بخونین، جالبه! مخصوصا نظر یکی از کاربران که گفته: Respect is EARNED, not GIVEN

باز هم جای شکرش باقیه!

می گن ناصرالدین شاه از یه روستایی رد می شده، بهش اطلاع می دن یکی این اطراف هست که خیلی خوب ساز می زنه. دستور می ده بیارنش برای هنرنمایی.

یارو میاد شروع می کنه به نواختن با نی. اون روز ناصرالدین شاه روی مود نبوده و از صدای نی اصلاً خوشش نمیاد. بعد از چند دقیقه حوصله اش سر می ره دستور می ده یارو رو با همون نی مجازات کنن!

مامورها داشتن می بردنش می بینن داره هی می گه خدایا شکرت! می پرسن می خوایم ببریم با نی تنبیهت کنیم داری خدا رو شکر می کنی؟

یارو جواب می ده آخه من بجز نی بلدم تنبک هم بزنم! اول خواستم اونو بیارم بعد پشیمون شدم نی رو برداشتم. الان دارم خدا رو شکر می کنم که خوب شد تنبک نیاوردم با خودم!!!

اگه خوب نگاه کنیم می بینیم به بدترین حوادث هم می شه طوری نگاه کرد که بگیم "باز هم جای شکرش باقیه که..."!

هدیه تبلیغاتی!

-          الو بفرمایید؟

-          سلام، من از شرکت بامداد زنگ می زنم، شما برندۀ جایزۀ ویژۀ ما شدین... لطفاً آدرس بدین براتون بفرستیم...

حتماً براتون پیش اومده که از یه شمارۀ ناشناس بهتون زنگ بزنن و بگن کارت تلفن و اینترنت و بلیت استخر یا چیزای دیگه برنده شدین. بعد ازمون می خوان بریم هدیه رو حضوراً تحویل بگیریم یا آدرس بدیم بفرستن.

اگه تا آخر قضیه پیش بریم می بینیم نهایتاً هدیه نگرفتیم که هیچ یه پولی هم سلفیدیم! یعنی می گن مثلاً بابت دریافت هدیه اول باید انقدر از ما خرید کنین. یا می گن هدیه فقط همراه فلان چیز ارسال می شه که باید پول اون بعلاوه هزینۀ پیک رو بدین... خلاصه که همه سرکاری هستن.

چند روز پیش یکی از دوستام تعریف می کرد از یه آژانس مسافرتی بهش زنگ زدن گفتن اگه برای عید تور داخلی یا خارجی ثبت نام کنین، بعد از عید قرعه کشی می کنیم به ۱۰ نفر از مسافرها بلیت و ویزای مجانی می دیم به هر مقصدی که بخواین! هر جا!

احتمالاً این هم آخرش سرکاری از آب درمیاد، اما داشتم فکر می کردم من اگه بخوام یه جا رو برای مسافرت انتخاب کنم (و فقط هم یک انتخاب داشته باشم)، کجا رو می گم؟ مصر؟ یونان؟ فرانسه؟ پرو؟ یا اسپانیا؟

شما کجا می رین؟