پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

جوایز پلان طلایی: بهترین و بدترین پوسترهای ۲۰۱۲

طبق سنت هر سالۀ وبلاگ پلان های روزانه، بهترین و بدترین های سینمایی سال قبل رو معرفی می کنم. برای اینکار از پوستر فیلم ها شروع می کنم تا به تدریج برسم به رشته های دیگه.

پوستر هر فیلم باید دو ویژگی مهم داشته باشه: نمایانگر محتوای فیلم باشه و بتونه بیننده رو به تماشای فیلم ترغیب کنه.

رعایت جنبه های هنری در طراحی، گرافیک، شکل پیاده سازی (استفاده از تصاویر فیلم، ترکیب با گرافیک، نقاشی یا...) از جمله مواردیه که به جذابیت بصری یک پوستر می تونه کمک کنه.

از اونجا که معمولاً برای هر فیلم بیش از یک پوستر طراحی میشه، برای انتخاب بهترین و بدترین پوستر سال پوسترهای زیادی رو دیدم، که در نهایت از بین همۀ اونها سه تا پوستر رو بعنوان بهترین و سه پوستر رو بعنوان بدترین پوسترهای سال ۲۰۱۲ انتخاب کردم. اول بدترین ها:

ادامه مطلب ...

فیلم های Super 8mm آپارات

چند روز پیش عکسی در صفحۀ فیس بوکم گذاشتم و دربارۀ نوستالژی تماشای فیلم هشت میلیمتری با دستگاه آپارات روی دیوار نوشتم. ظاهراً این یک حس مشترک بین کسانی هست که این تجربه رو داشتن. بعضی از دوستان نوشتند که آنها هم فیلم هایی داشته یا هنوز دارند که اغلب در انباری ها خانه در حال خاک خوردن هستند...

اما پیغامی که یکی از دوستان برایم فرستاد باعث شد به فکر نوشتن این پست برای وبلاگم بیفتم. دوستی نوشت که مدتی پیش بعلت اسباب کشی و جا نداشتن انبار منزل جدید، جعبۀ بزرگی که حاوی تعداد زیادی فیلم هشت و سوپر هشت میلیمتری قدیمی بوده را یکجا داخل سطل زبالۀ سر کوچه انداخته اند چون دستگاه آپاراتشان هم خراب شده بود و به هر حال فیلم ها هم دیگر به درد کسی نمی خورد... .

این پست را فقط به این دلیل می نویسم که اگر کسی فیلم Super 8mm در انبار خانه دارد و به هر دلیل قصد دور انداختنشان را کرده، من حاضرم حتی آنها را از ایشان خریداری کنم.

لطفاً قبل از انداختن جعبۀ فیلم ها داخل سطل زباله، از طریق بخش کامنت های همین پست یا ایمیل با من تماس بگیرید تا من ترتیب کارها را بدهم:

hesgan@yahoo.com

به مناسبت ششمین سالگرد تولد "پلان های روزانه"

 شیش سال از راه اندازی این وبلاگ می گذره. در این مدت هر وقت احساس کردم دلم می خواد دربارۀ چیزی حرف بزنم (از اون حرفایی که اگه نگی قلمبه میشه توی گلو و اذیت می کنه) اومدم اینجا یه پست جدید نوشتم. گاهی دربارۀ فیلمی که دیده بودم، گاهی دربارۀ یه مسالۀ اجتماعی و گاهی هم افکار بعد از نیمه شب!

اون اوایل که تعداد بازدیدکنندۀ وبلاگ خیلی کم بود و فقط دوستان و آشنایان بهش سر می زدن راحت تر می تونستم دربارۀ هر چی که می خوام حرف بزنم... اما به تدریج تعداد بازدیدها بیشتر شد و من احساس می کردم دیگه نباید هر چیزی رو نوشت... ضمن اینکه از یه مقطعی به بعد بخاطر یک سری کامنت ها و درخواست های عجیب و غریبی که دریافت می کردم ترجیح دادم امکان نظردهی برای اغلب پست ها رو غیرفعال کنم.

تابحال چند بار تصمیم گرفتم وبلاگ رو تعطیل کنم. نه اینکه حرف جدیدی نداشته باشم، نه، به این دلیل که با فراگیر شدن شبکه های اجتماعی مثل توئیتر و فیس بوک، شکل ارتباطات تغییر کرده و نوشتن پست برای وبلاگ چیزی نیست که خیلی به روز باشه. ضمن اینکه در این شبکه ها میشه دقیقاً تنظیم کرد که هر پست رو چه کسانی بخونن؛ عمومی، دوستان یا فقط برخی افراد خاص.

اما راستش دلم نمیاد وبلاگ رو تعطیل کنم. چون هنوز هم حرف هایی هست که بیشتر مناسب مدیوم وبلاگ یا وب سایت هست تا فیس بوک. توئیتر که دقیقاً برای توئیت کردن مناسبه (کمتر از 140 کاراکتر) و فیس بوک هم بیشتر برای افکار و حرف های لحظه ای. اما وقتی بعد از دیدن یه فیلم دلم می خواد چند خطی درباره اش بنویسم تا بعدها یادم بمونه بعد از دیدنش چه حسی نسبت بهش داشتم، هنوز هم بهترین مکان، همین وبلاگه!

بنابراین وبلاگ تعطیل نخواهد شد و پلان های روزانه از همین امروز وارد هفتمین سال حضورش در اینترنت میشه!

یادداشتی بر فیلم Cloud Atlas

از مدتها پیش منتظر دیدن این فیلم بودم، به چند دلیل: قرار داشتن واچوفسکی ها و تام تیکور بعنوان کارگردان، بازی هر بازیگر در هفت هشت نقش مختلف و البته سوژۀ کنجکاوی برانگیز.

شاید داستان و ساختار این فیلم با سلیقۀ خیلی ها همخونی نداشته باشه، اما اگر کسی به سینمای مدرن معناگرا علاقه داشته باشه، از این فیلم لذت می بره.

Cloud Atlas از چندین خط داستانی مختلف تشکیل شده که به شکل موازی با هم پیش میرن. هر داستان در دورۀ زمانی خاصی اتفاقی میفته (از قرن نوزدهم تا آینده ای دور) و کاراکترهای هر داستان با گریمی متفاوت در داستان های دیگه هم حضور دارن.

خیلی ها داستان این فیلم رو تبلیغی برای تناسخ دونستن و از دید مذهب بهش پرداختن. درسته که هر شخصیت در دوره های مختلف زندگی می کنه و در اغلب موارد هم از یک روح خبیث به روحی تعالی میرسه، اما یکپارچه بودن روح بشر و تاثیر اعمال و تصمیمات هر شخص بر سرنوشت تمام انسان هاست که پیام اصلی فیلم رو تشکیل میده. همونطور که می بینیم، تاثیر یک عمل نیک در طول قرن ها انعکاس پیدا می کنه و باعث بروز خیر برای آیندگان میشه.

من جدولی پیدا کردن از سیر تحول روحی کاراکترهای این فیلم (برای دیدن عکس در ابعاد اصلی، عکس رو روی کامپیوتر ذخیره و بعد بازش کنین).

جدای از داستان فیلم، که میشه درباره اش خیلی زیاد حرف زد، چهره پردازی، طراحی لباس و البته جلوه های ویژۀ فیلم هم به بهترین شکل انجام گرفته. تدوین چنین فیلمی با اینکه بسیار سخت و پیچیده اس اما بیننده رو گمراه نمی کنه.

در مجموع فکر می کنم واچوفسکی ها ثابت کردن که هنوز هم ایده های فلسفی جالبی برای به تصویر کشیدن دارن، گرچه که سه گانۀ "ماتریکس" به دلیل جلوه های ویژۀ منحصربفرد و داستان سر راست تر با استقبال بیشتری روبرو شد.

امتیاز: ۸ از ۱۰