9 فیلم برتر 9 ماه اول سال 2013، بدون ترتیب:
تهیه کننده: می تونی نماها رو طوری بگیری که بک گراند یه جور قشنگی "تار" باشه؟
- بله، به شرطی که تاریخ و مبلغ چک شما به اندازۀ کافی "واضح" باشه!
به نظر من در مذاکرات اخیر گروه 5+1 همون فرمول قدیمی Good Cop/Bad Cop رو بکار برد و در یک اقدام هماهنگ شده، تصمیم گرفتن که این بار فرانسه نقش "پلیس بد" رو بازی کنه و ساز مخالف بزنه؛ در حالیکه کری، اشتون و بقیه برن جلوی دوربین و با یک لبخند تلخ مصنوعی که دکتر کال لایتمن از سریال Lie To Me می تونه به راحتی تشخیصش بده، اعلام کنن "مذاکرات فشردۀ خوبی داشتیم که متاسفانه به نتیجه نرسید".
واقعیت اینه که منافع بخش بزرگی از سرمایه داران بزرگ آمریکایی و متحدانش در کشورهای منطقه، وجود تنش، ناامنی و یک تهدید خارجی (همون "دژمن" خودمون) در خاورمیانه اس. حالا این منافع چه در بالا بردن فروش کارخونه های اسلحه سازی باشه، چه در نگهداشتن نیروهای نظامی در منطقه و چه در فروش نفت. اون بخش عاقلتر دولت آمریکا اگر هم بخواد، زورش انقدر نمیرسه که بتونه تصمیمش رو به تنهایی در مورد چنین موضوع مهمی عملی کنه.
در شرایط حساس کنونی پیشنهاد می کنم در یک مبارزۀ سخت و نفس گیر، واژۀ "فرانسه" رو از مکالمات روزمره حذف کنیم و بجاش از معکوس همون کلمه استفاده کنیم. مثلاً:
آچار فرانسه: آچار راچا
قهوه فرانسه: قهوه هوهق = قهوه هو الحق (التبه مستحب است در این مدت از قهوۀ ترک استفاده شود)
شیرینی فرانسوی: شیرینی ینی ریش = شیرینی یعنی ریش (=پشمک) = شیرینی پشمکی
سس فرانسوی: سس سس!
نیمه های شب بود که با یه حس عجیب از خواب بیدار شدم. بلند شدم رفتم سمت پنجره. پرده رو زدم کنار و چراغ های روشن شهر رو تماشا کردم. اون ته، سمت فرودگاه امام، نور هواپیمایی رو دیدم که انگار می خواست بشینه. شهر ساکت بود و آروم. اما نور، به جای اینکه به سمت غرب بره، هر لحظه بزرگتر می شد. انگار اون هواپیما داشت مستقیم به طرف خونۀ ما میومد. برای چند لحظه با تعجب نگاهش کردم، اما سرعت نزدیک شدنش انقدر زیاد بود که فرصت هیچ عکس العملی رو باقی نذاشت... ظرف چند ثانیه، هواپیمای غول پیکری جلوم بود که با ارتفاع خیلی خیلی کم داشت از بالای ساختمون ما رد می شد... صدای وحشتناک غرش موتورش فضا رو پر کرد و درست وقتی که فکر کردم از بالای سرمون رد شده، بال راستش گرفت به پشت بوم ما و چون طبقۀ آخر بودیم، سقف شکاف برداشت... با وحشت بال هواپیمایی رو دیدم که وارد اتاقم شده بود... سقف باز شد و دیوار شروع کرد به ریختن روی سرم...
...با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم. ساعت هفت صبح بود و باید آماده میشدم برم صدا و سیما. توی استودیو قبل از شروع به ضبط، داستان خوابم رو برای دوستام تعریف کردم و محمد گفت "خواب عجیبیه که تعبیر سختی داره"... .
ساعت پنج عصر رسیدم خونه. تلویزیون رو روشن کردم و طبق عادت زدم CNN. با یه لیوان بزرگ چایی نشسته بودم جلوی تلویزیون که یه ربع بعد با دیدن تصاویر Breaking News چشمام از حدقه زد بیرون: یه هواپیمای مسافری مستقیم وارد یکی از برج های تجارت جهانی نیویورک شد...
دوازده سال از حادثۀ وحشتناک یازده سپتامبر میگذره و من همچنان با دیدن تصاویر، یاد خواب عجیبی میفتادم که ده ساعت قبلش دیده بودم