پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

اسکار ۲۰۱۰: بهترین فیلم خارجی زبان

اول اکتبر (۹ مهر) آخرین مهلت کشورها برای معرفی یک فیلم به آکادمی اسکار بود. تا جایی که خبر دارم امسال ۶۲ فیلم از ۶۲ کشور به آکادمی معرفی شدن که قراره از بینشون فقط ۵ فیلم به فهرست نهایی راه پیدا کنن.

از ایران "دربارۀ الی" معرفی شده که امیدوارم موفق باشه. اما آیا ممکنه این امیدواری به واقعیت تبدیل بشه؟ با نگاهی به سایر فیلم های معرفی شده و سیاست هیات داوران طی چند سال گذشته می شه به نکات جالبی رسید.

A Prophetامسال دو فیلم A Prophet از فرانسه و The White Ribbon از آلمان از شانس های اصلی اسکار ۲۰۱۰ محسوب می شن. اولی جایزه بزرگ هیات داوران جشنوارۀ کن رو گرفته و دومی (آخرین اثر میشل هانکه) نخل طلا.

سامسون و دلیله (استرالیا)، نامه هایی به پدر ژاکوب (فنلاند) و باریا (ایتالیا) هم از فیلم های مطرحی هستن که امید زیادی به راهیابی به فهرست نهایی دارن.

از طرف دیگه اگر به برندگان اسکار این رشته در چند سال گذشته دقت کنیم متوجه می شیم که یک ویژگی بین اغلب برنده ها مشترکه: نمایش غیرمستقیم گوشه ای از فرهنگ یا آداب و رسوم مردم اون کشور در فیلم.

از نظر آماری فرانسه با ۳۴ بار و ایتالیا با ۲۷ بار نامزد شدن رکورددار هستن که تابحال ایتالیا ۱۰ بار و فرانسه ۹ بار برنده این جایزه شدن. از ایران تنها یکبار سال ۹۸ "بچه های آسمان" (مجید مجیدی) به فهرست نهایی راه پیدا کرد که همینقدر هم برای ما بسیار مهم بود.

به نظر من "دربارۀ الی" بخشی از ویژگی های لازم برای راه پیدا کردن به جمع ۵ فیلم نهایی رو نداره اما در هر حال بهترین فیلم امسال سینمای ایران و درست ترین انتخاب برای معرفی به آکادمی بود. امیدوارم ویژگی های مثبت "دربارۀ الی" بتونه روی هیات انتخاب اولیه انقدر اثر بذاره که به دور دوم معرفیش کنن.

تردید (واروژ کریم مسیحی/۸۸) ، درباره الی (اصغر فرهادی/۸۸)

من و تینا از ابتدای سال انقدر سرمون شلوغ بود که به غیر از یکی دو فیلم مثل "وقتی همه خوابیم" (بهرام بیضایی) فیلم دیگه ای رو نتونستیم توی سینما ببینیم. بعد از جریان انتخابات هم که اصلاً حس سینما رفتن نبود...

اما دیشب تونستیم بخشی از این کم کاری رو جبران کنیم: ساعت ۷ تا ۹ دربارۀ الی (اصغر فرهادی) و بلافاصله بعدش، ۹ تا ۱۱ تردید (واروژ کریم مسیحی).

دربارۀ "الی" نقدها و مطالب زیادی نوشته شده و دلیلی نداره من بعد از ۱۰۰ روز بخوام به تفصیل درباره اش بنویسم؛ فقط همینقدر بگم که "دربارۀ الی" نه تنها یکی از بهترین فیلم های سینمای ایران، که یکی از بهترین فیلم هاییه که تابحال دیده ام.

ایدۀ حذف چند لحظه از یک داستان و ادامۀ روایت بر اساس روانشناسی و شناخت کاراکترها به بهترین شکلی پیاده شده و تا پایان تماشاگر رو درگیر می کنه که دلیل اصلیش هم جلوتر نبودن راوی از تماشاگره. ما به همراه شخصیت های فیلم با واقعیت های جدیدی مواجه می شیم، به دروغ ها پی می بریم و لحظه به لحظه بیشتر در حادثه ای که برای این گروه پیش اومده (گم شدن الی) فرو می ریم.

فیلمنامۀ عالی، پرداخت هوشمندانه و بازی های درخشان از نقاط قوت فیلمیه که ساختش تنها و تنها از عهدۀ کارگردانی مثل اصغر فرهادی برمیاد. امیدوارم "دربارۀ الی..." در اسکار ۲۰۱۰ هم موفق باشه.

بعد از این فیلم، "تردید" دومین اثر سینمایی واروژ کریم مسیحی – بعد از فیلم فوق العادۀ "پردۀ آخر (۱۳۶۸) – رو دیدیم که به شدت منتظرش بودم. این فیلم تفاوت های ساختاری و روایی زیادی با ساختۀ قبلی داره و تماشاگری رو که با ذهنیت دیدن شاهکاری همچون "پردۀ آخر" در سالن نشسته رو راضی نمی کنه.

داستان فیلم دربارۀ پسریه که حس می کنه حوادث اطرافش شباهت زیادی با داستان هاملت داره و سعی می کنه با کمک دوستانش جلوی اتفاقات ناگوار بعدی رو بگیره...

بهرام رادان و ترانه علیدوستی بازی های نسبتاً خوبی ارائه می دن، فیلمبرداری و تدوین فیلم عالیه و موسیقی هم بسیار شبیه به "پردۀ آخر".

اما تنها مشکل فیلم اینجاست که نوع ساختار و جنس بازی ها با فضای کلی داستان همخوانی نداره، پایان فیلم هم کمی غیرمنتظره (از جنس بد!) بود و من حس کردم "یه چیزی" کمه؛ انگار فیلم نیمه کاره تموم شده و آخرش رو ندیدم!

نمی دونم چرا واروژ کریم مسیحی بعد از ۲۰ سال به یه همچین فیلمنامه ای علاقمند شده. شاید فقط می خواسته یه فیلم دیگه هم ساخته باشه، یا شاید قصد داشته با این فیلم خودشو گرم کنه برای فعالیت های بیشتر سینمایی... امیدوارم دومی درست باشه و فیلم های بیشتری از این کارگردان کم کار سینمای ایران ببینیم.

اهمیت نحوۀ شروع یک فیلم

دیدین بعضی ها که حرف می زنن آدم از اول تا آخر با دقت و لذت بهشون گوش می کنه، اما بعضی هام انقدر یخ و یکنواخت حرف می زنن که بعد از شنیدن سه کلمۀ اول تا آخر حرفشو می خونیم و باید در و دیوار رو نگاه کنیم تا صحبتش تموم بشه!

این موضوع دربارۀ فیلم ها هم صدق می کنه. بعضی فیلم ها – به قول یکی از دوستان – همون اول چنان مشتی بهمون می زنن که تا آخر می افتیم روی صندلی و از جامون تکون نمی خوریم، اما بعضی فیلم ها هم هستن که می شه وسطش بلند شد رفت دو تا ایمیل جواب داد و برگشت!

چند شب پیش یه فیلم انتخاب کردیم ببینیم به اسم Frequently Asked Questions about Time Travel محصول ۲۰۰۹، یه فیلم کمدی دربارۀ سفر در زمان. اتفاقاً این فیلم امتیاز بالایی هم گرفته... اما بعد از بیست دقیقه انقدر حوصله مون سر رفته بود که استاپ رو زدیم، فیلم رو در آوردم و مستقیم انداختم توی سطل! (با عرض پوزش از تمام دست اندرکاران فیلم، اما وقتی نتونی ظرف ۲۰ دقیقه من بیننده رو راضی کنی همین بلا سرت میاد!).

بعدش یه فیلم دیگه گذاشتیم به اسم Mouth to Mouth محصول ۲۰۰۵ کانادا، یه فیلم کم خرج مستقل با بازی Ellen Page دربارۀ دختری که از خونه و مادرش می بره می زنه به خیابون تا زندگی آزادانه و راحتی رو تجربه کنه...

این فیلم با اینکه داستان هیجان انگیزی نداشت و در بعضی صحنه ها (بخاطر کمبود بودجه) نورپردازی ضعیف بود، اما تا آخر ما رو با خودش همراه کرد... زندگی چند جوان خیابانگرد که برای رسیدن به دنیای مورد علاقه شون تلاش می کنن، انقدر واقعی و ملموس بود که می شد کاراکترهای فیلم و اعمالشون رو درک کرد.

در مجموع به نظر من شروع و پایان یک فیلم (در واقع یک فیلمنامه) مهمترین بخش های اونه. شروع باید انقدر قوی باشه که بیننده رو مشتاق به همراهی کنه و پایان هم چنان کارشده و منطقی که جای هیچ سوالی باقی نذاره.