پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

ارتباط مستقیم!

"خب بینندگان عزیز، ظاهراً ارتباط ما برقرار نشد... به ادامه خبرها توجه بفرمایید..."

 

تا حالا چند بار جمله بالا رو از زبون مجریهای اخبار شنیدین؟ چند بار خواستن ارتباط مستقیم و زنده با یه جایی بگیرن و نشده؟ فکر می کنین چه دلایلی می تونه وجود داشته باشه که یه ارتباط برقرار نشه؟ از مشکلات فنی و ماهواره ای بیاین بیرون! موضوع خیلی ساده تر از این حرفاس...

من چهار-پنج سال توی سازمان کار کردم، بخش های مختلف. یه مدت هم توی اداره کل پخش اخبار بودم. اتفاقا اولین باری که وارد اتاق رژی خبر شدم، یه خورده قبل از ساعت 2 ظهر بود و چند دقیقه بعد باید اخبار سراسری شبکه یک میرفت روی آنتن. به جز آقای حیاتی (که داشت خبرها رو مرور میکرد) و دو نفر که روی صندلی هاشون خوابیده بودن، هیچکی دیگه اون دور و ورا نبود. من هم نشستم یه گوشه بلکه یکی بیاد ازم بپرسه اینجا چیکار داری.

ساعت یک و پنجاه دقیقه. سکوت محض. من با تعجب به اطراف نگاه می کردم که چرا هیچکی نیست. نه از تصویربردارها خبری بود، نه از کارگردان، نه از فنی ها. چند دقیقه گذشت...

همونجا نشسته بودم که یهو یه صدای فریادی بلند شد: "بچه ها، خبر"! آقا یه دفعه از گوشه و کنار اتاق صد تا آدم دراومد! از پشت صندلی ها، زیر میزها، توی انبار،... یهو اتاق پر شد از آدم. ملت بدو بدو اینور اونور میرفتن و کسایی رو که هنوز خواب بودن بیدار می کردن که "آی پاشین اخبار داره میره روی آنتن"! کمتر از یک دقیقه مونده بود به شروع اخبار که یهو یکی وحشتزده از یه گوشه داد زد "بچه ها امروز ارتباط مستقیم داریم"... برای چند لحظه همه خشکشون زد! یارو یه داد دیگه زد و ملت به خودشون اومدن... (بقیه اش رو اسلوموشن بخونین!) همه شروع کردن تو سر خودشون زدن. حیرون و هراسون فیش ها رو وصل می کردن... یکی بدو بدو کابل میاورد، یکی دکمه های میز کنترل رو تنظیم می کرد، یکی منتظر بود کامپیوترش بیاد بالا که زیرنویس ها رو تایپ کنه!

ساعت دو شد. ملت می دوئیدن!... آرم رفت... ملت هنوز می دوئیدن!... حیاتی شروع کرد... ملت همچنان می دوئیدن!

یهو یکی داد زد "یه سیم رابط کم داریم"! جماعت شروع کردن دنبال سیم رابط گشتن! توی کشوها، زیر میزها، توی کمدها...

حیاتی: در همین زمینه ارتباط مستقیمی داریم با همکارمان...

یه عده زیر صندلی ها رو می گشتن، چند نفر دوئیدن سمت یه اتاق دیگه... من که تا حالا داشتم با دهن باز نگاهشون می کردم، چشمم افتاد به سیمی که روی صندلی کناریم افتاده بود. برش داشتم و گفتم "از این سیما می خواین"؟... یهو همه وایسادن... انگار تازه منو دیدن! چند ثانیه مکث...

حیاتی: آقای بیات بفرمائید.

یهو یکی پرید سیمو قاپید. پرتش کرد اونور اتاق.

حیاتی: آقای بیات صدای منو می شنوید؟

دو نفر به سرعت وصلش کردن... ارتباط برقرار شد! تصویر رفت روی آنتن... همه نفس راحتی کشیدن. نشستن روی صندلی هاشون! این بار به خیر گذشت!

 

از این به بعد اگه دیدین ارتباط برقرار نشده، فکر نکنین حالا ماهواره های آسمون جواب نمیدن! نه بابا، شاید مشکل از یه سیم رابط ناقابل باشه!!!

واقعاً که آخر برنامه ریزی و نظم و وجدان کاری هستیم. به خدا!

خاتمی - اسپیلبرگ

تصویر دو نفری که بهشان بسیار علاقمندم، هرکدام به نوعی:

سید محمد خاتمی: مردی فرهیخته، دانشمند، متفکر و رئیس جمهور سابق

استیون اسپیلبرگ: هنرمند و کارگردان بزرگ هالیوودی

به چهره این دو نفر نگاه کنین... شبیه نیستن؟ 

درسهایی که از ابراهیم حاتمی کیا آموختم

تابستون سال 77 بود که آقای حاتمی کیا تصمیم گرفت کامپیوتر یاد بگیره. با اختلاف 15 پله، من از همه بهش نزدیکتر بودم! قرار شد یه روز در میون عصرا من برم پیشش، یک ساعت من کامپیوتر یادش بدم، یک ساعتم اون درباره فیلمنامه نویسی و کارگردانی راهنماییم کنه. اون موقع هنوز اولین فیلمنامه ام رو  ننوشته بودم.ابراهیم حاتمی کیا

همزمان با یاد دادن فایل و ویندوز و اینترنت، شخصیت پردازی و دیالوگ نویسی و دکوپاژ یاد گرفتم. خیلی وقتا می شد که ساعتها درباره یه فیلم حرف می زدیم. آقای حاتمی کیا نقاط قوت و ضعف فیلم رو می گفت و من از توی حرفاش نکات و قواعد فیلمسازی رو یاد می گرفتم.

اون سال تابستون گذشت. آقای حاتمی کیا کامپیوتر رو به خوبی یاد گرفت. دیگه فیلمنامه هاشو خودش تایپ می کرد، پرینت می گرفت، روی اینترنت جستجو می کرد، عضو اورکات شد و حتی با اسم مستعار چت میکرد! من هم تا امروز 15 تا پروژه فیلم کوتاه انجام دادم...

اون درسا و اون حرفا گذشت، اما مثل همه کلاس های دیگه یه چیزایی از توش دراومد که توی ذهنم موندگار شد و روم اثر گذاشت. نکاتی که بیشتر از اونکه به فیلم و فیلمسازی ربط داشته باشه، به زندگی مربوطه:

 

  •           اول هدف رو مشخص کن، بعد قدم بردار.
  •           تظاهر به ندانستن و نتوانستن، بهتر است از ادعای دانستن و توانستن!
  •           با دل بنویس، با عقل بازنویسی کن.
  •           از دوستانت بخواه که ایراداتو بهت بگن. اگه امروز دوستان بهت بگن، بهتر از اینه که فردا دشمنانت با زبون دیگه ای بهت بفهمونن!
  •           همیشه نظر اطرافیانت رو برای کاری که می خوای انجام بدی بپرس. جمع بندی کن، در نهایت خودت به تنهایی تصمیم بگیر.
  •           برای اینکه کارت پیش بره، از اسم بزرگان استفاده کن!
  •           یا کاری رو انجام نده، یا اگر انجام می دی با جون و دل کار کن. 

ابراهیم حاتمی کیا مرد بزرگیه، حتی اگه فیلمای آخرش رو زیاد دوست نداشته باشیم...

ترین های سینمایی سال ۲۰۰۶

 

این هم فهرست "ترین"های 2006 از دید خودم:

اکشن ترین: "ماموریت غیرممکن 3". باز هم تام کروز، باز هم تعقیب و گریز، شلیک، تغییر قیافه و کارهایی که از عهده هیچ آدم معمولی بر نمیاد. همینام قشنگش می کنه. دو ساعت اکشن، جلوه های ویژه و سرگرمی.

ترسناک ترین: "کینه 2" (The Grudge 2). البته کلا فیلمای ترسناک امسال یه کم در پیت بودن ولی این یکی از بقیه بهتره.

فجیع ترین: "مسافرخانه" (Hostel). قطع کردن انگشت با چاقو، درآوردن چشم با میله، سوراخ کردن کتف با مته و ... . مطمئنا تا دو روز بعد از دیدن این فیلم نمی تونین غذا بخورین! نیمه اول فیلم پر از صحنه های ناجوره و نیمه دومش پر از صحنه های فجیع. طبق معمول کوئنتین تارانتینو هم یه پای قضیه است. در ضمن، قسمت دومش هم ساخته شده و به زودی پخش میشه.

خنده دارترین: امسال فیلم خنده دار کم بود، اما اگه به زور بخوام یکی رو انتخاب کنم، می گم "کلیک" (با بازی آدام سندلر).

هیجان انگیزترین: "دزدان دریایی کارائیب 2". اگه قسمت اول فیلم رو دوست داشتین حتما از قسمت دومش هم خوشتون میاد. این فیلم همه چیش خوبه، تنها ایراد اینجاس که یه جورایی نصفه نیمه تموم می شه و باید صبر کرد تا بقیه اش رو توی قسمت سوم (که تابستان آینده میاد) ببینیم.

بهترین دنباله سازی: باز هم "دزدان دریایی کارائیب 2".

بهترین انیمیشن: "ماشین ها" (Cars). اگرچه مثل فیلم های قبلی کمپانی پیکسار نبوغ آمیز نیست، اما باز هم پره از ایده های جالب. دنیای قشنگی که از دیدنش لذت می بریم.

بهترین بازسازی: "طالع نحس" (The Omen). بازسازی نسخه اصلی که حدود 30 سال پیش ساخته بودن و گریگوری پک توش بازی می کرد. این یکی مدرن تره، داستانش هم در زمان حال می گذره (یعنی سال 2006). فیلم درست روز شیشم ژوئن 2006 پخش شد که می شه 06/06/06، یعنی عدد شیطان.

پر سر و صدا ترین: "رمز داوینچی". فیلم خوبیه، البته نه به اندازه کتابش.

بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان: "بازگشت" ساخته پدرو آلمودوار که قبلا درباره اش نوشته ام.

بدترین فیلم سال: Poseidon. یک قاشق مربا خوری فیلمنامه + چهار بشکه جلوه های ویژه + بازیگر چلغوز به تعداد کافی. مزخرف! بی معنی! تقلیدی مسخره از فیلم تایتانیک. مرده شور همه عوامل فیلمو ببره یکجا! مسخره ها!

بدترین دنباله سازی: "تاثیر پروانه ای 2" (Butterfly Effect 2). دنباله ای ضعیف بر فیلم فوق العاده هوشمندانه و زیبای "تاثیر پروانه ای" (محصول 2004). انگار یقه یکی رو تو خیابون گرفتن گفتن باید یه دنباله واسه این فیلم بنویسی و الا ننه ات رو... (بی ادب! صبر کن بگم بعد!) و الا ننه ات رو می کشیم! اگه قسمت اول رو دیدین، خواهش می کنم اینو نبینین! آخر فیلم احساس بی کلاسی به آدم دست می ده!

بهترین فیلم ایرانی: چهارشنبه سوری (اصغر فرهادی). از معدود فیلمای ایرانی که میشه از دیدنش لذت برد، اونم تا آخر. تازه، توش هدیه تهرانی که هیچ، ترانه علیدوستی هم داره!

پرفروش ترین فیلم ایرانی: آتش بس (تهمینه میلانی)، یه کم بیشتر از یک میلیارد تومن.

پرفروش ترین فیلم خارجی: "دزدان دریایی کارائیب 2" (گور وربینسکی)، یه کمی بیشتر از یک میلیارد دلار! برابر با فروش کل فیلمای ایرانی از امروز تا ۲۰۰ سال دیگه!

 

پربیننده ترین فیلم ایرانی: سی دی خانم بازیگر سریال نرگس با فروشی معادل چهار میلیارد تومن در سراسر ایران! اگه هر سی دی رو پونصد تومن فروخته باشن، یعنی هشت میلیون نفر خریدنش! اگه هر کی به چهار نفر هم نشون داده باشه، یعنی حداقل سی و دو میلیون نفر فیلمو دیدن! این عدد یعنی کل جمعیت بالای 14 و زیر 74 سال ایران! واقعا که فرهنگمون توی دنیا تکه!

فیلم های به یادماندنی - بازگشت (پدرو آلمودوار)

 

اگه ازتون بپرسن بهترین فیلمی که تا حالا دیدین چی بوده کدوم رو انتخاب می کنین؟مطمئنا همه ما فیلمای زیادی دیدیم. ایرانی و خارجی. اما فیلمای کمی هستن که از دیدنشون واقعا لذت می بریم و به یادمون می مونن. یک فیلم به دلایل مختلف می تونه به یاد موندنی بشه: داستان خوب، بازی های عالی، تاثیر زیاد یا حتی شرایط محیطی مناسب.

خود من شاید بدون اغراق تا بحال بیشتر از 3000 فیلم دیده باشم. از بین این همه، تعداد انگشت شماری فیلم هستن که هیچوقت فراموش نمی کنم. جالب اینکه اغلب اونها هم فیلم های مستقل یا غیرهالیوودی هستن. فیلم هایی مثل Amelie (ژان پیر ژونه – محصول فرانسه)، A Tale of Two Sisters (جی وون کیم – محصول کره) یا انیمیشن های نبوغ آمیزی مانند Monster's Inc..

بعضی از فیلما به دلیل ارائه قالبی نو در اذهان حک می شن. معمولا بعدش هم یک سری فیلم در همین قالب ساخته می شن به این امید که بتونن موفقیت فیلم اصلی رو تکرار کنن. ولی در نود درصد موارد از عهده اینکار بر نمیان.

فیلم Volver (به معنی بازگشت، ساخته پدرو آلمودوار، محصول اسپانیا 2006) یکی از بهترین فیلم هایی بوده که اخیرا دیدم. داستان یک خطی فیلم (که کارگردان ارائه داده) اینه:روح یک مادر برای کمک به دخترانش به این دنیا باز می گردد...با این ایده کلی، منتظر یک فیلم تخیلی/فانتزی/کمدی هستیم. اما فیلم به حدی متبحرانه پیش می ره که بارها و بارها بیننده رو غافلگیر می کنه. فیلم در فضایی رئال شروع می شه و با ورود روح مادر یک تغییر ژانر ظریف صورت می گیره و وارد فضایی تخیلی می شیم. نمی خوام فیلمو لو بدم، برای همین تا همین جا بیشتر نمی گم.

بازی ها بسیار قوی و یکدست هستن. پنه لوپه کروز (که هیچوقت ازش خوشم نمیومد) انقدر خوب بازی می کنه که تمام وقایع این فیلم فانتزی رو "واقعی" جلوه می ده. احتمال زیاد کاندید اسکار می شه و بعید هم نیست که اسکار امسال رو بگیره. موسیقی، فیلمبرداری، تدوین و حتی طراحی نور کاملا در خدمت قالب کلی داستان اجرا می شن و هیچوقت به نظر "زیادی" نمیان (مثل خیلی از فیلما، که انگار آهنگساز یا فیلمبردار می خوان قدرت و امکاناتشون رو به رخ بکشن).

حالا اینا رو گفتم فکر نکنین از فیلمای پرخرج هالیوودی خوشم نمیاد. نه. من هم از دیدن "هری پاتر"ها لذت می برم. "دزدان دریایی کارائیب" رو دوست دارم (خصوصا "جانی دپ"اش رو!) و با دیدن American Pie ها کلی می خندم (البته مثل همه یواشکی!).

خلاصه آقا ما دیدن این فیلم رو به همه توصیه می کنیم... خصوصا جماعت فیلم بازها!

تنها ایراد (ایراد که نمی شه گفت البته) فیلم اینه که فیلم به زبان اسپانیاییه و باید چارچشمی زیرنویس انگلیسیش رو بخونین تا چیزی رو از دست ندین.

پوستر فیلم

http://www.imdb.com/title/tt0441909/

آگهی های بازرگانی

در اینکه آگهی های بازرگانی ما جذاب نیستن هیچ شکی نیست!

قبل و بعد و وسط هر فیلم و سریال یک سری آگهی از تلویزیون پخش می شه که اغلب اونا فاقد هرگونه نوآوری هستن. فقط اسم محصول تکرار میشه تا در ذهن مخاطب بشینه. هر تولید کننده ای بدون هیچ دلیل روشنی می خواد بگه محصول منو بخرین. هیچکس نمی گه محصول من چه ویژگی هایی داره که بقیه ندارن یا کمتر دارن.

مثلا فقط می گن خمیر دندون ما رو بخرین. اگه ده تا تبلیغ خمیر دندون ببینیم همشون مثل همن و نهایتا اعلام می کنن که مثلا مال ما فلوراید داره و خوب سفید می کنه. خب بقیه هم که دارن همینو می گن!

خیلی کم پیش میاد یه آگهی ببینیم که توش خلاقیت به خرج داده باشن. نمی دونم سازندگان این آگهی ها، تبلیغات خارجی رو نگاه می کنن یا نه. الان که خیلی از مردم توی خونه هاشون ماهواره دارن و آگهی های جذاب خارجی رو دیدن، دیگه تماشای تبلیغ مزمز و چی توز و شامپو صحت به نظر بیننده ها لوس و بی مزه میاد.

صرف استفاده از جلوه های ویژه که نمی تونه یه تبلیغو جذاب کنه. می تونه؟

اگه بدونین سازندگان این آگهی ها چه پول هایی برای ساختنشون می گیرن بیشتر حرصتون می گیره. بدتر از اون وقتیه که بدونین تولیدکننده ها بابت پخش این آگهی ها چه پولی به تلویزیون می دن. ثانیه ای خدا تومن می دن که این مزخرفات رو پخش کنن. ما هم که مثل اغلب مواقع دستمون از همه جا کوتاهه، مجبوریم با گردن کج زل بزنیم به تلویزیون تا آگهی ها تموم شن و ادامه سریال رو ببینیم.

موضوع این آگهی رو بخونین:

یه سگ بعد از اینکه دوست دخترش رو در حال خیانت به خودش می بینه، پریشان و افسرده به سمت پلی میره تا با پرت کردن خودش توی یک اتوبان شلوغ خودکشی کنه. اشک توی چشماش پر شده. دوست دخترش دنبالش میاد که توضیح بده (چه توضیحی؟ تو اون وضعیت!). سگ به پایین نگاه می کنه. ماشین ها به سرعت در حال عبور هستن. آقا سگه تصمیمش رو می گیره و از روی پل می پره پایین. ماشینی به سرعت نزدیک می شه. خانم سگه جیغ می زنه. آقا سگه چشماشو می بنده...

فکر می کنین تبلیغ چیه؟

یه کم فکر کنین؟... عمرا بتونین حدس بزنین!

تبلیغ روغن ترمزه!

بعد از اون صحنه ماشین ترمز می کنه و درست جلوی صورت آقا سگه وایمیسه!

حالا اینکه آقا سگه دوباره می ره پیش دوست دخترش یا با یکی دیگه دوست می شه دیگه با خودتون...

می بینین چه ایده ساده و در عین حال جالبی توی همین آگهی (که جدید هم نیست) وجود داره؟ پایانش مثل فیلم دیگران (آلخاندرو آمنابار) غیرقابل پیش بینیه.

خب حالا ما هی بیایم بگیم گلرنگ بخرین یا چی توز بخورین! از اون طرف هم ادعامون به یه جاهای ناجور آسمون آسیب برسونه که "هنر نزد ایرانیان است و بس". این "و بس"اش منو کشته!!!

یادداشتی بر فیلم تله (سیروس الوند)

امین حیایی در نمایی از فیلم تله

بازم دیروز مرتکب اشتباه شدم و رفتم سینما. هر بار بعد از ارتکاب این عمل به خودم قول می دم که دیگه اینکارو نکنم اما چندین ساله که مدام قولمو می شکنم (آخرین بار شهریور همین امسال بعد از دیدن فیلم "به نام پدر" گفته بودم که دیگه نمی رم!). صندلی های ناراحت، کیفیت صدا و تصویر افتضاح، صدای زنگ موبایل، حرف زدن، خوردن چس فیل و پفک... وقتی می شه نشست تو خونه، در آرامش آخرین فیلمای روز دنیا رو با دی وی دی دید، یا فیلمای ایرانی رو چند هفته بعد از اکران با 600 تومن خرید و دید، دیگه چه کاریه آدم بره سینما؟ هم پول بده هم سختی بکشه (یه جورایی مثل کشتی صبا و رنجر سوار شدن می مونه، پول می دی که عذاب بکشی و مدام منتظری که زودتر تموم بشه و خلاص شی!)

فیلم جدید سیروس الوند (تله) هیچ حرفی برای گفتن نداره. فیلمی است ضعیف با فیلمنامه ای آشفته و ابتدایی. بازی های ضعیف، فیلمبرداری بسیار معمولی و تدوین بسیار بد!

سیروس الوند رو با "یکبار برای همیشه" (سال 73) شناختم. توی اون فیلم خسرو شکیبایی و فاطمه معتمد آریا بازی می کردن و فیلم پر بود از ایده های نو. بعد از اون، همیشه فیلم های الوند رو دیدم به این امید که باز هم از "سینما" دیدن لذت ببرم... امیدی که تا امروز (و بعد از ساخته شدن چندین فیلم) بی نتیجه مونده.

اولین مشکل این فیلم (مثل اغلب فیلم های ایرانی) مشکل فیلمنامه است. نمی دونم چرا فیلمنامه های ما طوری هستن انگار فیلمنامه نویس از ایده اولیه اش انقدر ذوق زده شده که دیگه سراغ بازنویسی و مشورت و ... نرفته. همیشه فیلما خوب شروع می شن و هر چه به پایان نزدیک می شیم بد و بدتر. عجیبه که بعضی ها بعد از نوشتن و ساختن ده ها فیلم هنوز اصول اولیه فیلمنامه نویسی رو بلد نیستن. حتی گاهی فیلمنامه نویس های خوبی مثل حاتمی کیا هم کاری می کنن که آدم به فیلمنامه های خوب قبلی شون شک می کنه! (من که به شدت بهش شک کردم. یعنی همین آدم "روبان قرمز" رو نوشته؟)

مشکل دوم فیلم بازی هاست. نمی دونم چرا کارگردان فکر می کنه حالا که تونسته چندتا ستاره رو کنار هم جمع کنه، دیگه فقط باید بشینه روی صندلی اش و تماشا کنه و با توپ های مبارکش ور بره (فکر بد نکنین، منظورم از این توپ های چینیه که جدیدا به بازار اومده و می گیرن تو دست و باهاش ور می رن! روی جعبه اش هم نوشته برای تمدد اعصاب!!!). بابا، آخه یکی باید از این بازیگرا بازی بکشه! گلزار که اصلا بازیگر نیست، گیتارشم به زور می زد! مهناز افشار هم همینطور، فقط می گن خوشگله، یا شبیه گوگوشه (که خدا وکیلی هست!)... حالا امین حیایی رو می گیم یه چیزی... گلزار بهترین بازیش رو توی فیلم "بوتیک" انجام داده و بقیه بازی هاش همه روی هم 100 تومن هم نمی ارزه (تازه 70 تومنش فقط مال "شام آخر"ه!). بازی ها طوریه انگار همه می دونن دارن فیلم بازی می کنن و تماشاگر هم می دونه داره فیلم می بینه. همسر دکتر طوری موضوع کشتن اون دختر رو به شوهرش می گه که آدم بعد از سوسک کشتن هم اینقدر راحت حرف نمی زنه. اصلا همه طوری رفتار می کنن انگار کشتن آدما موضوعیه خیلی طبیعی. انگار مثلا همه روزی یکی دو بار می میرن! آخرای فیلم وقتی همین خانم محترم (همسر دکتر) وارد ساختمون باغ می شه، امین حیایی رو می بینه که خونین و مالین و چاقو خورده از در میاد بیرون. عکس العمل این خانم به این صحنه انقدر طبیعیه که انگار نه انگار این بابا چاقو تا دسته تو شکمش فرو رفته و داره می میره!

نمی دونم چه اصراریه بعضی کارگردانای قدیمی سالی یه فیلم بسازن. بابا یه کم از "واروژ کریم مسیحی" یاد بگیرین که بعد از فیلم به یاد ماندنی "پرده آخر" (سال 68) تا حالا هیچ فیلمی نساخته فقط به این دلیل که نتونسته فیلم بعدیش (به اسم "نانا" – به ارمنی یعنی "مادر") رو اونطوری که دلش می خواد بسازه.

حالا مطمئنم به لطف طرفدارای گلزار و افشار این فیلم به اندازه ای فروش می کنه که الوند باز هم فیلم بسازه، البته اگه فیلم نفروشه هم اون بابا کار خودشو می کنه. کی به کیه؟ اصلا مگه مخاطب چند درصد اهمیت داره؟

این همه از فیلم بد گفتم، نکات خوبش رو هم بگم که وجدان درد نگیرم. طراحی صحنه فیلم نسبتا خوب از کار دراومده. بازی "سحر زکریا" هم خوبه و تونسته نقش یه آدم با ظاهر و باطن متفاوت (و متضاد) رو خوب بازی کنه.

به امید روزی که "اصغر فرهادی" یه کلاس فیلمنامه نویسی برای همه نویسنده های ایرانی برگزار کنه!

 

اینم لینک مشخصات فیلم: http://cinetmag.com/ShowFilms.asp?ID=518