پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

مهاجرت می کنیم...

خب ما تصمیممون رو گرفتیم. می خوایم از اینجا بریم. دیگه خسته شدیم... می خوایم مهاجرت کنیم. می خوایم مهاجرت کنیم به... به... به کجا؟ کجا بریم؟

این روزها همه کانادا رو برای مهاجرت انتخاب می کنن، شما چطور؟... یعنی ما چطور؟ توی سیستم امتیازدهی ادارۀ مهاجرت کانادا که نمرۀ کافی میاریم... بیشتر هم میاریم... برای IT هم که همه جا کار هست... کانادا کشور آزادیه با همه جور ملیت و این خیلی مهمه. کانادا خوبه فقط یه مشکل کوچیک وجود داره و اونهم اینکه پروسه اش خیلی طولانیه... ۵ سال طول می کشه... ما عجله داریم. تازه سرد هم هست و خیر سرشون در بهترین حالت سالی سه ماه خورشید رو می بینن! من هم که از سرما خیلی بدم میاد، حاضرم حبشه زندگی کنم اما جای سرد نباشم. کانادا قندیل می زنیم. نه، کانادا خوب نیست...

خب می ریم استرالیا! برو و بچز رفتن می گن جای خوبیه. تازه تا حالا کانگورو هم ندیدیم می ریم اونجا حسابی حال می کنیم... راستی کارتون مهاجران هم اونجا می گذشت... نیمو هم رفته بود سیدنی. کتاب پرندۀ خارزار هم همینطور. گفتم پرنده یادم افتاد می گن استرالیا پر از طوطیه و کلاغ! می گن کلاغ هایی داره که صداشون عین عرعر خر می مونه! اگه سر و صدا بخوایم که همینجا به اندازۀ کافی سر و صدا داریم... نه، خوشم نیومد!

اصلاً می ریم اروپا! نزدیک هم هست هر وقت اراده کنیم میایم ایران دیدن فک و فامیل! کلی هم کلاس داره، می گن "بچه ها دارن از اروپا میان، میاین بریم فرودگاه دنبالشون؟!" خیلی باکلاسه! عالی شد! چرا تا حالا به فکرمون نرسید؟... خب، کجا بریم؟ انگلیس! کشور هری پاتر و کایرا نایتلی! به به! تازه یه بار هم رفتم همه جا رو بلتم گم نمی شیم! فقط یه مشکلی داره... خیلی گرونه. لندن که اصلاً نمی شه زندگی کرد، بقیۀ شهرهاشون هم انقدر سرد و بی روحه که آدم دیپرس می شه بعد سه ماه. از اون ملکه الیزابت عفریته شون هم اصلاً خوشم نمیاد. پیرزن عجوزه زد پرینسس دایانا رو کشت... اصلاً ما هر چی می کشیم از دست  این انگلیسی های خبیثه! اه اه! بدم اومد... عمراً پامو نمی ذارم.

آلمانی های عوضی که فقط توی دنیا خودشونو قبول دارن، توی فرانسه هم کی می تونه کار پیدا کنه، خودشون بدبختن! با اون لهجه مسخره شون، حرف "ر" رو نمی تونن مثل آدم تلفظ کنن می گن "غ"! تازه این یارو سارکوزی نخست وزیرشون هم خانوم بازه! خوشم نیومد!

بلژیک و پرتقال و سوئد و دانمارک هم که زبون غیرآدمیزاد حرف می زنن نمی شه یاد گرفت که! اصلاً اروپا خوب نیست. بریم یه جای دیگه.

از سیاه پوست ها اصلاً خوشم نمیاد، پس آفریقا هم خط می خوره. همینطور از سرخپوست های بدرنگ. با اون اسم های عجیب غریبشون. کجا موند؟ آسیا؟

می گم اگه می خوایم آسیا باشیم که می مونیم همینجا توی ایران. می خواستیم مهاجرت کنیم مثلاً... خب ما از تهرون شلوغ کثیف بدمون میاد... اصلاً چطوره بریم شهرستان؟ یه شهرستان خلوت و قشنگ. چطوره بریم دهات زندگی کنیم؟ هوای خوب، جنگل، یه تیکه زمین می خریم محصول می کاریم توش، شیر تازه، تخم مرغ، خودمون پنیر محلی می ندازیم حالشو می بریم... به به! چه حالی می ده... بوی بارون، بوی خاک، بوی کود تازۀ حیوانی... کدوم دهات بریم؟ آهان! می تونیم بریم مزلقون! نمی دونی کجاس؟ منم نمی دونم، ده فامیلامونه! خانوم پاشو اون... اون... اون... شماها توی ایران بهش چی می گین؟... آهان، نقشه، نقشۀ ایران رو بیار بگردیم پیداش کنیم...

نظرات 27 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 5 فروردین 1388 ساعت 00:13

سلام
خیلی این پست به دلم چسبید
من الان سوئد درس می خونم و همین امروز داشتم فرم های مهاجرت کانادا رو نگاه می کردم...
وای که هیچ جا ایران نمی شه!!!

سلام.
شما سوئد هستی و می خوای بری کانادا؟ خب چرا همون سوئد نمی مونی؟ فکر کنم اگه کار پیدا کنی بتونی بمونی همونجا.
درسته. خیلی چیزها توی ایران هست که هیچ جای دنیا پیدا نمی شه. ممکنه مجذوب آزادی و رنگ و نور شهرها و خیابون های یک کشور بشیم اما بعد از یه مدت می فهمیم چه چیزهایی رو از دست دادیم... در واقع یه جور معامله اس، باید ببینیم کدوم طرف سنگین تره.
امیدوار هر جا هستین موفق باشین.

تینا دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 18:42

جون جون من چقدر خارجیه!!!!

آره نمی دونم چرا از وقتی این پست رو نوشتم بعضی کلمات فارسی رو یادم رفته!

No big deal honey

!!!

محسن دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 18:24 http://axamoon.blogsky.com

اصلن نمیشه رفت اونجا. شاید چند روزی طول بکشه.
یا اگر رفتم و گم شدم و برنگشتم تو میای پیدام کنی؟

حالا شما برین، ما که شمال هستیم بعد تعطیلات بهتون SMS می زنیم اگه تا یه هفته جواب ندادین کم کم نگرانتون می شیم. چند روز بعدش یه پست آپ می کنیم از بازدیدکننده ها می پرسیم شما رو ندیدن جایی؟ اگه کسی ندیده بود و حوصله مون شد و کار دیگه ای نداشتیم و فیلم جدید هم نداشتیم که ببینیم، شال و کلاه می کنیم میایم دنبالتون... البته تا اون موقع دیگه تابستون شده و شال و کلاه معنی نداره باید با آستین کوتاه بیایم... بعد تابستون هم که عروسیه، شهریور هم که تولده... اوایل مهر میایم دنبالتون. خوبه؟ ... اونجا که هوا سرد نیست یخ بزنین یه وقت خدای نکرده؟!

محسن دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 00:30 http://after23.blogsky.com

من این پست تو رو دیدم و رفتم که فکر کنم کجا برم خوبه. بعدشم آلزایمر نذاشت برگردم و اینجا بنویسم. امشب که آقای خاتمی حالمان را گرفت و اعلام کرد که بزودی یک بیانیه مبنی بر انصراف یا ماندن -به احتمال زیاد انصراف- میدهد آمدم که از او گله کنم. آمدم و دیدم که ای دل غافل من یادم رفته بود به کل.
من میگم بریم یه جایی که رفیق داشته باشیم. نه اینکه مجبور باشیم دوباره رفیق پیدا کنیم. شونصد سال عمر کرده ام و دو تا نصفی رفیق دارم حالا بیام و دوباره از صفر شروع کنم. نه برادر. من اگر بخوام جایی برم میام مزلقون. اون جا حداقل تو رو دارم. با هم میریم کافی نت شاپ. کافی می خوریم. شایدم از نوع ایریشش و ایمیل چک میکنیم و وبلاق های وزین می نویسیم و چت می کنیم و اینا.
در کردستان هم یک دهی هست به اسم کس -به فتح کاف- نزان. این ده اونقدر پرته و در ضمن بن بست هم هست که این اسم را رویش گذاشته اند یعنی کسی -ایضن به فتح کاف- نمی داند کجاست. اون جام خوبه. ولی نمیدونم اینترنت داره یا نه. امشب سرچ می کنم اگر داشت میتونیم بهش فکر کنیم.

ظاهرا جای خوبی باید باشه. اینبار که رفتین سمت کردستان یه سر بهش بزنین و چند تا عکس بگیرین ببینیم بررسی کنیم!

ترانه یکشنبه 25 اسفند 1387 ساعت 22:06

حداقل twilight رو بیار! شایدم نداری. داری؟

می بینم که یاد گرفتی انگلیش و فارسی رو با هم بتایپی!

این ده تا فیلمی که معرفی کردم همه رو دیدم و دارم دیگه!

تینا یکشنبه 25 اسفند 1387 ساعت 20:47

بخوایم بریم کمرد باید لهجه کمردی رو هم یاد بگیریم , فکر نمی کنم خیلی سخت باشه .هر چی باشه از عربی و انگلیسی و فرانسه خیلی راحت تره (تقرریبا شبیه رشتیه با این تفاوت که آخر کلمات کمتر کشیده می شه )...البته بد نیست قبل از رفتن یه سری دوره های باغبانی و گاوداری رو هم در حد ابیاری و شیردوشی بگذرونیم!!!

Whatever you say hon...
فقط من از دوشیدن شیر گاو یه کم بدم میاد، می شه اینکارو تو انجام بدی؟‌ در عوض من صبح ها تخم مرغ جمع می کنم برات half-face (!) درست می کنم چه جور... با سبزی های تازه که از باغچه کندیم!‌ خوبه؟ فکر کنم بهتر از ونکوور و سیدنی و لندن باشه!

حمیدرضا یکشنبه 25 اسفند 1387 ساعت 18:52

من میگم برو ایتالیا.همش فوتبال ببین.ایتالیایی ها هم که کلی فیلم قشنگ دارند.تازه خیلی هم قشنگه.

همه اینا درست اما فکر کن توی یکی از کوچه های تنگ و باریک رم چند نفر میان ازم یه چیزی می پرسن منم که حالا کلی طول می کشه تا ایتالیایی یاد بگیرم یه چیز پرتی جواب می دم اونوقت میزنن منو می کشن بعد معلوم می شه اونا اعضای گروه مافیا بودن دنبال یکی از بدهکاراشون می گشتن...
حالا توی مملکت غریب کی میاد قاتل منو پیدا کنه؟

علی خردادی یکشنبه 25 اسفند 1387 ساعت 00:36 http://kalam.blogsky.com

سلام خیلی جالب بود . راستی اصلا ببین واسه چی می خوای مهاجرت کنی دلیل و هدفت چیه ؟من که خودم دانشجو سر خورده در ایران هستم اینقدر زور شنیدم وزدن تو سرم که خسته شدم ولی این ترم آخرمه و دارم میرم قبرس راستی آی تی هم می خوام بخونم به نظرم قبرس سکوی پرتاب خوبی به سوی هدفم است
موفق باشی
به امید آزادی و برابری

این متن چیزی بود شبیه یه داستان کوتاه و اصلا به خود من مربوط نمی شه!
امیدوارم هر جا که می ری شاد و موفق باشی.
راستی رفتی قبرس از طرف ما یه سر به لیماسول بزن و توی رستوران کنار لنگرگاه نهار دریایی بخور!

آسمانی شنبه 24 اسفند 1387 ساعت 22:31 http://www.asmanii.blogfa.com

هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هوا ،
عشق ، زمین مال من است....

شعر بسیار زیبایی است که البته در حال حاضر بعضی از عباراتش مفهومشون رو از دست دادن...

حمید شنبه 24 اسفند 1387 ساعت 14:29

یه پیشنهاد اشانتیون - پاشو برو تاجیکستان

زبونشونم نمی خواد یاد بگیری - کلی هم باحاله

اونا که از ما بدبخت ترن! ما مثلا می خوایم بریم یه جای باکلاس!

در ضمن منظورت یه پیشنهاد اوکازیون بود، نه؟!

فرشته شنبه 24 اسفند 1387 ساعت 12:38 http://freshblog.blogsky.com

برو سیاره مارس:
چگونگی رفتنش هم من تو وبلاگم نوشتم!

اومدی اینجا کامنت بذاری یا برای وبلاگ خودت تبلیغ کنی؟!

عمو شنبه 24 اسفند 1387 ساعت 10:07

دِ همینه دیگه! توهم برو تمام فرهنگ و تمدنشون رو (اگه داشتن البته!) نابود کن!
حالا ببینم جدی شال و کلاه کردید یا از اون افکار بعد از نیمه شبیه که صبح فراموش میشه؟

(جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به احسان و فرشته مراجعه نمایید!)

عمو شنبه 24 اسفند 1387 ساعت 07:30

من که میگم برو کویت!
هم میتونی به همه بگی اینجا کویته، هم اونقدر نزدیکه که میتونی قل بخوری بیائی خونه. تازه زبونشون هم که عربیه که خیر سرمون اقلا شش سال توی مدرسه و کلی همه تو دانشگاه خوندیم! تازه همین الان هم هروقت تلویزیون رو باز کنی کلی عربی یاد میگیری.
سرد هم نیست، تازه اگر هم سرد بشه کلی نفت دارن که گرم که هیچی، تنوری میشی!

یعنی می گی بریم پیش این عرب های سوسمار خور که تمام فرهنگ و تمدن ما رو نابود کردن؟
در ضمن اون عربی که ما یاد گرفتیم اگه حرف بزنیم می خندن بهمون.

ترانه جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 21:59

آخه چیکار کنیم! فیلم نداریم که! در ضمن فیلم افسانه مردهای غیرمعمولی یا لجند اوف اکسترودینزی جنتلمن رو داری؟ نمی دونم این جا چجوری اینگلیسی بتایپم! اگه داشتی عید بیار

فیلم خیلی خوبیه که دیدم ولی ندارم.
در ضمن خواستی اینگلیش بتایپی باید Alt راست و Shift چپ رو همزمان بفشاری تا زبان عوض بشه.

تینا جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 13:27

چطوره بریم کمرد؟؟!!هم نزدیکه , هم هواش خوبه , تازه پنیرش رو هم که شمسی خانم می زنه!!!راحت و آسوده... سر کارم نمی ریم. کافیه دو ماهی یه بار باغ رو برای عروسی بدیم اجاره, خرجمون در میاد!!! خوبه؟؟؟؟

به این می گن یه همسر عاقل... فکر نکنم اجاره باغ کمتر از شبی ۳ میلیون باشه... Excelent Idea! I bet it works...!!!

ترانه جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 12:25

برادر من! اون جا حداقل مغازه هست که دی وی دی داشته باشه! نه مثل این جا که باید به خاطر یک جا که دی وی دی می فروشه دور جهان رو بزنی یا دانلود کنی!

مگه اول فیلم ها نمی بینی می گه Piracy is Stealing ؟؟؟ اونوقت بازم فیلم داونلود می کنی؟! خوبه خودت از عوامل سینما هستی...

خرس قطبی جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 02:23 http://polar-bear.ca

اگه شانست خوبه لاتاری آمریکا شرکت کن شاید برنده شدی؛ اگر شانست خوب نیست برو مزلقون!

اگه شانس داشتیم که یکی از دوستامون می رفت یه کشور درست و حسابی یه شرکت کامپیوتری خوب می زد همه با دعوتنامه کاری می رفتیم پیشش اون کشور رو حسابی به گند می کشیدیم!
البته احسان و علی دامغانی و امین احمدی دارن توی استرالیا این وظیفه رو انجام می دن... اما فکر کنم شما توی کانادا تنهایی باید این وظیفه خطیر رو به دوش بکشین؟

احسان جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 02:02

میخواستم به فرهاد شیرین عسل قند بابا بگم که تا اونجایی که من یادم میاد همیشه همینطوری که وصف کرده بودی میخوردی!!! خیلی ربطی به دهات و دور و اطراف نداره!!!

دیدی حسام جان همه گفتن برو کانادا!!! دیگه فکر نداره که...

آخه اونوقت چطوری دوری تو رو تحمل کنم مثلا خیر سرت؟

لاله پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 17:49 http://barani.ca

روی کانادا حتما فکر کن :)
ضمنا اگه از طریق کبک اقدام کنید الان نهایت 2.5 سال شده پروسه مهاجرتش شاید هم کمتر اما ارزشش رو داره.
به هر حال هر جا هستید و خواهید بود امیدوارم همیشه خوب و خوش باشد و در آرامش زندگی کنید.

ما کلی فکر کرده بودیم که به این نتایج ارزشمند دست یافتیم مثلا.

ترانه پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 12:56

آره! ولی فکر نکنم اصلا بشه مبادله فرهنگی انجام داد!

فکر کردی مثلا اگه بری انگلیس می تونی مبادله فرهنگی انجام بدی؟ اونجا یه DVD کپی کنی به جرم نقض قانون کپی رایت دستگیرت می کنن!
اگه مبادله فرهنگی می خوای باید بمونی همینجا آبجی!

فرهاد پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 10:45 http://www.rahdari.ir

خوب بود..از نگارشتان خوشمان آمد
باورت می شه من وقتی اطراف می رم چقدر روحیه ام عوض می شم..از شیرین عسلی در می یام و عین همون گاوهای اونجا خورد خوراکم چند برابر می شه...در صورتی که تو خانه با زور پس گردنی غذا می خورم
* شیرین عسل لقبی بود که از دوستان قدیم به خاطر اخلاق بدم بهم داده بود...می گفت وقتی عصبانی هستی با 10 من عسل هم...

بعله، شیرین عسلی شما زبانزد خاص و عامه هنوز!
اینجا توی تهرون یه اصطلاح هست که می گه: بابا فرهاد راهداری بازی در نیار!

ترانه پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 08:46

منم میخوام برم انگلیس! شمام میاین؟
البته اسپانیام بد نیست ولی زبانشون رو بلد نیستم.
فرانسم می تونم برم چون یک آهنگ فرانسوی رو از بس شنیدم حفظ شدم!
ولی در آخر فکر می کنم اصلا اگه تهران باشیم از همش بهتره!

بیا با هم بریم مزلقون!

فرشته پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 02:10 http://freshblog.blogsky.com

حالا دیگه ما شدیم برو بچس؟...... ولی خداییش خواستین مهاجرت کنین کانادا خیلی خیلی از استرالیا بهتره! از لحاظ امکاناتی .... استرالیا هم برای شروع و اینکه پروسش خیلی کوتاهتره خیلی بهتره!
دهی هم که گفتی اگه اینترنت داشته باشه که بتونی وبلاگ آپ کنی که دیگه حرف نداره برو همون جا!

به لطف دکتر جلالی الان اغلب دهات سمت شاهرود اینترنت دارن و دهاتی ها آنلاین سرشیر و خامه خرید و فروش می کنن! جدی می گم!

احسان پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 01:51

روی کانادا فکر کن!!! شاید نظرت عوض شد!؟!
در ضمن استرالیا خیلی هم خوب نیست. اگه کسی خواست بره بگو بره کانادا!

حالا که خوب فکر می کنم یادم میاد قصه های جزیره هم توی جزیره Prince Edward کانادا اتفاق میفتاد. خیلی جای قشنگی بود. تازه سارا پولی و فیلیسیتی هم داشت... اما از اون عمه هتی اصلا خوشم نمیومد... نه، کانادا خوب نیست!

نیره پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 01:22

سلام. خیلی خوب بوووووووود!

مرسی.
حالا شما و آقا داماد قصد ندارین جایی برین؟ اگه جای خوبی پیدا کردین بگین ما هم بیایم.

محمد پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 00:37

:))عالی بود. ولی من میرم اسبانیا شما نمیاید؟

مگه اسپانیایی بلدی؟
تازه اسپانیاردهای بدذات بودن که زدن امپراطوری عظیم رم رو نابود کردن!

پت چهارشنبه 21 اسفند 1387 ساعت 23:39 http://iampat.keykoja.com

so cute

thanks

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد