پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

دو قدم تا رضایت شغلی!

از شغلت ناراضی هستی؟ از رئیس بدت میاد؟ از تصمیمات مدیریتی مسخره خسته شدی؟ یه نگاه به این عکس بنداز... هیچ می دونی این چیه و کجاس؟ 

  


اینجا یه معدن الماسه، شمال کانادا و نزدیک به قطب!

حالا برو خدا رو شکر کن و بچسب به کارت!

فیلمنامۀ کوتاه: مرگ و تب

راهروی بیمارستان – روز – داخلی

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".

چند لحظه بعد در اتاق باز  و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ  – از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...

دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لولۀ مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...

با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.

با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانۀ مرد می گذارد.

دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد!

صدا، دوربین... حرکت!

دارم می نویسم... بعد از مدتها. 

به زودی فیلم کوتاه بعدی رو شروع می کنم... این بار متفاوت با تمام کارهای قبلی.

یه مطلب هشل هف برای خوانندگان زپرتی!

چند روز پیش یکی از دوستان لینک جالبی فرستاد دربارۀ ریشۀ بعضی لغات و اصطلاحات رایج در فارسی. چندتاشون اینان:

آب زیپو (رقیق): از واژۀ آلمانی "زوپه" (به معنی سوپ) گرفته شده و ظاهراً از سربازخونه های زمان تسلط سوئدی ها بیرون اومده که "زوپه" رو در مقایسه با آش خودمون رقیق و بیمزه می دیدن.

الکی (دروغ): از ریشۀ پهلوی "هلکی" به معنی نادرست.

چسان فسان: از کلمات روسی cosanni fosanni به معنی شانه شده و شیک پوش!

زپرتی: از کلمۀ روسی zeperti به معنی زندانی.

شلم شوربا: همون "شلغم شوربا" است.

فرتی (سریع): از ریشۀ آلمانی Fertig به معنی حاضر و آماده. بجا مانده از دوران تصدی سوئدی ها بر سربازخانه های ایران.

لگوری: از واژۀ آلمانی Lagerhure یعنی فاحشۀ کم بها، یا فاحشه ای که در سربازخانه ها کار می کند. باز هم بجا مانده از سوئدی ها.

نخاله: از واژۀ روسی Nakhal به معنی گستاخ و بی ادب.

هشل هف: شکل مسخره شدۀ عبارت I Shall Have انگلیسی که برای نامطبوع بودن زبان بیگانه بکار می رفته!

برای خوندن پست کامل به اینجا سر بزنین.

یادداشتی بر فیلم دعوت (حاتمی کیا)

سال ۷۹ – زمانی که می خواستم دومین فیلم کوتاهم به اسم احضار – رو بسازم، فیلمنامۀ ۴ صفحه ایش رو به آقای حاتمی کیا دادم تا نظرش رو بهم بگه. بعد از خوندن فیلمنامه، اولین سوالی که ازم پرسید این بود: "چه مرگته؟... با این فیلم چی می خوای بگی؟ چه حرفی توی دلت مونده؟" امشب بعد از دیدن "دعوت" اولین سوالی که به ذهنم رسید همین بود.

"دعوت" یک فیلم ۵ اپیزودیه با ۵ داستان مشابه: بارداری، سقط جنین و عکس العمل آدم ها نسبت به این مساله.

فیلمنامه: حاتمی کیا گفته دیگه فیلم جنگی نمی سازه، به قولش هم عمل کرد. ولی من دلیلش رو نمی فهمم. وقتی کارگردانی در یک ژانر موفقه چرا باید رهاش کنه و وارد ژانرهایی بشه که تخصصی در اونها نداره؟ قواعد پایه ای سینما به کنار، اما هر ژانر قواعد خاص خودش رو داره که لازمه کارگردان به اونها وارد باشه.
فیلمنامۀ "دعوت" (که حاتمی کیا با همکاری چیستا یثربی نوشته) فیلمنامۀ قدرتمندی نیست. تنها وجه اشتراک داستان ها مطب یک دکتر زنان زایمان هست که می شه به راحتی این رو هم حذف کرد بدون اینکه لطمه ای به فیلم وارد بشه. در سینمای مدرن، فیلم های اپیزودیک زمانی جذاب هستن که دلیل خاصی در اپیزودیک بودن اونها پیدا کنیم. نمونۀ خوبش
Amores Perros (آلخاندرو گونزالس اینیاریتو، محصول ۲۰۰۱ مکزیک) هست که نهایت استفاده رو از اپیزودیک بودن فیلم برده.
فیلمنامۀ "دعوت" دقیقاً بر اساس شمارش باینری ساخته شده: زن مخالف/مرد موافق (اپیزود اول)، زن موافق/مرد مخالف (اپیزود پنجم)، هر دو مخالف (اپیزود دوم)، هر دو موافق (اپیزود سوم و چهارم). ابتکار خاصی در فیلمنامه دیده نمی شه و داستان ها بصورت کاملاً قابل حدس پیش می رن. حتی در مقاطعی که قراره چرخش خاصی در داستان بوجود بیاد و ضربه ای به بیننده وارد بشه، این اتفاق انقدر کند و با تاخیر رخ می ده که پایان لو می ره.
فکر می کنم می شد با صرف کمی وقت و فکر کارهای جالبی در فیلمنامه انجام داد. مثلاً نحوۀ خبردار شدن کاراکترهای فیلم از باردار بودن در هر پنج اپیزود (به غیر از تفاوت لوکیشن) دقیقا یکسان اتفاق می افته: تماس از طرف آزمایشگاه و خبر باردار بودن کاراکتر مورد نظر. من منتظر بودم در اپیزود سوم این شیوه تغییر کنه و ابتکار خاصی در این موضوع ببینم که متاسفانه ندیدم.

کارگردانی: وقتی اسم حاتمی کیا بعنوان کارگردان در تیتراژ فیلمی قرار می گیره، انتظار معجزه داریم! اصلاً ناخودآگاه توقعمون می ره بالا. دوست داریم چیزی ببینیم در حد روبان قرمز، آژانس شیشه ای یا بوی پیراهن یوسف. "دعوت" فیلم خوش ساخت و خوبیه اما در حد و اندازۀ حاتمی کیا نیست.
من همیشه نحوۀ دکوپاژ حاتمی کیا رو دوست داشتم، اما نمی دونم چرا در چند اثر آخر سبک دکوپاژ تغییر کرده و دیگه از میزانسن های "حاتمی کیایی" خبری نیست. بعنوان مثال، در سکانس تصادف فیلم "دعوت"، صحنه با یکجور تنبلی خاص و تنها با استفاده از افکت صدا گرفته شده. من به محدودیت های سینمای ایران آگاهم اما توقع همچین دکوپاژ سردستی و ابتدایی رو از حاتمی کیا نداشتم.

موسیقی: متاسفانه کیفیت صدای سالن انقدر پایین هست که موسیقی نتونه خودش رو نشون بده. اما فکر می کنم محمدرضا علیقلی کارش رو خیلی خوب انجام داده و تونسته در اپیزودهای مختلف تم مشابهی رو با تفاوت هایی اندک بکار ببره و تاثیر مورد نظرش رو هم در بیننده به جا بذاره.

فیلمبرداری: "دعوت" فیلم سردیه. نه بخاطر فیلمبرداری تمام اپیزودها در فصل زمستان و تماشای برف فراوان؛ بلکه بخاطر نحوۀ فیلمبرداری. رنگ غالب اکثر سکانس ها آبی یا سبز هست و نورپردازی و طراحی صحنه و لباس این موضوع رو تشدید می کنه. به غیر از یکی دو مورد، از نماهای خاص و به یادماندنی خبری نیست و تقریباً تمام نماها به شکلی ساده گرفته شدن.

بازی ها: برخلاف حرف و حدیث های اولیه، انتخاب بازیگران به خوبی صورت گرفته. سیامک انصاری به خوبی از عهدۀ نقشش بر اومده و گوهر خیراندیش مثل همیشه فوق العاده اس. اما بهترین بازی ها رو محمدرضا فروتن و مریلا زارعی انجام دادن که واقعاً مسحور کننده است و هم برای اونها و هم برای حاتمی کیا جای تبریک داره.

تیتراژ: اگر تیتراژ ۱۰۰ تا فیلم آمریکایی رو نگاه کنین دو تیتراژ مشابه نمی بینین، اما اگه ۱۰۰ تا فیلم ایرانی رو بذارین کنار هم شاید بشه از توش به زور دو تا تیتراژ متفاوت پیدا کرد! نمی دونم چه اصراریه حتماً اسم تمام عوامل فیلم در تیتراژ ابتدایی نمایش داده بشه؟ اصلاً مگه اهمیتی داره چه کسی طراح لباس بوده؟
جای ابراهیم اصغرزاده خالی با تیتراژ زیبایی که برای روبان قرمز ساخت...

پوستر: دقت کنین، تمام پوسترهای فیلم های ایرانی شبیه به هم هستن: کلۀ بازیگران اصلی کنار هم!

سایر نکات: - شاید در طول این فیلم نشه چیزی خورد، چون هر ۱۰ دقیقه یکبار یکی شروع می کنه به استفراغ کردن!
- اگر هیچکاک جلوی دوربینش ظاهر می شه دلیل داره، اگر تارانتینو بعضی نقش ها رو خودش بازی می کنه دلیل داره، اما من دلیل استفاده از عوامل اصلی فیلم (خصوصاً خود حاتمی کیا) در قاب تصویر رو نفهمیدم. شاید این نظریه که "همه دوست دارن بازیگر بشن" واقعاً حقیقت داره!

نهایتاً اینکه: "دعوت" رو باید دید. نه بعنوان فیلمی از کارگردان "روبان قرمز" و "آژانس شیشه ای"، بلکه بعنوان فیلمی از یک کارگردان جدید. کارگردانی که می خواد "خود" جدیدش رو به اثبات برسونه. "دعوت" – علیرغم برخی کاستی ها – فیلم خوش ساخت و قابل تاملیه. خیلی بهتر از "به نام پدر" ولی نه در حد "ارتفاع پست".

من به این فیلم از ۱۰ نمره می دم ۷.

چرندیات بعد از نیمه شب...

۱- بسیاری از دوستان گله کردن که چرا کمتر افکار بعد از نیمه شبم رو اینجا می نویسم. یک دلیلش اینه که خیر سرمون نامزد داریم و داریم تلاش می کنیم یه کم مودب باشیم مثلاً! دلیل دیگه اش اینکه انقدر در طول روز سوژه زیاد پیش میاد که دیگه به افکار بعد از نیمه شب نمی رسه. به هر حال اینم یه بعد از نیمه شب دیگه. برین حال کنین بی ادب های بی تربیت!

۲- چند روزه توی همشهری یه آگهی چاپ می شه به این مضمون "فروش واحدهای تجاری و اداری ۵۰ متری برج میلاد، فقط متری چهار میلیارد تومان"!!!... یعنی فقط ۲۰۰ میلیارد! حالا همه چیز به کنار این تاکید روی کلمه "فقط" ما رو کشته! به نظر شما توی این مغازه های ۲۰۰ میلیارد تومنی چی می فروشن؟ با چه قیمتی؟!

۳- هوا حسابی پاییزی شده. امروز عصر با نامزد محترمه راندوو داشتیم یه بارون خیلی لطیف و عشقولانۀ پاییزی بارید گند زد به ماشین.

۴- سریال های ماه رمضون دارن تموم می شن. خوشبختانه من امسال (مثل پارسال) هیچکدومشون رو ندیدم. فکر هم نمی کنم ارزش دیدن داشته بوده باشن.

۵- برای هر کسی حداقل یه بار پیش اومده که توی خیابون باشه و تنگش بگیره! جوری که اگه همون لحظه یه جایی پیدا نشه گندی بالا میاد که اون سرش ناپیدا! اینکه اینجور مواقع (با اون شرایط نامیزون) چیکار کنیم خودش کلی هنره! اگه راه خوبی بلدین یا ابتکاری به خرج دادین بفرمایین ما هم استفاده ببریم!

جایزه ۱۰ میلیون دلاری گوگل

گوگل مسابقه ای طراحی کرده به نام ۱۰ به توان ۱۰۰ و از همه دعوت کرده تا ایده های خودشون رو در جهت بهبود وضع مردم دنیا براش ارسال کنن. 

بعد از بررسی ایده ها، ۱۰۰ ایده انتخاب می شن و از بین اونها - با رای گیری از کاربران - ۲۰ ایده به مرحله فینال می رسن... نهایتا به ایده ای که رتبه اول رو کسب کنه ۱۰ میلیون دلار جایزه تعلق می گیره تا ایده اش رو عملی کنه. 

شاید به نظر عجیب بیاد اما یکی از مثال هایی که خودش زده و اگه الان مطرح می شد می تونست برنده باشه طرح Hippo Water Roller هست: طرح ساده ای که برای حمل 24 گالن آب بوسیله یک اهرم و صرف نیرویی بسیار کم مطرح شد و در تمام دنیا مورد استفاده قرار گرفت! 

وب سایتی که گوگل برای دریافت ایده ها معرفی کرده اینه: پروژه 10 به توان 100 

اطلاعات تکمیلی رو روی سایت بخونید. بشتابید که فقط تا 20 اکتبر (کمتر از یکماه دیگه) وقت دارین!
در ضمن اگه ایده تون برنده شد ما رو فراموش نکنین!!!