پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

تلخ ترین روز ملت ایران

دروغ، تقلب، تخلف و وقاحت بر ایران چیره شد...  

 

ایران نابود شد...

تسلیت باد.

رای سبز

من رای می دهم،

به صداقت،

به نجابت،

به منطق،

به قانون،

به آزاداندیشی،

و به باور سبز میرحسین موسوی

به امید باز پس گرفتن پرچم ایران 

نتایج رسمی آخرین نظرسنجی انتخابات

"نتایج آخرین نظرسنجی حاکی از افزایش ۱۲ درصدی آرای احمدی نژاد پس از انجام مناظره می باشد"

"احمدی نژاد ۶۳%، موسوی ۲۲%..."

"احمدی نژاد ۶۵%، موسوی ۲۰%..."

وقتی به سایت های حامیان دولت سر می زنم یه همیچین آمار و ارقامی رو می بینم و وحشت می کنم... یعنی واقعاً ۶۳% مردم قصد دارن بهش رای بدن؟ یعنی سطح سواد فرهنگی و سیاسی مردم انقدر پایینه که بعد از مناظره طرفدار احمدی نژاد شدن؟

از اونطرف وقتی وارد سایت های سبز می شم خیل نامه های حمایت از موسوی رو می بینم از اقشار و گروه های مختلف جامعه. آمارها به نفع موسوی هستن و نشون می ده حتی مردم دورافتاده ترین روستاهای کشور مناظره رو به نفع موسوی می دونن و متوجه هستن که کشور به اخلاق و قانونمداری نیازمنده. نظرهایی هست از شهرستان های گمنام که نشون می ده اونها هم متوجه دروغ و بی ادبی رئیس جمهور شدن و حتی اگه تابحال طرفدارش بودن، نظرشون عوض شده...

وقتی به خیابون می رم و اینهمه ماشین رو می بینم که به آنتن هاشون روبان سبز دارن، وقتی اینهمه روبان سبز می بینم که جوون ها به شکل دستبند، هدبند و گردنبند به خودشون بستن دلم آروم می شه...

به کدوم اعتماد کنیم؟ آمار یا چشم هامون؟ قسم حضرت عباس یا دم خروس؟!

امیدوارم ملت بتونن فرق دروغ و صداقت رو تشخیص بدن و آرامش، قانونمندی و متانتی که الان کشورمون نیازمندشه رو انتخاب کنن.

پیروزی خرد، قانون و منش بر جهل، هوچی گری و وقاحت مبارکباد!

مناظره دیشب بین مهندس موسوی و آقای رئیس جمهور (که حتی شرم دارم اسمش را بنویسم!) نشانۀ بزرگی بود بر پیروزی خرد، منطق، قانون و منش بر قانون شکنی، هوچی گری و وقاحت. پیروزی مدیریت خردگرا بود بر مدیریت منفعلانه و عصبی.

تا بیست دقیقه پایانی فکر می کردم چرا میرحسین جواب این مرد را نمی دهد، اما وقتی نوبت صحبت های پایانی موسوی شد متوجه شدم چه استراتژی خوبی را برای مقابله با یک فرد دروغگو، قانون گریز و وقیح در پیش گرفته است. موسوی به احمدی نژاد اجازه داد تمام مدارک و پرونده هایی را که به خیال خود برای تخریب رقیب با خود آورده بود رو کند و عصبانی شود... میرحسین اسیر استراتژی حمله/دفاع رئیس جمهور نشد و توانست به خوبی جلسه را اداره کند... و در پایان رو به دوربین، خطاب به ملت گفت:

من دقیقاً برای تغییر همین وضع به میدان آمده ام. برای تغییر جو پرونده سازی و سیاه نمایی.

و چقدر قاطع بود جایی که رو کرد به مردی که میان سخنانش آمده بود تا تمرکزش را بهم بزند:

شما اجازه نداری از وقت صحبت من استفاده کنی... چهار سال حرف زدی، من ساکت بودم... حالا چهار دقیقه من حرف می زنم شما گوش کن!

آیا رئیس جمهور به همین شکل چهار سال به ادارۀ مملکت پرداخته؟ آیا به همین شکل وارد جلسات مهم بین المللی شده؟ آیا با همین منطق به ما مردم نگاه می کند؟

رئیس جمهوری که ادعای قانونمداری دارد، در صحبت های مناظره اش برخلاف قانون از هر کس که خواست اسم برد و بجای آنکه به دفاع از دیدگاه ها و برنامه های خود بپردازد فقط سعی داشت عملکرد دولت های گذشته را زیر سوال ببرد... امیدوارم به زودی در دادگاه های متعدد ناچار به پاسخگویی شود.

آقای رئیس جمهور، وقتی آمدید به شما سلام نکردم. اما الان به صدای بلند می گویم: خداحافظ برای همیشه!

خسته نباشی مبارز تحریمی عزیز!

این روزها مخالفان موسوی و تحریمی ها رفتن سراغ صحبت های بیست سال پیش میرحسین و از لابلای حرفهاش چیزهایی رو پیدا می کنن که نظر موافقان رو تغییر بدن.

مثلاً اینکه موسوی سال ۶۴ گفته به اقتصاد دولتی معتقده یا سال ۶۵ فلان معاونش گفته به بانوان بدحجاب گواهینامه داده نمی شه...!

این دسته افراد متوجه نیستن که شرایط زمان جنگ و ۲۴ سال پیش با الان قابل مقایسه نیست... نمی شه کسی رو بخاطر حرفهای بیست سال پیشش رد یا حتی قبول کرد، بابا جان بیا ببین الان حرفش چیه! مگه می شه آدم ظرف بیست سال ثابت بمونه؟! اصلاً به قول افلاطون "فقط احمق ها هیچوقت تغییر نمی کنند!"

و این موضوع یه چیز دیگه رو هم ثابت می کنه. اینکه ما تونستیم ظرف این سالها – کم یا زیاد – به سمت خواسته هامون حرکت کنیم و یه سری افکار قدیمی رو کنار بزنیم. الان ایران به جایی رسیده که حتی جناح انحصارطلب هم حرف از قانونمداری و مردم سالاری می زنه و این یعنی یک حادثۀ مهم.

مطمئنم این ما هستیم که بالاخره سرنوشت کشور رو تغییر می دیم، نه تحریمی هایی که قایم شدن توی خونه هاشون پای شبکه های ماهواره ای تا هخا بیاد ایران رو آباد کنه، یا با شرکت نکردن در انتخابات به خیال خودشون مبارزه منفی بکنن...

به قول ابراهیم نبوی: خسته نشی انقدر مبارزه می کنی!

آلرژی سبز!

به تمام کسانی که این روزها به رنگ سبز حساسیت پیدا کردن و با دیدنش دچار سرگیجه می شن توصیه می شه تا پایان انتخابات از استعمال موارد زیر خودداری نمایند:

خوردن قرمه سبزی، سبزی پلو، کوکو سبزی و هر نوع گوجه سبز، فلفل سبز، لوبیا سبز و انواع سبزیجات.

تماشای فیلم های "مسیر سبز" (Green Mile)، "گرین کارت" (پیتر ویر)، "اتاق سبز" (فرانسوا تروفو) و "درۀ من چه سبز بود" (جان فورد).

تماشای سریال "حلقۀ سبز" و فیلم "خاکستر سبز" (هر دو از ساخته های کارگردان معلوم الحال سینمای ایران، ابراهیم حاتمی کیا) هم به شدت ممنوع می باشد.

خواندن کلیۀ کتاب های نویسندۀ اصلاح طلب مزدور و بدقیافۀ آمریکایی به اسم "گراهام گرین".

عبور از شهرستان بد آب و هوای سبزوار و کلیۀ مسیرهای منتهی به سبزه میدان.

و خدایی نکرده در صورت پیروزی رنگ سبز:

عدم گره زدن سبزه در روز سیزده به در حداقل تا چهار سال آینده!

عدم استعمال هرگونه ساعت اعم از مچی، رومیزی و دیواری تا چهار سال (به دلیل اجبار در تنظیم آن با ساعت جهانی واقع در منطقۀ اصلاح طلب نشین گرینویچ)!

شباهت ما با پلنگ صورتی!

توی بحث های انتخاباتی هر وقت کسی می گه "ما یکبار دوران خاتمی سعی کردیم به دموکراسی برسیم ولی نشد (یا نذاشتن)، پس چرا باید دوباره سعی کنیم؟"، یاد اون کارتون پلنگ صورتی میفتم که می خواست از خیابون رد بشه اما هر بار یه اتفاقی می افتاد نمی تونست...

توی عالم بچگی پیش خودم فکر می کردم خب یه بار این راهو امتحان کرد نشد، چرا دوباره همونو امتحان نمی کنه؟ مثلا یه تخته الوار انداخت بین دو تا ساختمون تا رد بشه بره اونور، عدل همون موقع یه پرنده نشست سر راهش و نذاشت بره. خب چرا دوباره سعی نکرد؟

این روزها فکر می کنم طراحان پلنگ صورتی بیخود اینا رو نساخته بودن، انگار واقعا آدم هایی هستن که بعد از یکبار تلاش و نتجیه نگرفتن، بالکل می کشن کنار و دیگه هیچ رقمه حاضر نیستن برای رسیدن به هدفشون تلاش کنن.