پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

اسکار ۲۰۱۳: پیش بینی برندگان

یک هفته تا مراسم اسکار باقی مونده و طبق معمول هر سال میخوام برنده ها رو پیش بینی کنم. من امسال تعصب خاصی رو هیچکدوم از کاندیداها ندارم. به نظرم همۀ کاندیداها جزو بهترین ها بودن و هیچکدوم "خیلی" بهتر از بقیه نیستن. به هر حال، اینهم پیش بینی من از برنده ها. ضمن اینکه اگر نظر من با پیش بینیم از برنده تفاوت داشت، توی پرانتز نوشته ام: 

بهترین فیلم: Argo

کارگردان: استیون اسپیلبرگ برای Lincoln

بازیگر اول مرد: دانیل دی لوئیس برای Lincoln

بازیگر اول زن: جنیفر لاورنس برای Silver Linings Playbook

بازیگر دوم مرد: کریستف والتز برای Django Unchained

بازیگر دوم زن: آن هاتاوی برای Les Miserables

فیلمبرداری:  Life of Pi(من به Skyfall رای میدم)

تدوین: Argo

فیلمنامۀ اوریژینال: کوئنتین تارانتینو برای Django Unchained

فیلمنامۀ افتباسی: تونی کوشنر برای Lincoln (من به Argo رای میدم)

تدوین صدا: پیش بینی این رشته خیلی سخته، اما فکر کنم Skyfall

ترکیب صدا: این یکی هم خیلی سخته، احتمالاً Les Miserables (که البته من خودم بهSkyfall رای میدم)

موسیقی متن: Argo یا Life of Pi

آواز فیلم: Adele برای Skyfall

انیمیشن بلند: Wreck It Ralph (نظر من: ParaNorman، تعجب میکنم چرا Hotel Transylvania کاندید نشد)

طراحی تولید: Les Miserables

طراحی لباس: Anna Karenina

گریم/مو: Les Miserables (فقط امیدوارم Hitchcock نگیره!)

جلوه های ویژۀ تصویری: Life of Pi

فیلم خارجی زبان: Amour

مستند بلند: Searching for Sugerman

یادداشتی بر فیلم Zero Dark Thirty (کاترین بیگلو – ۲۰۱۲)

جدیدترین ساختۀ کاترین بیگلو روایتی است از ده سال تلاش اطلاعاتی آمریکا برای کشف محل اختفای اسامه بن لادن. مجموعه ای از عملیات، دستگیری ها، بازجویی ها، شکنجه ها و جاسوسی هایی که سازمان CIA انجام داد به تصویر کشیده شده.

شاید ساختار فیلم با مذاق تمام تماشاگران سازگار نباشه. خصوصاً کسانی که به سینمای قصه گو عادت دارن. اما اگر به این فیلم بعنوان یک تاریخ تصویری از مهمترین حادثۀ تروریستی چند سال اخیر نگاه کنیم، متوجه میشیم که فیلم تا حد بسیار زیادی به واقعیت وفادار مونده و از قهرمان سازی و قهرمان بازی دوری کرده. زمان عملیات دستگیری اسامه بن لادن (که ناخواسته منجر به کشته شدنش شد) در فیلم و در واقعیت کاملاً یکسان هستند (۲۵ دقیقه).

دو نکته دربارۀ این فیلم حائز اهمیته. اول، اطلاعات دقیق و کاملی که نویسنده و کارگردان از جلسات و گفتگوهای درون سازمان سیا در اختیار داشتن و در فیلم مورد استفاده قرار دادن. اطلاعات دقیقی که بعداً برای گروه ساخت دردسرساز هم شد و بخاطرش چند بار به سازمان اطلاعات جاسوسی آمریکا احضار شدن.

دوم، سکانس پایانی فیلم (حمله به محل زندگی بن لادن) که به دور از کلیشه های رایج در اینگونه سکانس ها ساخته شده و شاید یکی از دیدنی ترین سکانس هایی هست که در یک فیلم جنگی دیده ام: گروهی کماندو که وارد خانه ای میشن و هر کس که مقابلشون قرار میگیره رو هدف قرار می دن. مهم نیست این شخص زن، کودک یا حتی بزرگترین تروریست قرن، اسامه بن لادن باشه.

در پایان، کشته شدن ناخواستۀ بن لادن گویی باعث شکست عملیات شده و هیچکس از نتیجه خوشحال نیست. در واقع فیلم به شکلی پیش میره که انگار سالها تلاش و عملیات اطلاعاتی سازمان سیا با این نتیجه هدر رفته.

بازی جسیکا چستاین در نقش مامور اصلی پیگیری پروندۀ شناسایی محل اختفای بن لادن خوب و قابل تحسینه.

امتیاز: ۸ از ۱۰

یادداشتی بر فیلم Django Unchained (کوئنتین تارانتینو – ۲۰۱۲)

تارانتینو با سبک کاملاً منحصر بفرد خودش این بار سراغ یکی از تاریک ترین دوران تاریخ آمریکا – دوران برده داری – رفته و در یک فیلم تقریباً سه ساعته در ژانر وسترن اسپاگتی به این موضوع پرداخته.

مردی سفید پوست (کریستف والتز) به همراه دستیار سیاهپوستش (به اسم جانگو) به شکار افرادی میپردازن که قانون برای مرده یا زنده شون جایزه تعیین کرده. بعد از انجام چند عملیات موفقیت آمیز، اونها تصمیم می گیرن تا با طرح یک نقشه، همسر جانگو که در مزرعه ای بزرگ بعنوان برده کار می کنه رو نجات بدن...

بازی کریستف والتز بیشتر از هر چیز دیگه ای تو این فیلم جلب توجه می کنه، دیالوگ های جالبی که با خونسردی ادا می کنه شاید یکی از مهمترین عوامل جذابیت فیلم باشه. فیلمنامه (البته به نظر من کمی طولانیه) به خوبی نوشته شده، اما ایراداتی هم بهش وارده. برای مثال انگیزۀ شولتز از کمک به جانگو به درستی مشخص نیست، یا در چنین فیلم طولانی هیچوقت به گذشتۀ جانگو و همسرش اصلاً پرداخته نمی شه.

برخلاف فیلم های قبلی تارانتینو در این فیلم از خشونت بسیار زیاد خبری نیست و صحنه های درگیری هم بیشتر به حالت طنز ساخته شده... شبیه به فیلم های وسترن سام پکین پا یا کلینت ایستوود.

بازی لئوناردو دیکاپریو در نقش منفی فیلم (صاحب ملک و طرفدار برده داری) خوبه اما عالی نیست. کریستف والتز کاملاً شایستۀ دریافت اسکار بهترین بازیگر دوم مرد هست (که در دوم بودنش شک دارم!). البته بازی ساموئل ال. جکسون در نقش سرخدمتکار خیانتکار و بدذات ارباب هم خیلی خوبه.

همونقدر که در فیلم قبلی تارانتینو (Inglorious Bastards) یهودی ها از دیدن صحنۀ کشتار نازی ها و هیتلر در سالن سینما ارضا شدن، در این فیلم هم سیاهپوستان با دیدن شلاق خوردن سفیدپوست های بدذات توسط برده های سیاهپوست به وجد میان!

امتیاز: ۸ از ۱۰

یادداشتی بر فیلم Silver Linings Playbook (دیوید او. راسل – ۲۰۱۲)

این فیلم از فیلم های کم خرج و خوش ساخت امساله که بسیار مورد توجه مردم، منتقدان و اعضای آکادمی اسکار قرار گرفت.

داستانی ساده و سرراست (که البته شروعی کمی گنگ داره)، بازی های بسیار روان، فیلمنامۀ عالی، ریتم درست تدوین و موسیقی خوب این فیلم رو به یکی از تجربه های لذتبخش سینمایی تبدیل کرده. برادلی کوپر و جنیفر لورنس که هر کدوم به شکلی همسرانشون رو از دست دادن، به دنبال راهی هستن تا امید رو در زندگیشون تقویت کنن. اونها که هر یک با هدفی جداگانه رابطه رو شروع کردن، به تدریج به یک هدف مشترک می رسن و تمام تلاششون رو جهت تحقق هدف مشترک بکار می بندن.

شاخص ترین ویژگی فیلم بازی جنیفر لاورنس در این فیلمه و شایستۀ اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن امسال. من اولین بار جنیفر لاورنس رو در فیلم Burning Plain (محصول ۲۰۰۹) دیدم، از همون موقع مشخص بود که این بازیگر آیندۀ خوبی خواهد داشت.

رابرت دنیرو و جکی ویور در نقش پدر و مادر برادلی کوپر بازی های روان و یکدستی دارن که البته در مقایسه با سایر نامزدهای اسکار امسال، از شانس بسیار کمتری برخوردار هستن.

Silver Linings Playbook از اون فیلم هاییه که حتی با یکبار دیدن، بعضی از دیالوگ هاش رو هیچوقت فراموش نمی کنیم.

امتیاز: ۸ از ۱۰

یادداشتی بر فیلم Les Miserables (تام هوپر - ۲۰۱۲)

نسخۀ جدید و موزیکالی از کتاب "بینوایان" ساختۀ تام هوپر که یک بیگ پروداکشن واقعی به حساب میاد. بازیگران متعدد، طراحی تولید خوب و کارگردانی هنری عالی.

فیلم ساختاری تئاتری داره که به قسمت های مختلف (به مثابۀ هر پردۀ یک تئاتر) تقسیم شده. در هر پرده بخش خاصی از داستان روایت میشه و بازیگران خاص خودش رو هم داره. این ساختار، چیزی نیست که من طرفدار صد در صدش باشم، چون بعضی از پرده ها کمی طولانی هستن.

جالب اینکه بازیگر نقش اپونی (دختر خانوادۀ تاورنیه) در تئاتر موزیکالی که دو سال پیش در لندن روی صحنه بود درست همین نقش رو بازی می کرد و از روی همون تئاتر (که اتفاقا موزیکال هم بود) برای این فیلم انتخاب شد. گزینۀ دیگه، تیلور سوئیفت بود که به نظرم برای این نقش اصلاً مناسب هم نبود.

مورد دیگه ای که دربارۀ این فیلم باید بگم موزیکال بودنشه. درسته که ساختار موزیکال برای یک داستان درام غمناک تا حدی از تلخی اثر کم می کنه، اما باعث از بین رفتن تاثیر سکانس هایی از فیلم میشه. مثلاً کسی که تیر خورده و داره می میره شروع می کنه به آواز خوندن. بعضی از آوازها طولانی تر از حد نرمال هستن و ما باید برای چند دقیقه تصویر بدون قطع یک بازیگر رو ببینیم که داره افکار یا احساسش رو در قالب آواز بیان می کنه.

بازی های فوق العاده (خصوصاً هیو جکمن در نقش ژان والژان و آن هاتاوی در نقش مادر کوزت) و فیلمبرداری دیدنی از نقاط قوت فیلم به حساب میاد که بسیاری رو تحت تاثیر قرار میده. به احتمال بسیار بسیار زیاد آن هاتاوی برای همین نقش اسکار بهترین بازیگر دوم زن امسال رو خواهد گرفت. نقشی بسیار کوتاه اما تاثیرگذار که شاید در کل فیلم بیست دقیقه بیشتر نباشه.

هلنا بونهام کارتر و ساشا بارون کوهن در نقش زوج تاورنیه های بدجنس، یکی از بهترین زوج های سینمایی چند سال اخیر رو تشکیل میدن که صد در صد مناسب نقش هستن. البته همین بامزه و دوست داشتنی بودنشون باعث شده تا حد زیادی جلوی اون احساس منفی رو که باید نسبت بهشون در بیننده ایجاد بشه بگیره. همینطور راسل کرو در نقش سربازرس ژاور که اونهم بخاطر همین ساختار موزیکال، کاراکتر منفی چندانی برای بیننده ایجاد نمی کنه.

در مجموع Les Miserables فیلم خوب و سرگرم کننده ای هست با ارزش های هنری بالا که اغلب بینندگان رو راضی نگه می داره.

امتیاز: ۷ از ۱۰