پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

جشنواره فیلم فجر - پلان ۷: پارک وی (فریدون جیرانی)

بعد از سه گانه "ستاره ها" فریدون جیرانی باز هم رفت سراغ ژانر مورد علاقه خودش: تریلر/جنایی.

جیرانی با همین نوع فیلم هاش معروف شد. "قرمز"، "شام آخر"، "آب و آتش" و "سالاد فصل" فیلم های خوبی بودن که فروش خوبی هم داشتن؛ از طرف دیگه فیلم هایی که جیرانی خارج از این ژانر ساخته اصلاً موفق نبودن (صورتی و سه جلد ستاره ها).پارک وی

"پارک وی" یک فیلم تریلر/جنایی هست با مولفه های خاص سینمای جیرانی:

 

رها (نیوشا ضیغمی) دختر دانشجوییه که روی پل پارک وی با یه پسر خوش تیپ پولدار به اسم کامیار آشنا می شه (نیما شاهرخشاهی). همه چیز خیلی سریع اتفاق می افته و ظرف چند روز ازدواج می کنن. پدر رها (محمدرضا شریفی نیا) از این پدرهای بی خیاله که سرش فقط به عرق خوری گرمه. نامادری رها (آناهیتا نعمتی٬ به اسم سیمین مشرقی) دکتر روانشناسه و از همون جلسه اول به پسره مشکوک می شه. بعد از عقد ساده ای که در یک دفتر خونه می گیرن می رن خونه کامیار که یه خونه بزرگ ویلاییه. کم کم پسره یه چیزایی از خودش نشون می ده؛ حساسیت های الکی، خشونت های آنی،... . کم کم شروع می کنه به کتک زدن رها و حبس کردنش توی اتاق. مادر کامیار هم توی خونه اس و اون هم رها رو اذیت می کنه (بیتا فرهی بازی می کنه). نهایتاً معلوم می شه این پسره دیوونه خطرناکی بوده که با پول زیادی که به دکترش دادن، از دیوونه خونه مرخص شده. پدر و نامادری رها ماجرا رو می فهمن و به پلیس خبر می دن...

 

توی این فیلم با تبر آدم می کشن، با ساتور انگشت قطع می کنن، کارد توی دست هم فرو می کنن، ماهیتابه با روغن داغ رو تو صورت هم می کوبن، با کمربند همدیگه رو کتک می زنن، آب جوش روی سر هم می ریزن، سیگار روشن رو روی دست هم می ذارن،... و خلاصه هر جور بلایی بگین سر هم میارن! انصافاً هم جلوه های ویژه اش خوب دراومده و مثلاً اونجا که با ساتور انگشت قطع می کنن خیلی طبیعیه!

فیلم های جیرانی همیشه با چَک و لگد شروع می شه و با کُشت و کشتار تموم! این فیلم هم همینه، فقط خیلی فجیع تره. انقدر فجیع که نمی دونم می ذارن این تصاویر در نمایش عمومی نشون داده بشه یا نه. شاید مجبور بشن یه جاهایی رو حذف کنن.

پارک وی فیلم بدی نیست، اما فیلم خیلی خوبی هم نیست. از این فیلم هایی هست که اگه یه روز عصر جمعه که حوصله ات سر رفته، بشینی جلوی تلویزیون ببینی خوشت میاد. سرگرم کننده اس. اما به درد سینما نمی خوره.

بازی ها خوبه، فیلمبرداری خوبه، کارگردانی خوبه، موسیقی خوبه، تدوین خوبه، اصلا همه چیزش خوبه... به غیر از فیلمنامه. مشکل اصلیش هم اینه که هیچ گره داستانی وجود نداره. همه چیز از اول معلومه و همونجوری هم تا آخر پیش می ره... انگار هیچ فکر خاصی پشت فیلمنامه نبوده و فقط خواستن یه فیلم جنایی (با ظاهر روانشناسانه) بسازن. به نظر من فیلم های جنایی فریدون جیرانی، هر کدوم از بعدیش بهتره! قرمز از همه بهتره، بعد شام آخر، بعد آب و آتش، بعدش سالاد فصل و آخر از همه پارک وی.

بعید می دونم این فیلم در هیچ رشته ای کاندید بشه اما احتمالاً فروش خوبی می کنه.

من از 20 نمره می دم 15.

جشنواره فیلم فجر - پلان ۴: سوتی فرم نظرسنجی!

قبل از دیدن هر فیلم یه برگه نظرسنجی به ملت می دن که باید بعد از فیلم پر کنن و به یه بابایی بدن که دم در خروج وایساده و هوار می کشه که برگه ها رو تحویل بدین! البته نصف ملت خودکار همراهشون نیست! از نصف باقی مونده، نصفشون خودکار دارن، حوصله پر کردن ندارن! و از اون نصفۀ نصف باقی مونده هم نصفشون موقع خروج با چنان ازدحامی مواجه می شن که بی خیال فرم می شن و همین که مراقب باشن زیر دست و پا له نشن هنر کردن! نهایتاً چیزی در حدود 10 تا 15 درصد ملت برگه رو پر می کنن و تحویل می دن. حالا از ایناش بگذریم...

در این برگه نکته ای هست که تا امروز هر چی فکر می کنم نمی فهمم یعنی چی!

 

در بخش "مشخصات پاسخگو"، در قسمت "تاهل" سه گزینه وجود داره که باید یکیش رو علامت زد: 1- مجرد   2- متاهل   3- سایر (!!!)

 

من که هر چی فکر کردم نفهمیدم این "سایر" یعنی چی؟! اگر کسی فهمید من رو هم روشنگری کنه! 

جشنواره فیلم فجر - پلان ۳: خون بازی (رخشان بنی اعتماد)

سارا (باران کوثری) دختری است در قعر اعتیاد. مادر سارا (بیتا فرهی) سعی دارد او را به یک مرکز ترک اعتیاد در یکی از شهرهای شمالی کشور برساند...

این فیلم مجموعه تصاویری است که بارها دیده ایم: خرید و فروش مواد در خیابان، عدم امنیت شهری، معتادانی که در به در دنبال مواد می گردند، خودکشی،... .

فیلم ساختاری مستند گونه دارد و همین امر باورپذیری فیلم را چند برابر کرده است.باران کوثری و بیتا فرهی در نمایی از فیلم

فیلمنامه خوب است. کارگردانی و ساخت فیلم عالی است (همانطور که از رخشان بنی اعتماد انتظار می رود). بازی باران کوثری و بیتا فرهی فوق العاده است و تصویربرداری هم بسیار مبتکرانه. اما فیلم، فیلم تلخی است. بسیار تلخ.

تا جایی که به خاطر دارم، شخصیت های اصلی فیلم های بنی اعتماد همیشه افراد طبقه پایین اجتماع بوده اند (نرگس، روسری آبی و زیر پوست شهر...)، اما در این فیلم شخصیت هایی به تصویر کشیده شده اند که از افراد طبقه بالای اجتماع هستند و مثل همیشه مادر نقشی محوری در اداره خانواده دارد و بار اصلی مشکلات را بر دوش می کشد.

برای تاکید بر تلخی و زندگی بی رنگ این مادر و دختر، از تصاویر نزدیک به سیاه و سفید استفاده شده. اغلب تماشاگران تصور می کردند که فیلم بصورت سیاه و سفید فیلمبرداری شده، در صورتیکه پس از تصویربرداری با دوربین دیجیتالی، به کمک کامپیوتر رنگ ها را کم کرده اند.

بازی باران کوثری در نقش دختر معتاد فوق العاده است و غیر کلیشه ای. حالت چهره، نوع بیان و رفتار کاملاً باورپذیر است. بیتا فرهی هم که مثل همیشه عالیست. مسعود رایگان نقش زیادی ندارد ولی همان حضور اندک را به خوبی ایفا کرده. بهرام رادان هم که نقش خواستگار سارا (در کانادا) را بازی می کند، تنها از طریق تلویزیون و فیلم هایی که فرستاده دیده می شود.

به نظر من بزرگترین مشخصه فیلم (پس از ساختار زیبا و کارگردانی عالی) بازی باران کوثری است که بعد از مدتها تحمیل به سینما توسط مادرش، نقشی سخت را به بهترین شکل ممکن بازی کرده. شاید حالا بتوان او را بعد از گلشیفته فراهانی و ترانه علیدوستی، یکی از بازیگران مطرح دانست (نمی نویسم با استعداد، چون اگر استعدادی بود باید سالها پیش شکفته می شد).

به احتمال زیاد فیلم در چندین رشته اصلی کاندید می شود و بعید نیست باران کوثری جایزه بهترین بازیگر نقش اول را هم بگیرد. خصوصاً که نقش هایی از این دست را اصطلاحاً نقش های "جایزه بگیر" می نامند. همینطور مهرداد میرکیانی برای چهره پردازی و مطمئناً محمود کلاری برای تصویربرداری.

جالب اینکه رخشان بنی اعتماد از هیات داوران خواسته فیلم را در رشته هایی به غیر از کارگردانی و فیلمنامه مورد قضاوت قرار دهند؛ آنهم به این دلیل که این فیلم چندی پیش در جشنواره فیلم شهر به نمایش درآمده بود.

البته فیلم بطور مشترک کارگردانی شده (با عبدالوهاب)، که من او را نمی شناسم و فیلمی از او ندیده ام، بنابراین نمی توانم در مورد تاثیر حضور او اظهار نظر کنم.

کاملاً مشخص است که برای این فیلم زحمت بسیار کشیده شده و تحقیقات گسترده ای (در حوزه فیلمنامه و بازیگری) انجام شده است. همیشه وقتی سازندگان یک فیلم به آنچه می سازند اعتقاد داشته باشند و با تمام وجود روی آن کار کنند، اثری ماندگار خلق خواهد شد. این فیلم مطمئناً اثری خواهد بود ماندگار.

به این فیلم از بیست نمره می دهم 19.

جشنواره فیلم فجر - پلان ۲: گوشواره (وحید موسائیان)

وقتی فیلمنامه ای بر اساس یکی از داستان های هوشنگ مرادی کرمانی نوشته شده باشه، ناخودآگاه منتظر فیلمی هستیم کودکانه با قصه ای بسیار ساده. چیزی شبیه قصه های مجید.ترانه مهدی بهشت

این فیلم بر اساس داستان گوشواره ساخته شده: مهین که دختری است فقیر به جشن تولد دوست ثروتمندش دعوت می شود. او تمام تلاش خود را می کند تا دیگران از فقر او بویی نبرند. حتی گران قیمت ترین هدیه تولد را هم او خریده. مهین ناچار می شود دروغ های کوچکی بگوید که همین دروغ های کوچک به تدریج دردسرساز می شوند...

من داستان کوتاه گوشواره را نخوانده ام، اما فکر می کنم آن داستان بسیار بهتر از فیلمنامه ای است که خود مرادی کرمانی بر اساس آن نوشته. ظاهراً افزودن برخی صحنه ها تنها به دلیل رساندن مدت زمان فیلم به حدود ۹۰ دقیقه بوده و کارکرد دیگری ندارد. سکانس هایی مانند تنهایی پیرمرد همسایه، ماجراهایی که با یکی از هدیه ها (یک غاز زنده!) پیش می آید، اتفاقاتی که در دستشویی برای مهین می افتد و... از جمله این صحنه ها هستند که در صورت حذف هیچ لطمه ای به روند داستان فیلم وارد نمی شود. با در نظر گرفتن اینکه مخاطبین این فیلم کودکان می باشند، وجود برخی سکانس های دیگر (مانند دیالوگ های طولانی عمو و مادر مهین پشت موتور) هم زائد به نظر می رسند.

پریسا پورقاسمی نقش مهین را بازی می کند (و واقعاً هم خوب بازی کرده)، نقش مهتاب – دختر ثروتمند – بر عهده ترانه مهدی بهشت است که او هم به خوبی از عهده نقش برآمده و بازی روان و یکدستی را به نمایش گذاشته. اکبر عبدی، رویا تیموریان و مسعود رایگان دیگر بازیگران فیلم هستند که به غیر از مسعود رایگان، بازی بقیه بازیگران تقریبا در حاشیه قرار می گیرد. آنهم به این دلیل که فیلمنامه جای کار زیادی برای آنها نگذاشته و نقش هر کدام به بیان چند دیالوگ خلاصه می شود.

من در دو فیلم کوتاه با بازیگر کودک کار کرده ام و مشکلات کار با بچه ها را دقیقاً می دانم. در کار با کودک همه چیز روش خاص خودش را می طلبد: نوع رفتار و گفتار، شیوه بازی گرفتن، نحوه حفظ کردن دیالوگ ها، ممانعت از خستگی زودهنگام و حتی حفظ جو صحنه. وحید موسائیان حدود پنجاه دقیقه، با بیشتر از ده بازیگر کودک در یک محیط بسته کار کرده که تنها برای همین موضوع باید شجاعت او را تحسین کرد! حال آنکه از تمام کودکان به خوبی بازی گرفته شده و همه آنها جلوی دوربین راحت هستند.هوشنگ مرادی کرمانی و ترانه مهدی بهشت بیرون سینما استقلال

شاید کودکان امروز که به "هری پاتر"، "چارلی و کارخانه شکلات سازی" و "افسانه نارنیا" عادت کرده اند این جنس سینما را زیاد نپسندند. فیلم هایی که به لایه های درونی و پنهان احساسات کودکان می پردازد، اگر فاقد جذابیت تصویری باشد، محکوم به شکست در گیشه است.

من با فیلم هایی مثل "چکمه"، "کیسه برنج"، "بچه های آسمان" و "بادکنک سفید" کاری ندارم. این فیلم ها "درباره" بچه هاست، نه "برای" بچه ها و هدف سازنده، نه سرگرم کردن کودکان که دریافت جایزه های خرس و شیر و پلنگ از جشنواره های خارجی است. سینمای کودک و نوجوان به فیلم هایی از نوع "کلاه قرمزی" و "خواهران غریب" نیاز دارد. فیلم های خوش ساختی مثل  "روز کارنامه" و "کودکانه" هستند که می توانند بچه ها را با لبخند راهی منزل کند. گوشواره هم می تواند در رده اینگونه فیلم ها قرار گیرد، اگر کمی از مدت زمان فیلم کاسته شود و فیلم ضرباهنگ سریعتری بگیرد.

بعید می دانم این فیلم جزو نامزدهای اصلی دریافت سیمرغ باشد، مگر در رشته بهترین بازیگر کودک (اگر امسال جایزه ای به این عنوان در نظر گرفته باشند).

نمره این فیلم از 20 چیزی است حدود 13.

جشنواره فیلم فجر - پلان ۱: اخراجی ها (مسعود ده نمکی)

هیچوقت فکر نمی کردم یه روز بشینم توی سالن و بعد از یک ساعت تاخیر فیلم مسعود ده نمکی رو تماشا کنم و در پایان هم برم طرفش، باهاش دست بدم و بگم "تبریک می گم آقای ده نمکی، فیلم خوبی بود. ایشالله ادامه بدین و کارهای بهتری ازتون ببینیم"!کامبیز دیرباز در نمایی از فیلم

ده نمکی بعنوان یکی از اعضای سابق انصار حزب الله و یکی از چهره های شاخص گروه فشار (خصوصاً در جریان کوی دانشگاه) یک نفره و ده نمکی فیلمساز یک شخص دیگه. من با ده نمکی اول کاری ندارم، چون اصلاً اون آدم با اون عقاید و طرز رفتار و گفتار رو قبول ندارم. اما ده نمکی دوم، فیلمسازیه که تونسته در اولین فیلم بسیار موفق عمل کنه.

اخراجی ها فیلم یک دست و خوبیه. سکانس های مربوط به جبهه و جنگ خیلی خیلی خوب در اومده و کاملاً فضای وحشت بار مناطق جنگی رو به بیننده منتقل می کنه.

داستان فیلم اینه: چند نفر لات و لوت با انگیزه های شخصی تصمیم می گیرن برای جبهه ثبت نام کنن. نقش یکیشون رو کامبیز دیرباز بازی می کنه که لات محله است و برای اینکه به پدر دختر مورد علاقه اش ثابت کنه آدم خوبی شده ثبت نام می کنه. بقیه هم امین حیایی (دزد)، ارژنگ امیرفضلی (معتاد – بازیش عالیه)، اکبر عبدی (یه آدم به شدت ترسو، اون هم به خاطر یه دختر) و یه مطرب هستن که یه جورایی جبهه رو به گند می کشن! توی جبهه قمار می کنن، آهنگ های لوس آنجلسی می خونن، بزن برقص راه میندازن، حرف های رکیک می زنن،… .

پیمان قاسم خانی فیلمنامه رو نوشته و مثل همیشه عالی کار کرده. فیلم پر از تیکه های جدید و خنده داره. شوخی های زیادی با "شربت شهادت"، "کمک های جنسی(!)" و "بمب شیمیایی" انجام می شه که از مشخصه های کار قاسم خانیه. یه جایی توی فیلم امیرفضلی داد می زنه می گه "امشب شب چهارشنبه اس، برای غافلگیری روح اموات صلوات!". فیلم طوری پیش می ره که تقریباً از اول تا آخر فیلم مردم توی سالن داشتن می خندیدن. البته فیلم سکانس های جدی هم داره.

یکی از بهترین سکانس های فیلم، زمانیه که سربازها وارد دهکده ای می شن که عراقی ها بمباران شیمیایی اش کردن. این سکانس با سکانس افتتاحیه فیلم کیمیا (احمدرضا درویش) یا سکانس هایی از فیلم دوئل (باز هم از درویش) برابری می کنه.

سکانس پایانی فیلم (حمله عراقی ها به بیمارستان صحرایی) هم عالی از کار در اومده و نشون می ده ده نمکی این تصاویر رو از نزدیک دیده و لمس کرده که می تونه در اولین فیلمش به این خوبی به تصویر بکشدشون.ده نمکی پشت صحنه فیلم

البته به احتمال زیاد نماهایی از همین سکانس در نمایش عمومی حذف خواهند شد، اون هم به دلیل خشونت بیش از حد موجود در تصاویر: تانکی که از روی بدن یک سرباز عبور می کنه، پاهایی که قطع می شن، دست قطع شده،…

موسیقی و تیتراژ فیلم هم خیلی خوبه. خصوصاً تیتراژ که به شکلی جدید کار شده و با تیتراژ تکراری فیلم های ایرانی متفاوته.

شاید فکر کنین در این فیلم هم مثل "لیلی با من است"، فیلم با تحول شخصیت اصلی، به پایان می رسه. اما اینطور نیست. اصلاً هیچکس متحول نمی شه. اما خیلی ها متوجه می شن که "اعتقاد" و "اخلاص" فقط در ریش بلند و چفیه و نماز خوندن خلاصه نمی شه…

در سینمایی که فیلم رو دیدم (که اولین نمایش فیلم هم بود)، به غیر از برادر مسعود ده نمکی، کلی برادر دیگه هم اومده بودن که قیافه همه شون به گروه فشاری ها می خورد! از این برادر حسین ها و برادر مهدی ها!

شاید این فیلم در چند رشته کاندید بشه، از جمله بهترین فیلم اول، بهترین کارگردان اول، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش دوم مرد (امین حیایی و ارژنگ امیرفضلی).

اگه بخوام به این فیلم نمره بدم، از بیست نمره می دم 17.

جشنواره فیلم فجر - پلان صفر

با یک روز تاخیر، جشنواره فیلم فجر از امروز شروع شد.

از دیشب که جدول فیلم ها دراومده دارم تلاش می کنم فیلم های خوب رو شناسایی کنم... اما هیچی پیدا نمی شه! 25 تا فیلم ایرانی توی بخش مسابقه شرکت دارن (سنتوری نرسید) که به زور اینا رو از توش درآوردم: اتوبوس شب (بخاطر پوراحمد، فروتن و شکیبایی)، پاداش سکوت (بخاطر بازی پرستویی و کیانیان و جلوه های ویژه فیلم)، روز سوم (بخاطر لطیفی کارگردانش)، خون بازی (بخاطر بنی اعتماد و یه کمی هم باران کوثری که می گن خوب بازی کرده)، اخراجی ها (فیلم ده نمکی که خیلی کنجکاوم ببینم چی ساخته)، پارک وی (جیرانی، از فیلماش خوشم میاد)، گوشواره (بخاطر بازی ترانه مهدی بهشت دختر دوستمون) و نهایتاً (به زور!) رئیس (مسعود کیمیایی). یعنی کلاً هشت تا فیلم.

فیلم های خارجی جشنواره هم ماشاءالله یکی از یکی مزخرف تره! نمی دونم این فیلم ها رو از کجا پیدا می کنن... فیلم های درپیتی از اندونزی و تایلند و عراق و ارمنستان، چند تا غیر معروف هم از آلمان، فرانسه و کانادا... . یعنی اصلاً هیچی.

نمی دونم چه اصراریه بگیم جشنواره فجر بین المللی برگزار می شه. هیچکسی حاضر نیست فیلمش رو برای ایران بفرسته و اگه فیلم نسبتاً خوبی هم بیاد، کارگردانش نمیاد! اونوقت اگه فیلم جایزه بگیره، مسئول دفتر فرهنگی سفارت اون کشور میره روی سن! از هر کسی دعوت می کنن نمیاد...

اونوقت دوبی میاد جشنواره فیلم برگزار می کنه، همه هم میان. از نیکول کیدمن گرفته تا الیور استون. چرا؟ چون علاوه بر اینکه مهمون هستن، بابت اومدنشون روزی 5000 دلار هم بهشون خرج سفر دادن! یعنی پنجاه هزار دلار برای ده روز!

از بخش بین الملل بگذریم. وگرنه فقط باید از بی برنامگی حرف زد. البته این بی برنامگی همه جا وجود داره:

  • جشنواره یهو بیخودی یه روز عقب می افته،
  • جدول شب آخر در میاد،
  • هماهنگی با مهمونای خارجی انجام نمی شه،
  • برنامه روزی صد بار عوض می شه،
  • سینماهای جشنواره دو روز قبل از شروع تازه یادشون می افته که باید سالن هاشونو تمیز کنن!

و هزار تا موضوع دیگه که بعد از 25 دوره که خوبه، فکر نکنم بعد از 50 دوره هم درست بشه.

این چند سال اخیر که جشنواره سوت و کور بود. دیگه از شوق مردم برای دیدن فیلم ها خبری نیست. این موضوع چند دلیل داره، از جمله:

  • عدم اجبار فیلم ها برای شرکت در جشنواره (برای گرفتن پروانه نمایش)،
  • افت کیفی فیلم ها،
  • سانسور نشدن فیلم ها مثل سابق (این یکی خیلی مهمه!)،
  • عدم اشتیاق فیلمسازها برای رسوندن فیلمشون به جشنواره (می گن خب می دیم به جشن خانه سینما)،
  • و گرفتار بودن مردم با هزار تا موضوع روزمره،...

یادمه برای دیدن فیلم "نون و گلدون" مخملباف از ساعت 6 صبح توی صف می ایستادیم که شاید بتونیم ساعت 5 عصر ببینیمش... همینطور برای مسافران، لیلا، برج مینو، روسری آبی،... . یادش بخیر. چه شور و حالی داشت. چقدر توی صف دوست سینمایی پیدا می کردیم.

بگذریم... فیلم های خوب از یکشنبه (پونزدهم) کم کم وارد جدول می شن و می شه رفت و چند تا فیلم دید. امیدوارم امسال جشنواره یه شور و حالی داشته باشه و مثل سال های قبل نشه. بالاخره هر چی باشه جشنواره مون همینه. من اگه هنوز نمی تونم برای بهتر برگزار شدنش کاری انجام بدم، باید جشنواره رو، همین طور که هست دوسش داشته باشم...

 

درباره ویندوز ویستا

 بالاخره سیستم عامل جدید مایکروسافت آماده شد و از امروز به بازار اومد.

ویستا

ویندوز ویستا ویژگی های جالبی داره: گرافیک بهتر، پنجره های سه بعدی، کنترل پنل ساده تر و به گفته خود مایکروسافتی ها، امنیت بالاتر؛ که البته چند ماه لازمه تا درستی این موضوع ثابت بشه.

به دلیل همکاری با مجله علم الکترونیک و کامپیوتر (که همون PC World Iran هست)، مقاله های زیادی دربارۀ این سیستم عامل خوندم و ترجمه کردم. مقاله هایی از متخصصین و مهندسین مجله PC World. اغلب مقالات از جذابیت های بصری و ساده تر شدن تنظیمات و کنترل پنل، بهبود سرعت اینترنت اکسپلورر و وجود ابزارها و utility های مفید تعریف کردن و از مشکل عدم هماهنگی برخی از سخت افزارها با این سیستم عامل و گران بودن آن صحبت کردن. البته موضوع قیمت در ایران زیاد مهم نیست چون به هر حال ما از میدون انقلاب می تونیم با دو – سه هزار تومن بخریمیش!

به نظر خود من بهترین کار اینه که عجله به خرج ندیم. درسته که منوها و پنجره های سه بعدی خیلی جذابیت دارن، اما ممکنه ناچار بشیم بیخودی خیلی از سخت افزارهامون رو هم همراهش عوض کنیم (مثل کارت گرافیک، مودم،...). منطقی ترین کار اینه که دو – سه ماه صبر کنیم تا بقیه موش آزمایشگاهی بشن و ایرادهای ویستا رو دربیارن. مایکروسافت سرویس پک ها و درایورهاش رو تکمیل کنه و اون موقع با خیال یه کم راحت تری نصبش کنیم.

اما اگه خیلی خورۀ ویستا هستین، پیشنهاد می کنم قبل از نصب، حتماً برنامه Windows Vista Upgrade Advisor رو از سایت مایکروسافت داونلود و اجرا کنین تا بهتون بگه اصلاً ویستا با قطعات سخت افزاری کامپیوترتون هماهنگی داره یا نه و فهرستی از نرم افزارهایی رو که تحت ویستا کار نمی کنن بهتون نشون بده. (خیلی از برنامه ها نسخه ویستای خودشونو دارن و نسخه های XP تحت ویستا کار نمی کنن، همچنین درایورها که حتماً باید تحت ویستا License شده باشن). لینکش اینجاس:

http://www.microsoft.com/windows/products/windowsvista/buyorupgrade/upgradeadvisor.mspx

 

نکته دیگه اینکه بهتره ویستا رو به صورت Clean Install نصب کنین. اگه بصورت Upgrade روی ویندوز XP نصبش کنین، احتمال هنگ کردن در حین نصب یا درست کار نکردن بعضی از برنامه ها بعد از نصب وجود داره.

نکته آخر اینکه از بین چهار نسخه موجود، برای کامپیوترهای خانگی بهترینش Home Premium هست که هم امکانات و جذابیت های لازم رو داره و هم ابزارهای غیرضروری (که باعث کند شدن سیستم می شن) رو نصب نمی کنه. برای شرکت ها هم نسخه Ultimate مناسب هست. نسخه های Home Basic و Business تقریباً هیچی ندارن و فقط برای منظورهای خاصی بکار میان.

خلاصه اینکه ویستا هم مثل XP نیاز به زمان داره تا جا بیفته و مشکلاتش برطرف بشه. بهتره یه کم صبر کنیم... در بعضی موارد لازم نیست حتماً جزو "اولین نفرات" باشیم!

 

چند تا نکتۀ بی مزه:

  • ویستا یعنی چشم انداز، دور نما
  • اکباتان که بودیم یه همسایه داشتیم اسم دخترش بود ویستا!
  • پنج سال طول کشید تا مایکروسافت ویستا رو آماده کنه خیر سرش!
  • از سه ماه پیش ویندوز ویستا رو میدون انقلاب می فروختن 3000 تومن! یارو می گفت نسخه نهاییشه، ملت هم می خریدن!
  • ویستای اصلی روی DVD فروخته می شه