پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

دو سئانس در جشنوارۀ فیلم پلیس

امروز بعد از ظهر فرصتی پیش اومد که یه سر به سینما فلسطین بزنم، جایی که این روزها جشنوارۀ فیلم پلیس در حال برگزاریه.

بلیت هر سه سالن رو داشتم. برنامۀ سالن شمارۀ 1 "اشکان و انگشتر متبرک" (شهرام مکری) بود که به اعتقاد کسانی که فیلم رو دیدن فیلم خیلی خوبیه. اما فکر کردم بجای اینکه تو این چند ساعت یه فیلم بلند ببینم، برم سالن شماره 3 و چند تا فیلم کوتاه و مستند ببینم.

سالن شماره 3 – که سالن بزرگی هم هست – تقریباً پر شده بود. من 3 تا فیلم مستند دیدم و چهار تا فیلم کوتاه داستانی...

ادامه مطلب ...

بفرمایید شام!

مدتیه برنامه ای از کانال manoto 1 پخش می شه به اسم "بفرمایید شام" که اتفاقاً طرفداران زیادی هم پیدا کرده: هر هفته چهار نفر که همدیگه رو نمی شناسن همدیگه رو به خونه دعوت می کنن به صرف شام. آخر شب مهمون ها به صاحبخونه از یک تا ده امتیاز می دن. شب آخر برنده مشخص می شه و هزار پوند جایزه می بره.

قصد ندارم دربارۀ ساختار برنامه یا ایده اش (که از روی یه برنامۀ معروف آلمانی به همین نام برداشته شده) بنویسم. فقط می خوام دربارۀ خصلت ما ایرانی ها بگم که چقدر خوب تونستیم توی این برنامه خودمونو نشون بدیم.

نشون بدیم چه ظاهر و باطن متفاوتی داریم،

نشون بدیم چقدر روابط دوستانه مون سطحیه،

نشون بدیم چطور می تونیم جلوی یه نفر ازش تعریف و تمجید کنیم، باهاش بگیم بخندیم و نیم ساعت بعد پشت سرش طوری حرف بزنیم که انگار داریم دربارۀ دشمن چند ساله مون صحبت می کنیم،

نشون بدیم غرور، خودبزرگ بینی و خودمحور بینی تا چه حد در همه مون وجود داره،

و مهمتر از همه اینکه نشون بدیم چقدر خوب بلدیم برای پیشرفت و برنده شدن خودمون، کار خوب بقیه رو بکوبیم، ازش ایرادهای آبکی بگیریم و ببریمش زیر سوال...

متاسفانه این مساله مختص به شرکت کنندگان در این برنامه، خانوم های خانه دار میانسال یا ایرانی های مقیم خارج از کشور نیست... خصلت کلی ما ایرانی هاس. که وقتی از یه عروسی یا مهمونی برمی گردیم شروع کنیم به حرف زدن پشت سر عروس و داماد و کیفیت شام و تزئینات و... .

زیاد دیده ام کسانی رو که بعد از تماشای فیلم کوتاه یا بلند ساختۀ دوست یا همکارشون بغلش کردن، بهش تبریک گفتن و کلی از فیلم تعریف و تمجیدکردن... و به محض خروج از سالن شروع کردن به کوبیدن اثر و ایراد گرفتن.

ما همیشه موفقیت دیگران رو حاصل "خوش شانسی" می دونیم و موفقیت خودمون رو بخاطر "استعداد ذاتی"... ناکامی بقیه رو بخاطر "بی استعدادی" و ناکامی خودمون رو حاصل "بدشانسی"!

واقعاً که "هنر نزد ایرانیان است و بس"... اونوقت!

یادداشتی بر سریال قهوۀ تلخ (مهران مدیری)

بعد از کش و قوس های فراوون بین صدا و سیما و تهیه کنندگان قهوۀ تلخ، بالاخره قرار بر این شد که این سریال بصورت هفتگی در سوپرمارکت ها توزیع بشه. برای خود من، کوتاه نیومدن مهران مدیری و برادران آقاگلیان در برابر خواسته های صدا و سیما ارزش زیادی داره.

مجموعۀ اول این سریال، شامل قسمت های ۱ تا ۳ رو امروز خریدیم و بلافاصله دو قسمت اولش رو تماشا کردیم.

 

در ابتدای سریال، مهران مدیری با چهرۀ دوست داشتنیش ازمون خواست که CDها رو کپی نکنیم، کپی نخریم و به کسی هم ندیم. راست هم می گه. من با کپی کردن فیلم و سریال های خارجی مشکلی ندارم و اینکارو خیلی زیاد انجام می دم، اما درمورد کارهای مجاز داخلی، که یه گروه چند نفره (در این سریال، چندصد نفره) براش زحمت کشیدن و خرج کردن، کپی کردنش کاملاً دور از فرهنگه و خیانت بزرگیه به مهران مدیری که حاضر نشد تحت هیچ عنوانی به طرفداراش خیانت کنه و... .

قسمت اول و دوم این سریال، مثل کارهای قبلی مدیری با مقدمه چینی شروع می شه. مقدمه ای که البته به نسبت قسمت های ابتدایی آثار قبلیش ریتم سریعتری داره و تعداد شوخی هاش هم بیشتره. در این سریال هم سیامک انصاری نقش اصلی رو ایفا می کنه، استاد تاریخی که با خوردن یک فنجون قهوۀ تلخ به دورۀ خاصی از تاریخ پرتاب می شه...

اگر بخوایم شروع این سریال رو با سریال های خارجی (مثل Flashforward یا Lost) مقایسه کنیم، به شدت ناامید می شیم. اما به نسبت یه سریال طنز ایرانی، در مجموع شروع قابل قبولی داره. یعنی طوری هست که بیننده بعد از تماشای اولین قسمت برای دیدن قسمت های بعدی مشتاق بشه.

بازی سیامک انصاری، مثل همیشه تکراری، ساده و دلنشینه (فقط هیچوقت نفهمدیم چرا تو فیلم "دعوت" حاتمی کیا انقدر بد و مصنوعی بازی کرد). تصویربرداری به نسبت کارهای قبلی یه پله بالاتره و تعداد پلان های خارجی هم بیشتر. امیدوارم این روند تا پایان حفظ بشه و سریال دچار "نمای داخلی-زدگی" نشه!

دربارۀ موسیقی نظر خاصی ندارم، به نظرم کیفیت ساخت و انتخاب موسیقی با بقیۀ اجزای کار تناسب چندانی نداره و موسیقی می تونه خیلی بهتر از این باشه. به نظرم اصرار مدیری در استفاده از "فرهاد مدیری" در این سمت بی معنیه.

شنیدن صدای مهران مدیری روی تیتراژ ابتدایی (امشب شب مهتابه) لذت خاصی داره که فکر نمی کنم تا پایان سریال کسی بخواد اونو روی دور تند جلو بزنه.

تنها نکنه ای که دربارۀ این سریال هست، قیمتشه که شاید پرداخت ۲۵۰۰ تومن (اونهم بصورت هفتگی) برای خیلی از خانواده ها (که حساب هزار تومنشون رو هم دارن) آسون نباشه. اگه قرار باشه در هر مجموعه سه قسمت گنجونده بشه، باید برای ۹۰ قسمت ۳۰ مجموعه رو خریداری کرد که یعنی برای کل سریال باید مبلغی معادل ۷۵۰۰۰ تومن پرداخت کرد. فکر می کنم اگر قیمت هر بسته رو همون ۱۵۰۰ تومن تعیین می کردن، فروش کلی بالاتری نصیبشون می شد. چون به هر حال اینجا ایرانه و بعد از چند هفته خریداران سریال کمتر می شن و ملت شروع می کنن به قرض گرفتن از همدیگه.

امیدوارم این سریال، با اینهمه خرجی که براش شده و زحمتی که به پاش کشیده شده، یکی از آثار خوب کارنامۀ مهران مدیری باشه.

یادداشتی بر سریال Hidden Palms (هشت قسمت - ۲۰۰۷)

بعد از تموم شدن Lost و FlashForward رفتیم تو خماری که حالا چی تماشا کنیم! یاد سریالی افتادم که چند ماه پیش یکی از دوستان بهم داده بود به اسم Hidden Palms. گفتیم یک قسمتش رو می بینیم اگر گرفت می ریم تا ته، اگر نگرفت که هیچ.

قسمت اول رو که دیدیم متوجه شدیم با اینکه با سریال های معروف تلویزیونی سال های اخیر اصلاً قابل مقایسه نیست، اما جذابیت های زیادی داره که نمی شه تا آخر تماشا نکرد.

داستان سریال دربارۀ خانواده ای هست که به خونۀ جدیدی در منطقۀ پام اسپرینگز نقل مکان می کنن. بعد از مدتی جانی، پسر هفده سالۀ خانواده، متوجه می شه که اتاقش قبلاً اتاق پسری بوده به نام ادی که خودکشی کرده. وقتی کلیف (پسر همسایۀ روبرویی و دوست ادی)، گرتا (دوست دختر ادی) و لیزا وارد ماجرا می شن، متوجه می شیم ادی درواقع خودکشی نکرده، بلکه کشته شده. جانی سعی می کنه پرده از راز این قتل برداره...

خونه های لوکس، لوکیشن های تماشایی، تصاویر خوش رنگ، مجموعه ای از بازیگران زیبا، ماجراهای عشقی که بین جوانان شکل می گیره، روابطی که بین پدر و مادرهای اونها هست (از نوع سریال The Bold and the Beautiful البته) و مهمتر از همه خود معمای جنایی موجود در این سریال کوتاه هشت قسمتی، این توانایی رو داره که بیننده رو تا پایان با خودش همراه کنه.

خالق این سریال کوین ویلیامسون هست که قبلاً سری فیلم های Scream رو ازش دیدیم و فیلم جنایی Teaching Mrs Tingle. در کارگردانی و ساختار کلی سریال نوآوری خاصی دیده نمی شه اما فیلمنامه انقدر خوب نوشته شده که نهایتاً باعث بشه سریال برای همیشه در ذهن بیننده باقی بمونه... خصوصاً پایان منحصربفردش.

با تموم شدن این سریال، دنبال سریال جدیدی می گردیم که ارزش دیدن داشته باشه. چیزی سراغ داری؟!

سینمایی ترین جام جهانی

هرچند به اعتقاد اغلب علاقمندان فوتبال، بازی های (دور اول) جام جهانی امسال از کیفیت بالایی برخوردار نبود، اما کارگردانی تلویزیونی و تصویربرداری بازی ها به مراتب بهتر از دوره های قبله.

پیش از این هم وجود دوربین های متعدد در زمین بازی رو دیده بودم، اما اینبار از دوربین ها فقط بعنوان منبعی برای کات زدن تصاویر به هم استفاده نمی شه، بلکه هر دوربین با هدفی خاص مستقر شده و کارگردان در زمان لازم – که انگار از قبل هم می دونه – به سراغش می ره.

دوربین هایی که نماهای لانگ و عمومی استادیوم رو می گیرن به زیبایی بالای زمین تراولینگ می کنن تا چیزی شبیه به بازی های کامپیوتری فیفا ۲۰۱۰ در ذهن تداعی بشه. نماهای هلیکوپتری دوربین هایی که با کابل هدایت می شن، کرین های فوق سریع و بلند پشت دروازه و دوربین های پرشماری که انگار روی تک تک بازیکنان زوم کردن تا کوچکترین حرکتی رو از دست ندن.

جدای این اینها، اسلوموشن های نرم و زیبایی که از صحنه های مهم شاهد هستیم، رنگ و بویی سینمایی به بازی های این دوره داده که با هیچکدوم از دوره های قبل قابل مقایسه نیست.

با تموم شدن بازی های دور اول و راه پیدا کردن ۱۶ تیم به مرحلۀ بعد، امیدوارم کارگردانان تلویزیونی این بازی ها هم یک مرحله جلوتر برن و کارهای جدیدی برامون رو کنن... همینطور تا فینال که حساب شده ترین کارگردانی رو می طلبه. 

نمی دونم مثلا بازی های جام جهانی ۲۰۳۰ دیگه چه شکلی خواهد بود...

Lost: The Final Chapter

بالاخره دیشب بعد از شیش ماه انتظار اپیزود اول و دوم از فصل ششم سریال Lost رو دیدیم. دربارۀ داستان و اتفاقات جدید این دو اپیزود هیچی نمی گم تا چیزی لو نره!

فقط یه نکتۀ جالب دربارۀ اپیزود اول این فصل اینه که در پلان های پایانی، در صحنه ای سعید پاسپورتش رو باز می کنه تا به عکسی نگاه کنه... و پاسپورتش ایرانیه!

نمی دونم اینکار آگاهانه صورت گرفته و قراره ازش در آینده استفاده بشه یا اشتباه گروه سازنده اس... نمی دونم، فهمیدین به من هم بگین! 

* الان چک کردم دیدم این نکته در سایت Lostopedia هم اومده. 

* دربارۀ سریال Lost قبلاً اینجا و اینجا و اینجا و اینجا نوشته ام.

تقلب از نوع جشنواره ای

بیست و ششمین جشنواره فیلم کوتاه تهران دیشب پایان یافت و برگزیدگانش مشخص شدن که البته به غیر از یکی دو مورد، هیچ کدوم از فیلم های برنده رو ندیدم.

موضوعی که می خوام راجع بهش بنویسم ترکیب هیات داوران و جنس داوری هاست که همیشه با حرف و حدیث هایی روبرو بوده. من نسبت به هیچ فیلم کوتاهی تعصب ندارم، اما معتقدم باید در هر بخش کسانی روی صندلی داوری بشینن که از حداقل شناخت لازم نسبت بهش برخوردار باشن.

چند سال پیش فیلم کوتاه انیمیشنی در جشنواره به نمایش دراومد که توجه داوران رو حسابی به خودش جلب کرد. یه انیمیشن ساده و جذاب که نهایتاً جایزۀ اول بخش انیمیشن رو هم دریافت کرد. داوران خوشحال از اینکه استعداد جوانی رو کشف کردن و تحویل جامعۀ سینما دادن و سایر شرکت کنندگان هم راضی از داورانی که حداقل یک جایزه رو به کسی دادن که واقعاً استحقاقش رو داشت.

متاسفانه چند هفته بعد معلوم شد اون انیمیشن، یکی از فیلم های انیماتور معروف ایتالیایی برونو بوزتو است که از اینترنت داونلود و تیتراژ اول و آخرش برداشته شده و بجاش اسم اون آقا قرار گرفته! هیات داوران که متوجه قضیه شد بیانیه داد و جایزه رو پس گرفت...

اتفاقات مشابه در سال های بعد تکرار شد، اما تنها قوانین رو برای شرکت کنندگان سخت تر کردن. مثلاً اگر کسی فیلمی به دبیرخانۀ جشنواره می داد همون موقع در دیتابیس ناقصی که ایجاد کرده بودن برای وجود نام های مشابه جستجو می شد و اگر اسم تکراری بود قبولش نمی کردن! در صورتیکه ممکنه چند فیلم با اسم مشابه وجود داشته باشن. از طرف دیگه کسی که انیمیشن می دزده انقدر باهوش هست که  اسمش رو هم تغییر بده!

انیمیشن کوتاهی که خودم ساخته بودم (اسکلتی با لباس سیاه و داس دسته چوبی)، بارها و بارها تغییر تیتراژ داد و در دانشکده های مختلف بعنوان پروژه پایان نامۀ دانشجویان رشتۀ انیمیشن ارائه شد و نمره گرفت! هیچکس هم متوجه نشد!

آیا نباید در انتخاب داوران انقدر دقت داشته باشیم که حداقل اطلاعات لازم دربارۀ صنعت انیمیشن داشته باشن؟ کسانی که فرق انیمیشن با live action رو بدونن و به سختی هاش آشنا باشن. کسانی که فرق فیلم "تبدیل شده به انیمیشن" با "انیمیشن خالص" رو درک کنن. کسانی که دست کم انیمیشن های معروف دنیا رو دیده باشن تا بتونن آثار اوریژینال رو از آثار تقلبی تشخیص بدن...

امیدوارم برندگان امسال کسانی باشن که واقعاً استحقاق دریافت جایزه رو داشته باشن.