پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

داستان کوتاه: حلقۀ پایان ناپذیر

رئیس یک شرکت خصوصی به منشی اش:

-          برای آخر هفته دو تا بلیت بگیر ماموریت بریم کیش!

منشی بلافاصله شمارۀ موبایل شوهرش رو می گیره:

-          سلام عزیزم، خوبی؟ من آخر هفته دو روز ماموریت می رم کیش، شنبه بر می گردم.

شوهر بعد از چند لحظه به موبایل معشوقه اش زنگ می زنه:

-          سلام جیگر! چطوری؟ زنم آخر هفته نیست، برنامه ات رو ردیف کن دو روز بیا پیشم.

معشوقه (که معلم خصوصی زبانه) به شاگردش زنگ می زنه:

-          سلام. برای من کاری پیش اومده جلسۀ این هفته کنسل می شه. هفتۀ دیگه بجاش جبرانی می ذاریم.

شاگرد به پدر بزرگش زنگ می زنه:

-          سلام بابا بزرگ. معلم زبانم زنگ زد گفت این هفته نمی تونه بیاد. قول داده بودی منو ببری باغ وحش، می بری؟

پدربزرگ – که همون رئیس شرکت خصوصیه – به منشی اش:

-          ببین این هفته نمی شه، باید نوه ام رو ببرم باغ وحش، هفتۀ دیگه می ریم کیش. باشه عزیزم؟

منشی به شوهرش: برنامۀ آخر هفته ام کنسل شد، نمی رم کیش.
شوهر به معشوقه اش: تف به این شانس، زنم نمی ره ماموریت. این هفته نمی شه ببینمت!
معشوقه به شاگردش: آخر هفته کلاس سر جاشه، همون ساعت میام پیشت.
شاگرد به پدربزرگش: بابابزرگ معلمم میاد، این هفته هم نمی تونیم بریم باغ وحش...
پدربزرگ (رئیس شرکت) به منشی اش: عزیزم برنامه ردیف شد، بلیت بگیر...
منشی به شوهرش: ...

به بهانه تولدم...!

سه نشونه برای بزرگ شدن: 

  • موقع خوردن، بیشتر از اینکه دربارۀ مزه غذا حرف بزنی دربارۀ خاصیتش سخنرانی می کنی، 
  • بیشتر چیزهایی رو تعریف می کنی که حقیقتاً اتفاق افتادن، نه چیزهایی که می تونن اتفاق بیفتن، 
  • می فهمی که دکمۀ Volume به سمت چپ هم می تونه بچرخه! 

 

جالبه! مطمئنم که روی کیک شکلات ریخته بودم! 

 اینو هم تینا برام نوشته به مناسبت تولدم. فکر کنم قصد داشته منو بکشه با این طرز نوشتنش!

مباحث تئوریک: تراولینگ

تعریف:
حرکت فیزیکی دوربین بر روی ریل.

شیوۀ استفاده:
دوربین و فیلمبردار روی دالی سوار می شوند و دالی روی ریل (تراکینگ) به حرکت در می آید. برای انتقال صحیح حس حرکت به بیننده لازم است که حتماً محور عدسی دوربین به شکل زاویه دار به سوژه نزدیک شود؛ در غیر اینصورت تصویری مشابه با زوم حاصل خواهد شد.

کاربرد اصلی: 

اولین کاربرد تراولینگ در اتصال نماهایی است که پیشتر بصورت مجزا گرفته می شدند. بعنوان مثال بجای آنکه یک نمای دور، یک نمای متوسط و سپس یک نمای نزدیک از کاراکتر مورد نظر را نمایش دهند، از تراولینگ استفاده می کنند.

کاربردهای دیگر: 

۱- بالا بردن اهمیت یک شیء. مثل نزدیک شدن دوربین به تلفنی که زنگ می خورد.

۲- نشان دادن عکس العمل یک کاراکتر به یک حادثه (معمولاً خارج از دوربین): نمای مورد علاقۀ اسپیلبرگ که در اغلب فیلمهایش استفاده کرده. معمولاًٌ این نماها قبل از نمای نقطه نظر (
POV) بکار می روند.

۳- انتقال حس سرگیجه یا استیصال: با چیدن ریل به شکل دایره دور کاراکتر اصلی و حرکت بر روی آن، این حس به تماشاگر منتقل می گردد (مانند نمای ورود گلادیاتورها به کلوزیوم در فیلم گلادیاتور)

تکنیک جدا کردن شیء از پس زمینه: 

در برخی فیلم ها برای نشان دادن حس جدایی کاراکتر از فضای اطراف تکنیک ساده ای بکار می رود. برای اینکار کافی است همزمان با تراولینگ دوربین به سمت سوژه، زوم بک کنیم. در واقع اندازۀ سوژه را در مرکز کادر ثابت نگه داریم. اینکار باعث می شود فضای پس زمینه کشیده شده، از کاراکتر فاصله بگیرد.

دو نمونه تراولینگ: 

۱- طناب (هیچکاک/۱۹۴۸): در این فیلم (که از هشت پلان– سکانس ده دقیقه ای تشکیل شده) دوربین مدام بر روی تراولینگ همراه با کاراکترها حرکت می کند.

۲- جیغ (وس کراون/۱۹۹۶): در سکانس اول فیلم و پس از آنکه کیسی توسط قاتل مجروح می شود به بیرون از خانه فرار می کند. در همان لحظه پدر و مادرش را می بیند که به سمت در می روند، کیسی – که قاتل از پشت سر دنبالش است – هراسان به سمت آنها می دود، اما صدایی از گلویش خارج نمی شود... در اینجا دو نمای تراولینگ به شکل قیچی گرفته شده که تدوین منقطع آنها با هم حس کیسی از نرسیدن به تنها منبع نجات را به بیننده منتقل می کند.

واحد پول جدید ایران

این روزها حرف هایی دربارۀ عوض کردن اسم واحد پول ایران از ریال به داریک و تالانت شنیده می شه. ریال یک کلمۀ اسپانیاییه که از ریشۀ Royal (سلطنتی) میاد و تومان هم یک کلمۀ ترکیه. درحالیکه داریک و تالانت فارسی اصیل و اسم واحد پول دورۀ هخامنشیان بوده.

یکی از سرگرمی های من (از چهارده سالگی) جمع کردن اسکناس کشورهای مختلفه. الان توی دو تا آلبوم از ۱۳۱ کشور ۳۹۵ قطعه اسکناس دارم که اغلبش رو از طریق تعویض با کلکسیونرهای اینترنتی در کشورهای دیگه بدست آوردم.

دلار، پزو، دینار، پوند، ین... تا بحال فکر کردین معنی اینها چیه؟ من تونستم بعضی هاشون رو پیدا کنم و یه تعدادشون رو اینجا فهرست کردم:

دینار (کشورهای عربی)= از کلمۀ لاتین "دیناریوم" به معنی "ده دهی" (اعشاری) گرفته شده.
دراخما (یونان)= یک مشت!
فورینت (مجارستان) = طلایی
فرانک (فرانسه)= از کلمۀ "فرانکوروم رکس" (به معنی پادشاه فرانسه) که لقب شاهان فرانسوی بود گرفته شده.
کرونا (چک، اسلواکی، سوئد، نروژ،...)= تاج
لیره (ایتالیا، ترکیه): از کلمۀ لاتین "لیبرا" که یک واحد وزن هست گرفته شده.
پزو (اسپانیا، مکزیک،...): یعنی "وزن". پزوتا هم یعنی "پزوی کوچک".
پوند (انگلیس): واحد وزن استرلینگ.
پولا (بوتسوآنا)= باران! جالب اینکه کلمۀ "پولا پولا" به معنی یه عالمه بارون یا کلی پول نیست، بلکه یعنی "سلامتی"!
روبل (روسیه)= "بریده شده"؛ چون در قدیم سکه رو از میله های نقره برش می زدن.
روپیه (هند، اندونزی، سری لانکا،...): از کلمۀ سانسکریت "روپا" به معنی "زیبایی" میاد.
یوآن (چین)= گرد، دایره (به خاطر شکل سکه)
ین (ژاپن) = از "یوآن" گرفته شده.
دلار (آمریکا، کانادا، استرالیا،...) = سر معنی دلار بین علما بحث هست، اما انگار از کلمۀ
taller (درازتر) گرفته شده.

ایران در یک نگاه

بچه ها: بی تربیت
نوجوانان: بی انضباط
دانشجویان: بی استعداد
فارغ التحصیلان: بی سواد
جوانان: بیکار
هنرمندان: بی سلیقه
کارمندان: بی انگیزه
درآمد: بی اندازه کم
برنامه های تلویزیون: بیخود
برنامه های رادیو: بی معنی
خط اینترنت:
busy
ترافیک و آلودگی: بی حد و اندازه
(به گفتۀ مسئولین) ریشۀ تمام مشکلات: بی حجابی
مملکت: بی برنامه
دولت: بی هدف
اقتصاد: بی ثبات
مدیران دولتی: بی فکر
مدیران خصوصی: بی مغز
بعضی مسئولان: بی آبرو
وعده ها: بی اعتبار
رئیس جمهور: بی ریخت
مردم: بیچاره!

دلیل نوشتن این پست: بی خوابی!
کل مطلب: بی خاصیت!
بازم از این مزخرفات می نویسم؟: بی برو برگرد!

داستان کوتاه: مستخدم

مرد شمارۀ خونه اش رو گرفت. بعد از چند تا زنگ صدای یک زن غریبه جواب داد: 

بله بفرمایین؟
(متعجب) شما؟
من مستخدم خونه هستم!
ولی ما که مستخدم نداریم!
خانوم همین امروز منو استخدام کرد.
الان خانوم کجاست؟
طبقۀ بالا، توی اتاق خواب پیش شوهرش.
شوهرش؟ شوهرش که منم!
(با لکنت) خب... من فکر کردم...
(عصبانی، با صدایی لرزان) دلت می خواد همین الان یه میلیون گیرت بیاد؟
بله.
توی کمد انباری یه هفت تیر هست، برش دار و هر دوی اون کثافتهارو بکش!

...
صدای پا. صدای جیغ. صدای شلیک. صدای شلیک دوم.
...

ببخشید، جسدشون رو چیکار کنم؟
بنداز توی استخر!
ولی... شما که استخر ندارین!
نداریم؟... یه لحظه صبر کن ببینم شماره رو درست گرفتم...!

یادداشتی بر فیلم ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین

سه گانۀ ایندیانا جونز که بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹ توسط استیون اسپیلبرگ ساخته شدن از بهترین آثار ژانر Action/Adventure و به مفهوم واقعی کلمه هنر "سرگرمی" با مدیوم سینما هستن.

من بارها و بارها این فیلم ها رو دوره کرده ام و از هیجان و طنز موجود در اونها لذت برده ام. وقتی چهار/پنج سال پیش شنیدم که قراره قسمت چهارم این مجموعه ساخته بشه به نوعی نگران شدم. نگران اینکه مبادا قسمت چهارم طوری باشه که خاطرۀ خوب سه قسمت قبل رو از بین ببره (اتفاقی که معمولاًٌ برای فیلم های چند قسمتی رخ می ده).

بعد از ده ها بار بازنویسی فیلمنامه توسط David Koepp، بالاخره بعد از بیست سال طلسم ساخت چهارمین قسمت ایندیانا جونز شکسته شد و این فیلم ۲۲ می ۲۰۰۸ به نمایش دراومد و تا امروز در حدود ۷۸۰ میلیون دلار فروش کرده و در جایگاه بیست و پنجم پرفروشترین فیلم های تاریخ سینما قرار گرفته.

داستان فیلم (که از لحاظ زمانی بیست سال بعد از آخرین قسمت ایندیانا جونز رخ می ده) دربارۀ تلاش یک سری مامور سازمان جاسوسی شوروی هست که قصد دارن جمجمۀ کریستال رو به دست بیارن و اون رو سر جاش (جایی در کشور پرو) برگردونن تا طبق افسانه های باستانی به قدرتی بی پایان دست پیدا کنن...

به نظر من ساخت قسمت چهارم این مجموعه یک موفقیت محسوب می شه. فیلم هم از لحاظ ساختاری و هم از لحاظ داستانی به شکلی موثر پیش می ره و در همراه کردن بیننده بسیار موفق عمل می کنه. بعضی سکانس ها – مثل سکانس های تعقیب و گریز ایندیانا جونز با آدم بدهای فیلم – هیجان بسیار زیادی داره و در عین حال فیلم پر از طنز کلامی و تصویریه.

یانوش کامینسکی سعی کرده سبک فیلمبرداری مجموعه رو رعایت کنه و موسیقی متن هم – با اندکی تفاوت – همون موسیقی معروف فیلم های ایندیانا جونز هست که جان ویلیامز ۲۷ سال پیش ساخته بود.

شاید تنها مشکل فیلم – از نظر بعضی بینندگان – نحوۀ پایان فیلم و سکانس نهایی باشه. این موضوع که کسی از چنین پایانی راضی باشه یا نه برمی گرده به عقاید و نظرات شخصی هر بیننده. اگر کسی قبول کنه که در حال تماشای یک اثر سینمایی در این ژانر بخصوص هست، پایان فیلم هم براش باورپذیر می شه. اگر نظر شخصی خود من رو بخواین، فکر می کنم چنین چیزی کاملاً محتمله و امکان داره روزی با چشم های خودمون چنین چیزی رو ببینیم...

بازی هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز – که حالا دیگه خیلی پیر شده – بهتر از حد انتظارم بود و از بازی کیت بلانشت در نقش مامور خشن KGB خیلی لذت بردم. Shia LeBouf در نقش مات ویلیامز خوب بود ولی ای کاش River Phoenix در سال ۱۹۹۳ و در ۲۳ سالگی نمرده بود و می تونست (همونطور که قرار بود) این نقش رو بازی کنه.

در مجموع باید بگم "ایندیانا جونز و قلمرو جمجمۀ بلورین" فیلمیه که انتظار من رو از دیدن قسمت چهارم یکی از سه گانه های محبوبم برآورده کرد.