پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

دربارۀ نامۀ حاتمی کیا به میرکریمی...

یادداشتی که ابراهیم حاتمی کیا برای رضا میرکریمی نوشته بیشتر از اینکه به نامۀ محبت آمیز شبیه باشد، نقدی است که مستقیماً کارگردان خاصی را هدف قرار داده است: اصغر فرهادی.

اصغر فرهادی طی سال های اخیر موفق شد بطور همزمان توجه منتقدان و تماشاگران سینما را به خود جلب کند. فیلم های او یک به یک بیشتر مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و آخرین اثر وی، جدایی نادر از سیمین، به پرفروش ترین (پرفروش ترین به معنی واقعی کلمه و نه به زور حمایت های دولتی) و مطرح ترین فیلم سال تبدیل شد؛ اصغر فرهادی بهترین کارگردان دهۀ هشتاد لقب گرفت و دو سال پی در پی فیلم هایش نمایندۀ سینمای ایران شد در مراسم اسکار (پارسال دربارۀ الی و امسال هم جدایی نادر از سیمین).

البته در این بین نقدهای منفی بسیاری نیز بر "جدایی نادر..." نوشته شد، اتهام کپی برداری به فیلم های فرهادی زده شده و افراد زیادی هم هستند که همچنان معتقدند جدایی نادر از سیمین "هیچی نداره"! اما با وجود تمام این نظرات، فیلم های فرهادی موفق بوده اند و توانسته اند علاوه بر دریافت جایزه های بسیار داخلی و خارجی، تماشاگران بسیاری را به سینماها بکشانند.

مخالفان فرهادی معتقدند جشنوارۀ برلین سیاسی عمل کرده و در دادن جایزه به او برخی مسائل روز را در نظر گرفته، حتی اگر این موضوع را صحیح فرض کنیم، تکلیف جشنواره های دیگر چه می شود؟ آیا تمام آنها هم دنباله روی سیاست جشنوارۀ برلین هستند؟ آیا منتقدان فرانسوی، آلمانی، آمریکایی و انگلیسی هم همین سیاست را دنبال می کنند؟ مردم چه؟ خارجی هایی که روی سایت های مختلف سینمایی نظرات مثبتشان را دربارۀ این فیلم بیان کرده اند را چکار کنیم؟

در اینکه فرهادی کارگردان موفقی بوده شکی نیست. در اینکه ذائقۀ مردم را می شناسد و می داند از چه طریق آنها را راضی نگه دارد هم شکی نیست... در اینکه چنین کارگردانی دشمنان و حسودان بسیاری نیز دارد هم شکی نیست. اما آیا نامۀ آقای حاتمی کیا خطاب به میرکریمی – با اشاره هایی که مستقیماً به فرهادی داشت – هم ناشی از همین حس حسادت است؟

شاید خیلی ها اینطور تصور کنند، همانطور که در شبکه های اجتماعی و حتی برخی سایت های سینمایی او را اینچنین خواندند. اما کسانی که آقای حاتمی کیا را از نزدیک می شناسند متوجه می شوند که منظور ایشان از نوشتن چنین نامه ای چه بوده... که دغدغه های ایشان چیست و چرا نسبت به خروج فرهادی از ایران و تصمیم وی به ساخت فیلم در چند کشور اروپایی واکنش نشان داده اند.

آقای حاتمی کیا برای این مملکت کار کرده، فیلم ساخته، در سخت ترین شرایط مانده و با تمام توان رسالت خویش را پیش برده... با اینکه شرایط کافی برای مهاجرت از ایران و ادامۀ کار در یک کشور اروپایی از سالها پیش برایش فراهم بوده، هیچوقت به نیت جشنواره های رنگارنگ خارجی فیلم نساخته و به قول خودشان از آنها "دلبری" نکرده! فیلم هایش – خوب یا بد – برای مردم بوده و در راستای اهدافش. بنابراین طبیعی است که وقتی می بینند کارگردانی مانند فرهادی، که می تواند بماند و برای مردم فیلم بسازد، اروپاییان را به مردم خودش ترجیح می دهد و می رود، تا این اندازه برآشفته شود. آنهم مردمی که مخصوصاً در ماجرای فروش "جدایی نادر..." به آن شکل از ایشان حمایت کردند.

هفتۀ گذشته در اختتامیۀ جشنوارۀ سینما حقیقت ایشان را دیدم. با فاصلۀ نه چندان زیاد از جایی که نشسته بودند. همان چهرۀ آرام و دلنشین همیشگی... می خواستم سلامی بکنم که مانند برنامه های شعبده بازی در یک فیداین/فین اوت نور سالن ایشان غیب شدند!