پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یادداشتی بر "نهنگ عنبر" (سامان مقدم - 1394)

امروز "نهنگ عنبر" سامان مقدم رو دیدم و واقعاً ناامید شدم. ناامید از سینمایی که در جایی مثل پردیس سینمایی کوروش، روزانه 5 الی 6 سالن بهش اختصاص داده میشه و باقی فیلم ها رو به یک یا دو سئانس در روز (در مورد "ماهی و گربه"، به تنها یک سئانس در هفته!) کاهش می دن.



من هم چند بار در طول "نهنگ عنبر" خندیدم، ولی تفاوت هست بین کسی که با انجام یه شوخی خلاقانه باعث خندۀ ما میشه و کسی که پاهاشو می کنه هوا می گ...زه تا ما رو بخندونه! در هر دو حالت می خندیم، اما جنس این خنده ها با هم فرق می کنه. چطور بگم، سطح یا "کلاس" خنده با هم متفاوته... متاسفانه "نهنگ عنبر" از جنس دومه.


من اصولاً با فیلم هایی که یک راوی از ابتدا تا انتها تمام اتفاقات رو تعریف می کنه مشکل دارم، خصوصاً اینکه اینکار فقط به منظور ایجاد چند تناقض طنزآمیز انجام بشه. به نظرم اینکار بیشتر یه نمایشنامۀ رادیویی شباهت داره تا سینما. سینما یعنی تصویر، نه تعریف. از این بگذریم که این ترفند، کار فیلمنامه نویس رو بسیار راحت می کنه و بجای فکر کردن روی سکانس های تصویری و نوشتن دیالوگ برای پیشبرد داستان، با یک جملۀ ساده از زبان راوی، قال قضیه رو می کنه.


دوم اینکه فیلم هایی که در یک بازۀ زمانی می گذرن و ما مقاطع مختلف زندگی فرد رو می بینیم، باید با نخ محکمی به هم وصل باشن و باید برای اینکار دلیلی وجود داشته باشه. در "نهنگ عنبر"، برخلاف مثلاً "گتسبی بزرگ" این اتفاق به شکلی ناقص رخ داده و فیلمنامه نویس صرفاً چند مقطع رو با یه داستان عشقی نصفه نیمه به هم وصل کرده، بدون اینکه گرۀ داستانی خاصی وجود داشته باشه.


تمام تلاش فیلم برای خندوندن تماشاگر خلاصه میشه به: گریم و لباس رضا عطاران و مهناز افشار به شکل مرسوم دهۀ 60؛ پخش چند آهنگ قدیمی مثل "بلا"ی اندی و "کلاغ نوک سیاه" و صحنه های رقصیدن رضا عطاران (چیزی شبیه نمایش – نه تئاتر – های بهزاد محمدی)، و دو یا سه تک دیالوگ خوب... همین.


انگار سامان مقدم هم مثل حمید نعمت الله، به دستۀ فیلمسازانی پیوسته که فقط به فکر "ساختن یه فیلم دیگه" هستن، بدون اینکه حتی سه بار فیلمنامه رو بازنویسی کرده باشن. از قدیمی هایی مثل داریوش مهرجویی و ابراهیم حاتمی کیا بگذریم که سالهاست... .


"نهنگ عنبر" واقعاً ثابت می کنه سرمایه گذاران ما در چه حوزه ای حاصر به سرمایه گذاری هستن (در این فیلم، کرمان موتور) و تهیه کننده های ما راغب به تولید چه نوع فیلم هایی... و این باعث تاسفه.


پراکنده ها 3: خودشیفتگی

برای همۀ ما مواقعی پیش میاد که وارد مقطع جدیدی از زندگی می شیم: ورود به دانشگاه، ازدواج، موفقیت بزرگ شغلی،... و هنگام گذار به مقطع جدید، انقدر تحت تاثیر موفقیت خودمون قرار می گیریم که فکر می کنیم نیازی به آدم های مقطع قبل نداریم؛ خیلی راحت اونها رو کنار می ذاریم و به آیندۀ روشنی که پیش رومون می بینیم چشم می دوزیم، چون باور داریم آدم های به مراتب بهتری وارد زندگیمون خواهند شد که جای قدیمی ها رو پر خواهند کرد.

متاسفانه اغلب ما دچار این خودشیفتگی مفرط هستیم و اگر غرور اجازه بده، شاید خیلی سال بعد، متوجه بشیم فکر گفتن "دیگه تو زندگیم به تو احتیاجی ندارم" به کسی که سالها کنارمون بوده به اندازۀ کافی وحشتناک هست، چه برسه به اینکه به زبون بیاریمش.



به مناسبت سالروز دوم خرداد

هر اتفاق خوبی که در آیندۀ این کشور بیفته نتیجۀ راهیه که از دوم خرداد 76 شروع شد