پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

پیش بینی جوایز اسکار ۲۰۰۹

طبق معمول هر سال، یک هفته مونده به اهدای جوایز می خواهیم برندگان اسکار رو پیش بینی کنیم! امسال من و ترانه با کمک هم این فهرست رو آماده کردیم که امیدواریم حدسمون درست دربیاد.

And the Oscar Goes To:

انیمیشن بلند: Wall-E از پیکسار/دیسنی

انیمیشن کوتاه: Presto! باز هم از پیکسار/دیسنی

فیلم خارجی زبان: Waltz with Bashir از اسرائیل

طراحی لباس: The Duchess

تدوین: Slumdog Millionaire

گریم: پروندۀ عجیب بنجامین باتن

کارگردانی هنری (طراحی صحنه): پروندۀ عجیب بنجامین باتن

فیلمبرداری: Slumdog Millionaire یا The Dark Knight

صدا: این انتخاب خیلی سخته؛ هر پنج کاندیدا عالی بودن، اما من با صدای Wall-E بیشتر از بقیه حال کردم

تدوین صدا: این یکی هم همینطور، Wall-E

موسیقی متن: Slumdog Millionaire

ترانۀ فیلم: Jai Ho از فیلم Slumdog Millionaire واقعاً زیباست، اما شاید پیتر گابریل برای Wall-E بگیره (که اسکار رو هم تحریم کرده و شرکت نمی کنه!)

جلوه های ویژه: تکنیک "پروندۀ عجیب بنجامین باتن" خارق العاده اس، اما از اونجا که عقل اغلب داورها به چشمشونه شاید به Iron Man رای بدن که جلوه های ویژۀ قابل لمس بیشتری داره.

فیلمنامۀ اوریژینال: Wall-E. چرا نباید یک انیمیشن این جایزه رو بگیره؟!

فیلمنامۀ اقتباسی: Slumdog Millionaire

بازیگر نقش دوم زن: من به Penelope Cruz برای Vickey Cristina Barcelona رای می دم، اما احتمالاً اعضای آکادمی این جایزه رو به یک سیاه پوست می دن (Viola Davis برای Doubt یا Taraji P. Henson برای بنجامین باتن)

بازیگر نقش دوم مرد: فقط و فقط هیث لجر برای The Dark Knight

بازیگر نقش اول زن: کیت وینسلت برای The Reader

بازیگر نقش اول مرد: من به براد پیت برای بنجامین باتن رای می دم، اما احتمال زیاد میکی رورک برای Wrestler جایزه می گیره (که در اغلب صحنه ها پشتش به دوربینه و نتونسته حتی یک پلان احساسی رو یه take بازی کنه!)

کارگردان: دنی بویل برای Slumdog Millionaire

فیلم: Slumdog Millionaire 

رشته هایی رو که درست پیش بینی کرده بودیم کنارشون تیک زدم! برو حالشو ببر

 فهرست کامل برندگان

اختتامیه جشنواره فیلم فجر

خیلی جالبه. ۲۷ ساله داریم جشنواره برگزار می کنیم، هنوز هم نمی تونیم یه مراسم آبرومندانه افتتاحیه و اختتامیه داشته باشیم. 

هنوزم نمی خوایم (اگه بخوایم هم نمی تونیم!) مراسم رو بطور مستقیم از تلویزیون پخش کنیم. 

هنوزم دلمون می خواد در اهداء جوایز دل همه رو به دست بیاریم و هیچکی رو دلشکسته خونه نفرستیم. 

هنوزم نمی دونیم کیا رو دعوت کنیم و کیا رو توی سالن راه ندیم. 

هنوزم نمی تونیم (حتی مثل جشنواره های در پیت آفریقایی) از یه هفته قبل برنامه سالن های جشنواره رو منتشر کنیم. 

هنوزم نمی تونیم سایت جشنواره رو Uptodate نگه داریم. 

حالا همه اینا به کنار... قیافه این بابا رو بچسبین که چه تیپی زده اومده روی سن: 

 

سامان استرکی
برنده دیپلم افتخار کارگردانی صندلی خالی

خاتمی آمد...

آفاق را گردیده ام
مهر بتان ورزیده ام
خوبان فراوان دیده ام
اما تو چیز دیگری...

 
ما دلبسته به این کشوریم. عظمت این کشور را می خواهیم... 

(متن کامل اعلام نامزدی خاتمی)

(Top Iranian Reformer to Challenge Ahmadinejad - CNN)

خلاقیت در تبلیغات

یک تبلیغ تنها در صورتی می تونه موثر باشه که به شیوه ای خلاقانه صورت بگیره. آدم وقتی به این تبلیغات جذاب نگاه می کنه، دلش به حال کمبود خلاقیت طراحان داخلی می سوزه که تنها تکرار اسم کالا رو بلدن! به این نمونه ها نگاه کنین:

ادامه مطلب ...

معرفی فیلم های مطرح سال ۲۰۰۹

سال گذشته از لحاظ سینمایی سال پرباری بود و فیلم های خیلی خوبی به نمایش دراومد؛ به شکلی که بعضی از اونها جزو بهترین فیلم هایی بودن که تابحال دیده ام.

باز هم (به روال سال های قبل) می خوام فیلم های مطرح سال ۲۰۰۹ رو معرفی کنم. شاید مثل سال قبل بعضی از این فیلم ها آثار ضعیفی از کار در اومده باشن و از طرف دیگه مطمئناً فیلم های مستقل یا خوش ساخت دیگری هم به نمایش در میان که من ازشون بی خبرم. اما تا جایی که اطلاع دارم، فیلم های دیدنی امسال اینان:

ادامه مطلب ...

The Curious Case of Benjamin Button (دیوید فینچر / ۲۰۰۸)

"... زندگی هر کسی باید با فرصت هایی که در اون وجود داره سنجیده بشه، حتی فرصت های  از دست رفته..." (بنجامین باتن)

"پروندۀ عجیب بنجامین باتن" به ناگهان تبدیل شد به یکی از مطرح ترین فیلم های سال ۲۰۰۸ و در ۱۳ رشتۀ اسکار کاندید شد. اتفاقی که شاید هیچکس فکرش رو هم نمی کرد...

بیشترین چیزی که در حین دیدن فیلم جلب توجه می کنه جلوه های ویژۀ فوق العاده و چهره پردازی بسیار سنگینه؛ کاملاً مشخصه که حتی روی بعضی نماهای کوتاه چند ثانیه ای مدتها کار دیجیتالی صورت گرفته.

مورد بعدی بازی بسیار خوب براد پیت در نقش بنجامین باتن هست که در تونسته در سنین مختلف (از پیری تا نوجوانی) حس لازم رو به بیننده منتقل کنه... خصوصاً در سن پیری در جسم یک پسر نوجوان.

قرار گرفتن دوره های مختلف قرن بیستم در این داستان (از ۱۹۱۸ تا ۲۰۰۳)، پیچیدگی خاصی به طراحی صحنه و لباس فیلم تحمیل کرده که اونهم به بهترین شکل ممکن پیاده سازی و اجرا شده.

سوژۀ فیلمنامه که توسط اریک روث (بر اساس داستانی از خودش) نوشته شده، موضوعی بسیار بکر و جذابه که تابحال در هیچ داستانی بهش پرداخته نشده بود؛ داستان نوزادی که ۸۰ ساله به دنیا میاد و به تدریج جوان و جوانتر می شه...

این سوژه به خودی خود چیز زیادی نداره و باید براش داستان پردازی خوبی صورت بگیره. باید فکر کرد که چند سوژۀ جانبی از دل این خمیرمایه می شه بیرون کشید. ماجرای عشق بنجامین در سن ۲۰ سالگی (به شکل یک پیرمرد ۶۰ ساله) به دختری ۲۰ ساله به نام دایزی، جوانتر شدن مداوم بنجامین و بالا رفتن سن دختر تضاد دردناکیه که نویسنده بهش پرداخته... و درست همینجاست که بزرگترین مشکل فیلم خودنمایی می کنه: کمبود سوژه های جانبی.

انگار که اریک روث (که فیلمنامه های بی نظیری مثل "فارست گامپ" و "مونیخ" رو نوشته) پیدا کردن این سوژه رو کافی دونسته و دیگه دنبال خیالپردازی نرفته! در صورتیکه می شه از دل این سوژه تضادهای تلخ یا طنز زیادی بیرون کشید.

مشکل دوم، سبک کارگردانی خاصیه که دیوید فینچر برای ساخت این فیلم انتخاب کرده. این سوژه حالتی تخیلی/فانتزی داره که ساختار تریلر/درام براش مناسب نیست. فینچر همون سبکی رو که مثلاً در فیلم "Se7en" یا "Game" بکار برده، در این فیلم هم استفاده کرده که این عدم تناسب ضربۀ بزرگی به فیلم زده.

پس از پایان فیلم، تنها چیزی که توی ذهنم می چرخید این بود که اگر این فیلم رو تیم برتون ساخته بود و جانی دپ هم در نقش بنجامین بازی کرده بود، نتیجه چی می شد؟! شاید شبیه به "ادوارد دست قیچی"، با اون همه سوژۀ جانبی جذاب در طول فیلم... نه! حتماً بهتر از اون و مطمئناً بسیار بهتر از نسخۀ فعلی "بنجامین باتن"! 

امتیاز: ۸ از ۱۰

Revolutionary Road (سام مندس / ۲۰۰۸)

رویایی که به کابوس تبدیل شد...

قول های عمل نشده و انتظاراتی که برآورده نمی شوند...

شرایط کاراکترهای این فیلم شباهت زیادی به شرایط امروز جامعۀ ما و جوانانش داره. کسانی که به هر دلیل از زندگی در این کشور ناراضی هستن و در جستجوی آینده ای روشن تر، مهاجرت رو انتخاب می کنن.

"آمریکای دهۀ پنجاه، شهری کوچک و جاده ای به نام Revolutionary: یک زوج جوان (کیت وینسلت و لئوناردو دی کاپریو) تصمیم می گیرند برای بهبود شرایط زندگی خود و فرزندانشان به فرانسه مهاجرت کنند. به اطرافیان اطلاع می دهند، زبان فرانسه یاد می گیرند، حتی چمدانهایشان را هم می بندند... اما در آخرین لحظات یک پیشنهاد ارتقای شغلی مرد را در تصمیمش متزلزل و خانواده را وارد بحرانی جدی می سازد..."

فیلمنامۀ دقیق و کارگردانی نفس گیر، بعلاوۀ بازی های واقعاً درخشان از وینسلت و دی کاپریو (که بعد از ۱۲ سال دوباره مقابل هم بازی کردن) از ویژگی های ممتاز این فیلم محسوب می شه. اونها در این فیلم عاشق می شن، عشقبازی می کنن، دلخور می شن، دعوا می کنن، از هم متنفر می شن، دوباره عاشق می شن... و می شه تمام این احساسات رو در نگاهشون دید و باور کرد..

از دی کاپریو که اوایل بیشتر بخاطر چهره اش استفاده می شد، به چنان بازیگری تبدیل شده که در فیلم هایی مثل Departed و Blood Diamond کاراکتر هایی به واقع به یادماندنی خلق می کنه... اما عجیب اینکه برخلاف تصور منتقدان سینمایی برای این فیلم کاندید اسکار نشد... کیت وینسلت بخاطر همین فیلم جایزۀ گلدن گلاب بهترین بازیگر نقش اول زن رو دریافت کرد که به نظر من استحقاقش رو هم داشت.

امتیاز: ۸ از ۱۰

این اواخر فیلم های خوب زیادی دیده ام که دوست دارم درباره شون بنویسم، اون هم قبل از مراسم اسکار! برای همین شاید تا دو سه هفتۀ آینده بیشتر مطالب وبلاگم به فیلم های مطرح و اسکاری سال ۲۰۰۸ اختصاص داشته باشه.

اگه فرصتی بشه که به جشنوارۀ فیلم فجر سری بزنم حتماً درباره اش می نویسم؛ با اینکه به شخصه تمایل چندانی برای دیدن فیلم های امسال ندارم... اونهم با اعمال سلیقه های ابلهانه ای که صورت گرفته.