پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

مصاحبه: به مناسبت شروع پنجمین سال فعالیت وبلاگ

وبلاگ پلان های روزانه از فردا وارد پنجمین سال فعالیتش می شه. احساس شما بعنوان صاحب این وبلاگ چیه؟
این احساس که چهار سال گذشته و من هنوز نمی تونم یه پست شسته رفته که خودمو راضی کنه بنویسم.

با این حساب اصلاً چرا وارد عرصۀ وبلاگ نویسی شدین؟
به سه دلیل: نیاز به نوشتن، نیاز به ارتباط و نیاز به غر زدن!

پرخواننده ترین پست وبلاگ شما در این مدت کدوم بوده؟
اسفند پارسال مطلبی نوشتم دربارۀ هیرسا (از خوانندگان داخلی) که تابحال بیشترین جستجو در گوگل رو داشته و بیشترین تعداد بازدیدکننده. البته بیشترین تعداد تهدید و فحش رو هم بخاطر همین پست از طرفداراش دریافت کردم که هنوز هم لطفشون ادامه داره!

پرخواننده ترین مطلب سینمایی چطور؟
طبق آمار گوگل تقریباً تمام پست هایی که دربارۀ فیلم های جدید می نویسم به یک اندازه مورد جستجو قرار می گیرن و خواننده دارن.

اگر روزی وبلاگ شما رو به هر دلیلی فیل تر کنن چیکار می کنین؟
یه وبلاگ دیگه ایجاد می کنم به اسم "پلان های روزانۀ ۲" و کارم رو دقیقاً به همین شکل ادامه می دم.

آیا در طول این مدت وبلاگی بوده که ازش به هر شکلی الگوبرداری کنین؟
بله! وبلاگ وزین بعد از بیست و سه که مشوق اصلی من برای شروع وبلاگ نویسی هم بود.

پیامی برای خوانندگان وبلاگتون ندارین؟
از صبر و حوصلۀ تمام خوانندگان وبلاگ، چه دوستان و آشنایان و چه کسانی که تابحال همدیگه رو ندیدیم و همیشه به وبلاگم سر می زنن و نظراتشونو می گن تشکر می کنم. همینطور از کسانی که میان و می رن و هیچ ردی به جز یه آدرس
IP از خودشون به جا نمی ذارن! سعی می کنم از این به بعد بیشتر روی پست ها کار کنم تا مطالب بهتری بنویسم!

و حرف آخر؟
سال نو میلادی مبارک! امیدوارم ۲۰۱۱ سالی باشه پر از فیلم های خوب و اتفاقات هیجان انگیز!

داستان کوتاه: تولدت مبارک!

همه اومده بودن: دوستاش، همکلاسی ها، همکارها... حدوداً ۸۰ نفری می شدن. یکی یکی جلو میومدن و تولدش رو تبریک می گفتن:

  • تولدت مبارک!
    متشکرم.
  • تولدت مبارک! امیدوارم به همۀ آرزوهات برسی.
    مرسی.
  • حالا حتماً باید تبریک بگیم؟ خب بابا! امسال هم تولدت مبارک!
    بی نمک!
  • خیلی وقته ندیدمت، امیدوارم زودتر همدیگه رو ببینیم... تولدتم مبارک!
    منم دلم برات تنگ شده.

...

به هر کس یکی دو کلمه جواب داد. چند تا جعبه شکلات و کارت هم کادو گرفت.

بعد از نیم ساعت دیسکانکت شد و صفحه اش رو بست. خونه حسابی تاریک شده بود و ساکت. یکی دو تا چراغ روشن کرد. رفت سراغ یخچال. سالاد الویۀ مونده از هفتۀ پیش – که این هفته هر شب خورده بود – رو آورد بیرون. از توی فریزر سه تیکه نون برداشت و گذاشت توی مایکروفر. دکمه رو زد. سینی شروع کرد به چرخیدن.

به دیوار تکیه داد و از پنجرۀ آشپزخونه به بیرون نگاه کرد. رفت تو فکر... کاش چند تا دوست واقعی و صمیمی داشت که امشب براش تولد می گرفتن و بهش کادوی واقعی می دادن...

بعد از ۳۰ ثانیه صدای بوق مایکروفر، همون سه تا بوق معروف، تو فضای خالی خونه پیچید.