پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

نمای دور: یادداشت هایی کوتاه بر فیلم های بلند

  :Kong Fu Pandaانیمیشن جدید کمپانی DreamWorks دربارۀ یه خرس پاندای چاق و تنبله که دلش می خواد کونگ فو یاد بگیره! به نظر من انیمیشن های کمپانی دریم ورکز توسط "آدم بزرگ هایی" حرفه ای ساخته می شه که دلشون می خواد برای بچه ها قصه تعریف کنن، در صورتیکه هنرمندان کمپانی پیکسار "بچه های" باهوشی هستن که اشتباهاً زیادی بزرگ شدن! "کونگ فو پاندا" فیلم خوش ساخت و خوبیه که حتماً ارزش دیدن داره و با وجود داشتن سوژه ای به شدت تکراری، خلاقیت های ظریفی هم توش بکار رفته.
امتیاز: ۶ از ۱۰

Cloverfield (مت ریوز – ۲۰۰۸): این فیلم داستان حملۀ موجودی غول پیکر (چیزی شبیه گودزیلا) به شهر نیویورکه و حوادثی که برای ساکنان این شهر بوجود میاد. نکتۀ جالب اینه که تمام فیلم از زاویۀ دید یک هندی کم (متعلق به یکی از ساکنان شهر) فیلمبرداری شده که این یک نکته برای درگیر کردن تماشاگر کافی نیست. Cloverfield یکی از محصولات پرزرق و برق هالیوودیه که قصد داره تنها با تکیه بر جلوه های ویژۀ قوی خودی نشون بده و جالب اینکه در imdb هم امتیاز خیلی بالایی گرفته.
امتیاز: ۵ از ۱۰

Ensamble… C'est Tout! (کلود بری – ۲۰۰۷): فیلمی بسیار خوب از کارگردان بزرگ سینمای فرانسه، کلود بری. این فیلم داستان ساده ای داره: دختر جوانی (آدری تاتو – بازیگر نقش Amelie) با مردی که در همسایگیش زندگی می کنه آشنا می شه و به اصرار مرد دوران بیماریشو در آپارتمان اون سپری می کنه. به تدریج کاراکترهای دیگه وارد داستان می شن و روابطی بین اونها شکل می گیره که در عین ساده بودن بسیار پیچیده و غیرقابل پیش بینیه. Tagline فیلم اینه: عشق جایی پنهان شده که هرگز فکرشو نمی کنی!
امتیاز: ۷ از ۱۰

Dirty Pretty Things (استیفن فریرز – ۲۰۰۲):کم کم دارم به این نتیجه می رسم که تمام فیلم هایی که آدری تاتو بازی کرده ارزش دیدن دارن! این فیلم داستان تعدادی مهاجر خارجی در کشور انگلستان (لندن) رو تعریف می کنه که می خوان به هر شکلی که شده اقامت این کشور رو بدست بیارن، حتی اگر اینکار به بهای از دادن عضوی از بدنشون باشه... تمام بازیگران بازی های خیلی خوبی از خودشون به نمایش گذاشتن و کارگردان هم کاملاً حساب شده فیلم رو پیش می بره. تنها ایراد فیلم از فیلمنامه اس که در بعضی سکانس ها ریتم رو از دست می ده و باعث کندی ضرباهنگ فیلم می شه.
امتیاز: ۷ از ۱۰

Iron Man (جون فاوریو – ۲۰۰۸): یکی دیگه از مزخرفات هالیوودی که فقط و فقط جلوه های ویژۀ کامپیوتری خیلی قوی داره که حتی این نکته هم براش امتیاز خاصی به ارمغان نمیاره. داستان مردی که در لباس آدم آهنی ضربه ناپذیر به جنگ طالبان می ره و یک تنه همه شون رو نابود می کنه چیزیه که بیست سال پیش رامبو (به شکلی دیگه) انجام می داد. در بازی رابرت داونی جونیور هیچ ابتکاری دیده نمی شه و تعجب می کنم از اینکه بازیگر سخت گیری مثل گوینیت پالترو قبول کرده در این فیلم بازی کنه! با تمام اینها مطمئنم این فیلم امسال در چندین رشتۀ فنی کاندید اسکار خواهد شد.
امتیاز: ۴ از ۱۰

El Orfanato (خوآن آنتونیو بویانو – ۲۰۰۸): یک فیلم ترسناک موفق از سینمای اسپانیا. شاید سوژۀ این فیلم (با نام انگلیسی The Orphanage) چندان جدید نباشه اما تبحر کارگردان در خلق صحنه های ترسناک و ایجاد تعلیق باعث می شه تا چند روز بعد از دیدنش یادش بیفتیم و بترسیم!
موسیقی متن فیلم فوق العاده اس و فیلمبرداری بسیار خوب. اگر کسی به فیلم های ترسناک علاقمند باشه این فیلم رو بیشتر می پسنده تا مثلاً فیلمی مثل
Hostel 2.
امتیاز: ۷ از ۱۰

+ / -

منفی نبودن مثبت نیست، مثبت نبودن منفیه!

شیرین کاری!

می گن یه بابایی می ره پیش پادشاه می گه من شیرین کاری بلدم. پادشاه می گه چیکار؟ یارو شروع می کنه روی دستاش راه رفتن و پاهاشو توی هوا تکون دادن و همزمان چشم ها رو چپ کردن و صدای خروس درآوردن.
پادشاه کلی می خنده. دستور می ده به یارو ۵۰ تا سکه بدن، ۵۰ ضربه هم شلاقش بزنن. می پرسن چرا؟ می گه ۵۰ سکه برای اینکه سرمونو گرم کردی، ۵۰ ضربه شلاق هم برای اینکه وقتتو برای تمرین یه همچین کار مزخرفی تلف کردی!

ربط دادن متن با عکس با خودتون! 

خداحافظ احسان، خداحافظ فرشته

دیگه عادت کردم. دیگه طبیعی شده...

عادت کردم به اینکه هر سال از تعداد دوستام چند تا کم بشه. به اینکه خداحافظی کنیم، به این امید که دوباره یه روز همدیگه رو می بینیم ولی هیچوقت این اتفاق نیفته. اگر هم بعد از پنج یا ده سال همدیگه رو ببینیم انقدر همه چیز تغییر کرده که برقراری ارتباط – مثل گذشته – خیلی سخت یا کلاً محاله.

واقعیت اینه که شرایط فعلی و چشم انداز آیندۀ ایران برای کسانی مثل احسان به هیچ عنوان راضی کننده نیست. اونها می دونن با تخصص، مهارت و پشتکاری که دارن می تونن در یک سرزمین دیگه زندگی راحت تر و بهتری داشته باشن. اونها حاضرن تمام سختی های مهاجرت رو تحمل کنن و به آینده ای روشن تر امیدوار باشن.

برای "احسان"هایی که مهاجرت رو انتخاب می کنن دوری از خانواده، دوری از فرهنگ و مردم کشوری که ناخواسته بهشون خو گرفتن، تطبیق خودشون با شرایط جدید زندگی و کار، چندان هم دشوار نیست... چون پشت تمام این سختی ها هدف بزرگتری قرار داره: رسیدن به رضایت خاطر.

من این حس رو می شناسم... اینکه یه روز صبح از خواب بیدار بشی و تازه بفهمی چیکار کردی! تازه بفهمی از تمام کسانی که دوستشون داری هزاران کیلومتر دور هستی. تازه متوجه بشی از لحظه ای که پاتو از در بیرون می ذاری باید به زبون دیگه ای حرف بزنی که زبون مادریت نیست. باید خودت رو با فرهنگی تطبیق بدی که بهش تعلق نداری...

امروز عصر که موبایلم زنگ خورد و اسم "احسان" افتاد روش، یه جورایی مطمئن بودم قراره چه خبری رو بشنوم: "ویزامون اومد". همیشه همین دو کلمه بکار برده می شه، تکراریه، ولی باز هم چیزی از تاثیرش کم نمی کنه...

با شناخت سیزده ساله ای که از احسان دارم، مطمئنم هر جا که باشه موفق می شه و پیشرفت می کنه... خصوصاً اینکه پشتیبانی مثل فرشته کنارشه. امیدوارم در سرزمین جدید به اون چیزی که دنبالش هستین برسین.

خداحافظ احسان، خداحافظ فرشته...

... و اوباما پیروز شد.

"This is your victory.

And I know you didn't do this just to win an election. And I know you didn't do it for me.

This victory alone is not the change we seek. It is only the chance for us to make that change. And that cannot happen if we go back to the way things were.

And to all those watching tonight from beyond our shores, from parliaments and palaces, to those who are huddled around radios in the forgotten corners of the world, our stories are singular, but our destiny is shared, and a new dawn of American leadership is at hand.

This election had many firsts and many stories that will be told for generations. But one that's on my mind tonight's about a woman who cast her ballot in Atlanta. She's a lot like the millions of others who stood in line to make their voice heard in this election except for one thing: Ann Nixon Cooper is 106 years old.

A man touched down on the moon, a wall came down in Berlin, a world was connected by our own science and imagination.

And this year, in this election, she touched her finger to a screen, and cast her vote, because after 106 years in America, through the best of times and the darkest of hours, she knows how America can change.

Yes we can."

نمای دور: یادداشت هایی کوتاه بر فیلم های بلند

Wall-E (اندرو استانتون / ۲۰۰۸) 

بعد از دیدن انیمیشن فوق العاده عالی Ratattoille منتظر معجزۀ دیگه ای از کمپانی پیکسار/دیسنی بودم که Wall-E نتونست برآورده اش کنه. Ratattoille همه چیز داشت: انیمیشن خیره کننده، فیلمنامۀ قوی، اجرای بی عیب و نقص و موسیقی به یادماندنی. اندرو استانتون (کارگردان "در جستجوی نیمو") فیلمنامه ای رو انتخاب کرده که در حد و اندازۀ کارهای قبلی خودش هم نیست و به پرداخت بسیار بیشتری نیاز داره. داستان روباتی که در سال ۲۷۰۰ میلادی مامور جمع کردن زباله های کرۀ زمین خالی از سکنه اس به خودی خود جای کار بسیار زیادی داره. تقریباً ۲۰ دقیقۀ اول فیلم بدون دیالوگ می گذره و از شروع هیجان انگیز اولیه هم خبری نیست. پایان هم کاملاً قابل پیش بینیه و پیام فیلم مستقیم: مراقب زمین باشید، کمتر زباله تولید کنید! همین! البته ناگفته نماند که طراحی انیمیشن فیلم به خوبی صورت گرفته و در برخی صحنه ها ایده های جالبی هم بکار برده شده.
امتیاز: ۷ از ۱۰

M. Night ShyamalanThe Happening (ام. نایت شیامالان / ۲۰۰۸) 

اگر بخوام کارگردانی رو مثال بزنم که هر فیلمش بدتر از فیلم قبلی بوده، اولین کسی که ذهنم می رسه همین شیامالان، کارگردان هندی ساکن هالیووده! حس ششم عالی بود، Unbreakable خوب، Signs معمولی، Village بد، Lady in the Water خیلی بد و Happening افتضاح. داستان فیلم دربارۀ روزیه که گیاهان و درخت ها تصمیم می گیرن انتقام این همه دود و آلودگی رو از انسان ها بگیرن و با انتشار گازهایی کشنده در هوا آدم ها رو می کشن! جدای از فیلمنامۀ بسیار بد، بدترین چیز برای یک فیلم علمی/تخیلی اینه که باورپذیر نباشه. در این فیلم انسان ها جلوی چشم هم کشته می شن و هیچ عکس العملی از اطرافیان نمی بینیم. چهره ها خالی از حس و حاله و انگار بازیگران فیلم می دونن که دارن در یک فیلم بد بازی می کنن و برای همین هیچ تلاشی صورت نمی دن!
امتیاز: ۴ از ۱۰

The Other Boleyn Girl (جاستین چادویک / ۲۰۰۸) 

داستان رقابت عشقی دو خواهر اشراف زاده از خانوادۀ Boleyn برای بدست آوردن دل پادشاه انگلستان و بدست آوردن عنوان ملکه. این فیلم علاوه بر داشتن فیلمنامه ای قوی، از ساختار بسیار خوبی برخورداره و بازی های درخشانی داره. اریک بانا در نقش پادشاه هوسباز از یک طرف و ناتالی پورتمن و اسکارلت جوهانسون در نقش دو خواهر از طرف دیگه مثلث عشقی جالبی رو بوجود میاره که بیننده رو تا پایان درگیر می کنه. به نظر من این فیلم یکی از فیلم های خیلی خوب سینمای انگلستان هست که ارزش دیدن رو داره.
امتیاز: ۷ از ۱۰

Bangkok Dangerous (پنگ چان / ۲۰۰۸) 

این فیلم بازسازی یک فیلم اکشن/جنایی از سینمای تایلنده که اینبار با بازی نیکولاس کیج ساخته شده. فیلم شروع نسبتاً خوبی داره و در طول فیلم هم ضرباهنگ تند شوندۀ خودش رو به خوبی حفظ می کنه. داستان دربارۀ آدمکشیه که باید یک سری مقامات رو در بانکوک ترور کنه و در عین حال از تله ای که برای خودش گذاشتن جون سالم به در ببره. بازی نیکولاس کیج کاملاً کلیشه ای هست که البته نیازی هم به شخصیت پردازی خاص براش وجود نداشت. این فیلم بعنوان یک فیلم صرفاً اکشن فیلم نسبتاً خوبیه، البته ایرادهای زیادی در فیلمنامه و ساخت داره که خب برای یه همچین فیلمی قابل اغماضه.
امتیاز: ۵ از ۱۰

If Only (جیل جانگر / ۲۰۰۴) 

یک فیلم کمدی/رمانتیک/درام از سینما انگلستان با بازی جنیفر لاو هویت و پل نیکولز. داستان فیلم دربارۀ مردیه که دوست دخترش رو جلوی چشمش از دست می ده و... . این فیلم تابحال چندین بار از ماهواره پخش شده و بهتره اگر فیلم رو ندیدین داستانش رو هم ندونین؛ چون بخش بزرگی از جذابیت فیلم به داستانشه. فیلم قصد داره این پیام رو منتقل کنه که "قدر لحظات با هم بودن رو بدونیم" که تا حد زیادی در این امر موفق شده. بازی ها یکدست و باورپذیره و ساختار فیلم کاملاً با موضوع داستان همخونی داره.
امتیاز: ۶ از ۱۰

یک شاخه نیلوفر / حلالم کن

اخیراً دو آلبوم بیرون اومده که هر کدوم ویژگی های خاص خودشون رو دارن: "یک شاخه نیلوفر" از محسن چاووشی و "حلالم کن" از سام اسدی.

یک شاخه نیلوفر: محسن چاووشی بالاخره موفق شد از وزارت ارشاد ایران مجوز بگیره و اولین آلبوم رسمیش رو وارد بازار کنه. بعد از ماجرای فیلم "سنتوری" (مهرجویی) خیلی از کسانی که چاووشی رو نمی شناختن بهش علاقمند شدن و هنوز هم آهنگهای این فیلم همه جا (از ضبط ماشین ها گرفته تا زنگ موبایل) شنیده می شه.

آلبوم یک شاخه نیلوفر از ۱۲ آهنگ جدید تشکیل شده که همۀ اونها کاملاً با سبک محسن چاووشی همخونی داره و طرفدرانش رو راضی می کنه. آهنگ هایی مثل "یک شاخه نیلوفر"، "چرا"، "هفته های تلخ من" و "ناز" به سبک پاپ و با ضرباهنگ تند ساخته شدن و مثل همیشه پر از گله و شکایت هستن:

بدون تو سنگم، کنار تو ابرم / بیا تا گریه کنم سر اومده صبرم 

اگه یه روز مُردم، بیا و گریه کنان / یه شاخه نیلوفر بذار روی قبرم!

آهنگ ها به شکلی کاملاً حرفه ای ساخته و تنظیم شدن. استفاده از تار و سنتور در کنار سازهایی مثل جاز و بیس حال و هوای خاصی به ترانه ها داده که به نظر من زیبایی و تاثیر ترانه ها رو چندین برابر کرده.

حلالم کن: آلبوم جدید سام اسدی جزو معدود آلبوم هاییه که اخیراً شنیدم و تحسینش کردم: اشعار زیبا، آهنگ های خوب و صدای فوق العاده با احساس. کاملاً مشخصه که گروه برای این آلبوم زحمت کشیده و برای تک تک ترانه ها وقت گذاشتن:

مگه می شه بود و باورت نداشت؟ / مگه می شه بود و عاشقت نبود؟ 

مگه می شه گفت و غیر از تو نوشت؟ / مگه می شه خوند و غیر از تو سرود؟

این آلبوم از ۱۰ آهنگ تشکیل شده که به نظر من ترانه های "مگه نه"، "به عشق تو"، "حلالم کن"، "اشتباه کردی" و "آرزوی محال" از زیباترین آهنگ هاش هستن.

این روزها که اغلب آهنگ ها بصورت گروهی و به سبک رپ خونده می شه، شنیدن چنین آهنگ های پراحساسی لطف خاصی داره که نشون می ده هنوز هستن خواننده هایی که تنها با جور کردن قافیه های "شیشه" و "همیشه" و "نمی شه" آلبوم بیرون نمی دن و برای کارشون ارزش قائلن.