پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

موقعیت های ناجور: زیپ!

فکر کنین بعد از نامزد شدن تازه برای اولین بار رفته باشین خونۀ دایی خانومتون. بعد از یه کم خوش و بش گلاب به روتون برین دستشویی و بعد از اینکه خیر سرتون کارتون تموم شد، میاین زیپ شلوار رو بالا بکشین که گیر می کنه به پیرهن! طوری گیر می کنه که نه راه پس داره نه راه پیش! انگار لامصب وسط زمین و آسمون گیر کرده باشه و هیچ رقمه بالا نیاد!

آقا جاتون خالی... یاد فیلم Meet the Parents افتاده بودم وقتی داشتم توی توالت با زیپ شلوارم ور می رفتم تا هر جور شده بکشمش بالا! هر چی زور زدیم نیومد، هر چی خواهش تمنا کردیم جواب نداد! صورتم شده بود مثل لبو! بعد از چند دقیقه ور رفتن تازه پایین تر هم اومد و کل بساط پیدا شد!

دیدم چاره ای نیست... پیرهن رو انداختم روی شلوار که مثلاً بپوشونمش. اما چون لبۀ پیرهن به زیپ گیر کرده بود بدتر می شد و کاملاً توجه رو به نقاط حساس جلب می کرد!

دوباره شروع کردم به کلنجار رفتن... من بکش اون بکش، من بکش اون بکش... تا بالاخره بعد از مدتی (که نمی دونم چقدر طول کشید) رضایت داد پیرهن رو ول کنه و برگرده سر جاش!

شانس آوردم... اما همش فکر می کنم اگه موقع اون کلنجار رفتن ها زیپ یهو در می رفت و پاره می شد چیکار می تونستم بکنم؟!!! 

موقعیت ناجور قبلی: من و فرزاد

The Uninvited (چارلز و توماس گارد – ۲۰۰۹)

یکی از فیلم های سال ۲۰۰۹ که خیلی منتظرش بودم The Uninvited بازسازی فیلم مطرح Tale of Two Sisters (محصول ۲۰۰۳ کره) بود که قبلاً در بخش "فیلم های به یادماندنی" درباره اش نوشته بودم.

اول از همه اینکه نمی دونم چرا آمریکایی ها دوست دارن هر فیلم خوبی رو که توی کشورهای دیگه ساخته می شه بردارن خودشون هم یه بار بسازن. چون در بهترین حالت نتیجه "شبیه" به نسخۀ اصلی می شه و هیچ برتری خاصی نخواهد داشت.

هالیوود بعد از بازسازی یک سری فیلم های ترسناک ژاپنی (مثل Grudge و Ring) اینبار سراغ یکی از بهترین فیلم های ژانر وحشت سینما رفته تا به سلیقۀ خودش این افسانۀ قدیمی و روانشناسانۀ کره ای رو تعریف کنه.

نسخۀ آمریکایی از خط داستانی به مراتب ساده تر و قابل فهم تر پیروی می کنه که باعث می شه فیلم برای افراد بیشتری قابل درک بشه. فیلمبرداری و تدوین به هیچ عنوان به پای نسخۀ کره ای نمی رسه و حتی طراحی صحنه و لباس هم در مقابل نسخۀ اصلی ابتدایی به نظر می رسه. موسیقی فیلم خیلی شبیه به موسیقی نسخۀ کره ای هست و بازی ها در حد متوسط (اما انتخاب دو بازیگر نقش اصلی – یعنی آنا و الکس خیلی خوب صورت گرفته. خصوصا خواهر کوچکتر که چهره ای معصوم و دوست داشتنی داره).

اگه فیلم اصلی رو ندیدین می تونین خلاصه ای از داستانش رو اینجا بخونین. در نسخۀ آمریکایی داستان طوری تغییر کرده که در برخی موارد با نسخۀ کره ای متفاوت هست و به نظر من تنها امتیاز فیلم هم همین مورده. در این نسخه جای بعضی کاراکترها با هم عوض شده و پایان هم با پایان اصلی کمی متفاوته.

امتیاز: ۶ از ۱۰

تبلیغات در پلان های روزانه

پژو ۲۰۶ می خریم 

به رنگ تیره (مشکی، زغالی، نوک مدادی،...) یا آلبالویی ترجیحاً تیپ ۵ یا ۴ نهایت ۳ (!) تمیز و سالم (از این هایی که دست یه خانوم دکتر بوده باشه) با قیمت زیر ۱۰ میلیون تومن خریداریم.

رنو PK می فروشیم 

مشکی متالیک، مدل ۸۲، کارکرد ۱۳ هزار تا (یعنی فقط هفته ای یکی دو بار عصرها باهاش می رفتم بیرون گردش!)، با ۱۰۰۰ لیتر بنزین، کاملاً سالم، موتور پراید، معاینه فنی تا ۸۹ می فروشیم.

 دنبال آتلیه  می گردیم 

اگر آتلیۀ عکاسی که کار فیلمبرداری عروسی هم انجام بده و کارش رو دیده باشین که با بقیه فرق می کنه می شناسین لطفاً معرفی کنین که بذاریم توی برنامه مون بهشون سر بزنیم.

اگه کسی خودش یا توی اطرافیانش در هر کدوم از این زمینه ها مشتری یا فروشنده سراغ داره لطفاً خبر بده.

هر سه مورد انجام شد. لطفا روی این پست دیگه کامنت نذارین.

معمای مونتی هال

 سه تا در هست که پشت یکیشون جایزه است (مثلاً جنیفر لوپزه) و دو تای دیگه هیچی. 

یکی رو انتخاب کن. به من بگو. (مثلاً شمارۀ 1)

من (که جواب رو می دونم) از دو گزینۀ باقی مونده (یعنی 2 و 3) یکی رو که پوچه حذف می کنم. (مثلاً 2)

حالا دو گزینه باقی می مونه (1 و 3) که جایزه پشت یکی از این دوتاست.

دوباره این شانس رو داری که از بین این دو گزینه یکی رو انتخاب کنی.

چیکار می کنی؟ روی انتخاب اولت (یعنی 1) می مونی یا به اون یکی گزینه (یعنی 3) سوئیچ می کنی؟

به نظرت احتمال برنده شدن در کدوم حالت بیشتره؟ موندن روی انتخاب اولیه یا سوئیچ کردن به گزینۀ دیگه؟

افکار بعد نیمه شبی تعطیلات

1-      هفتۀ اول عید شمال بودیم، اکسیژن زده شدیم برگشتیم تهرون یه کم دود بخوریم سرحال بیایم!

2-      ما سال نو رو با تلویزیون طپش تحویل کردیم و بعدش هم خیلی شیک پیام اوباما رو شنیدیم! فکر کنم ما مصداق واقعی تهاجم فرهنگی/سیاسی باشیم.

3-      امسال هیچ آلبوم موسیقی درست و حسابی برای عید نیومد. آلبوم منصور به درد عمه اش می خوره، بقیه هم مالی نبودن. باز به ساسی مانکن و کیوان بهارلو! دم داخلی ها و زیرزمینی های خودمون گرم که تو این اوضاع آهنگ ضبط می کنن می دن بیرون.

4-      هر شب راس ساعت ۸ مشتری ثابت شبکۀ ۲ هستم که برنامۀ نوروزی کلاه قرمزی رو پخش می کنه. این برنامه ایدۀ جالی داره (عید دیدنی با هنرمندان) و آدم از حرف های کلاه قرمزی و پسرخاله روده بر می شه. به نظر من قسمتی که محمدرضا هدایتی مهمون برنامه بود تا حالا از همه جالبتر بوده...

5-      سریال مرد دوهزار چهرۀ مهران مدیری رو هم هر شب دنبال می کنم. اوایلش بی مزه بود اما الان خیلی خوب شده. با اینکه طرح کلی داستان و کاراکترها از سری اول وجود داشته، باز مدیری به سبک "راه بنداز، جا بنداز" خودش پیش رفت و بعد از سه چهار قسمت برنامه اش رو جا انداخت. می تونست خیلی بهتر از این باشه، می تونست مثل سری اول وسواس بیشتری در دکوپاژ به خرج بده، اما در همین حد هم کاملاً قابل قبوله. برام جالب بود وقتی فهمیدم خیلی از ایرانی های مقیم ممالک خارجه هر روز سریال های ما رو از روی اینترنت داونلود می کنن و می بینن!

6-      این روزها تهرون از همیشه خلوت تره. مسیر یه ساعته رو می شه ظرف ده دقیقه رفت و زودتر به قرار رسید و علاف شد! از هر جا که باشی هم کوه های شمال تهرون دیده می شن هم کوه های جنوب شهر... حتی نوک برج میلاد هم کاملاً معلومه و آسمون آبی آبی! کاش اونایی که رفتن مسافرت همونجا بمونن برنگردن دیگه!

7-      این هفته شیش هفت تا فیلم دیدم که هیچکدوم در حدی نبودن که بخوام درباره شون بنویسم. فقط Bedtime Stories (محصول ۲۰۰۹) با بازی آدام سندلر فیلم نسبتاً خوبیه که چند تا سکانس خیلی خنده دار داره.

8-      Lost خونم کم شده بود، دو اپیزود آخرش (۹ و ۱۰) رو که بخاطر مسافرت عقب افتاده بودم گرفتم و دیدم. آخر اپیزود ۱۰ اتفاقی افتاد که چشمام از حدقه زد بیرون!

9-      تمام تبلیغات تلویزیون شده آگهی بانک ها برای قرعه کشی های مختلف: بانک رفاه، ملی، تجارت،... اونم چه جایزه هایی: اسکناس ۵۰۰۰ تومنی به ارتفاع قلۀ دماوند! نمی دونم توی کشورهای دیگه هم بانک ها اینجوری توی تلویزیون تبلیغ می کنن یا نه. اگه کسی می دونه بگه لطفاً!

10-   یادتون نره که فقط چهار روز از تعطیلات باقی مونده و بعدش دوباره روز از نو روزی از نو! ها؟ کوفتت شد؟ کیف کردم!

وقتی همه خوابیم (بهرام بیضایی – ۱۳۸۷)

سال ۷۹ بعد از اینکه فیلم کوتاه من (احضار) به دلیل رعایت مصلحت (!) از گرفتن جایزۀ اصلی جشنواره فیلم کوتاه تهران محروم شد، فیلمنامه ای نوشتم به نام "فیلم هنری" و در اون از مسائلی که برای فیلمم پیش اومده بود با زبانی طنز شکایت کرده بودم. آقای حاتمی کیا بعد از خوندن فیلمنامه بهم گفت "فیلمنامه رو عصبی نوشتی. هیچوقت عصبی فیلم نساز." 

به نظر میاد – همونطور که در روزهای جشنواره از زبان منتقدین خوندم – بیضایی در حالتی کاملاً عصبی و عصبانی از شرایط موجود در سینمای ایران این فیلمو ساخته. فیلم پر از دیالوگ های منتقدانه نسبت به دست های پشت پردۀ سینمای ایرانه و بیضایی تا جایی که تونسته شکایت کرده.

این فیلم بیشتر از هر چیز دربارۀ سینماست... دربارۀ باندهای اختاپوسی، تحمیل، حق کشی و سوء استفاده های پنهان و آشکار در سینمای ایران. بازیگرانی که به فیلم تحمیل می شن و فیلمنامه ای که تغییر می کنه.

"وقتی همه خوابیم" اسم فیلمیه که گروه فیلمساز داستان اصلی در حال ساختنش هستن، فیلمی در ژانر تریلر با فیلمنامه ای عالی و دیالوگ های کوتاه و دوست داشتنی مخصوص بهرام بیضایی. در این فیلم با موسیقی، دکوپاژ و تدوین خاص بیضایی طرف هستیم و از دیدنش لذت می بریم. اما هر وقت از این فیلم به داستان اصلی (یعنی وقایع پشت صحنۀ گروه فیلمساز) سوئیچ می کنیم هیچ نشونه ای از سینمای خاص بیضایی نمی بینیم و در عوض گله و شکایت های به حق بیضایی رو از زبان عوامل فیلم می شنویم.

در این فیلم بازی هایی به واقع دیدنی از بازیگران شاهد هستیم، حتی کسانی که نقش های فرعی و بسیار کوتاه دارن. تنها چیزی که منو اذیت کرد سکانس پایانی فیلم گروه فیلمساز بود که – برخلاف تاکید زیاد بر زیبا بودن – بیش از حد کشدار بود.

یکبار در خانۀ سینما جلسه ای داشتیم با حضور بهرام بیضایی بعنوان سخنران. وقتی رفت پشت میکروفون گفت "من امروز خیلی تلخ هستم، به خاطر یک خبر که در صفحۀ حوادث روزنامه خوندم..." و تا آخر جلسه با لحنی عصبانی با ما صحبت کرد! امروز موقع دیدن فیلم حس می کردم باز هم بیضایی داره با همون لحن برامون سخنرانی می کنه!

در مجموع باید بگم "وقتی همه خوابیم" – گرچه کمی عصبی – فیلمیه با بازی هایی بالاتر از حد استاندارد سینمای ایران و یک کلاس کامل آموزش دکوپاژ و تدوین از استاد سینمای ایران، بهرام بیضایی.