پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یک درجۀ لعنتی: تیزر

کارهای مربوط به پس تولید رو به اتمامه. تابحال تدوین، ترکیب صداها، اضافه کردن افکت های صوتی، اصلاح رنگ و افکت های تصویری انجام شده و منتظر ضبط موسیقی هستم که اگر اینکار هم تا هفتۀ آینده تموم بشه نهایتاً تا اواخر خرداد فیلم آماده اس.   

با اینکه اصولاْ یک فیلم کوتاه ۱۵ دقیقه ای نیازی به تیزر نداره اما نمی دونم چرا دوست دارم برای تمام فیلم هام تیزر بسازم. شاید به این دلیله که از ساخت تیزر خوشم میاد و دلم می خواد ساختش رو امتحان کنم: 

 تیزر (۵۱ ثانیه / 8.7 مگابایت)  

در صورت عدم پخش فایل روی کامپیوتر، پسوندش رو به mpg تغییر بدین.

Lost: پایان

دیشب آخرین قسمت از سریال Lost رو دیدم. سریالی که چند سال دنبال کردم تا به جواب معماها برسم.

دربارۀ نحوۀ پایان گرفتن سریال حرفی نمی زنم تا چیزی لو نره، فقط همین رو می گم که به نظر من این پایان، پایانی بود منطقی. البته "منطق" در چارچوب این سریال و نه "رئال". اگر داستان و حوادث عجیب اتفاق افتاده در جزیره رو قبول کردیم، اگر دود سیاه رو باور کردیم، پس این پایان رو هم "قبول" می کنیم. من با نظر خیلی ها که انتظار دیدن پایانی "رئال" داشتن مخالفم، چون اصولاً این سریال یک سریال "تخیلی" محسوب می شه و توقع دیدن پایانی واقعی براش نابجاست.

موضوع مهم اینه که سازندگان این سریال از ابتدا همه چیز رو دیده بودن، برای تک تک فصل ها برنامه ریزی کرده بودن و ما رو در طول ۱۲۱ اپیزود به جایی هدایت کردن که از اول در ذهن داشتن. این یعنی یک کار تیمی بزرگ، یک برنامه ریزی پیچیده و تلاش و انرژی خیلی زیاد.

داستانی که از یک سقوط سادۀ هواپیما در جزیره شروع شد، رسید به وجود others در جزیره، بعد موسسۀ تحقیقاتی دارما و دست آخر هم داستان جیکوب و دود سیاه. یک نقشۀ کامل.

چند سال می شد که برای من چهارشنبه ها تبدیل شده بود به شب تماشای Lost... حیف که از این هفته دیگه لاستی وجود نداره.

دلم براشون تنگ می شه.

X قبلاً چندین بار دربارۀ لاست اینجاها نوشته بودم.

امتیاز کل: ۱۰ از ۱۰

ترانه ای که نخواهم سرود

این شعر (از فدریکو گارسیا لورکا، ترجمۀ احمد شاملو) رو روزی چندین بار می خونم. نمی دونم چرا انقدر ازش خوشم میاد. احساس خاصی دارم نسبت بهش:

So then I dreamt,
the song
 I’ll never sing.
  

Song filled with lips
 welling up from afar.
  

Song filled with hours,
counted off in the shade.
  

Song of the star alive
on the perpetual day.  

 چنین شد پس که من دیدم به رویا
ترانه یی را
که نخواهم سرود من هرگز.

 ترانه ای پُر از لب ها
و راههای دوردست

 ترانۀ ساعات گمشده
در سایه های تار

 ترانۀ ستاره های زنده
بر روز جاودان.

به مناسبت سیزدهمین سالگرد دوم خرداد

 می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره ی درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند؟