پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

مدیران ما خیلی IT می باشند!

تا حالا شده بخواین CD پست کنین خارج؟

 

دیروز رفته بودم ادارۀ پست که یکی از فیلم های کوتاهم رو بفرستم به یه جشنواره که در هلند برگزار می شه. یارو اولش همچین نگاهم کرد انگار سید حسن نصرالله رو دیده! بعدش گفت باید بری مجوز بگیری،از ارشاد.

 

اونجا یه بابایی نشسته، یه دستگاه ویدئو و یه کامپیوتر جلوشه؛ پونصد نفر آدم پشت اتاقش صف کشیدن. آقا میاد یکی یکی فیلم هاشونو می گیره (CD یا VHS) و میره توی اتاقش، روی دور تند فیلم رو تماشا می کنه، اگه OK بود، یه برگه می ده که ارسال این فیلم مجاز است، بعد باید با این برگه برن یه جای دیگه که فیلم رو مهر و موم کنن!

 

اغلبش فیلم ها خانوادگی هستن: جشن تولد خلیل کوچولو، عروسی ژینوس و ژابیز، مسافرت به طالاقون، حرف های ننه بزرگ، عمه بزرگه توی آشپزخونه، خان عمو در حال خواب، شیرین زبونی های زیب النساء کوچولو و... !

 

چند دقیقه وایسادم دیدم بخوام منتظر بمونم تا عصر وقتم تلف می شه. اومدم خونه، نیم ساعته فیلم رو تبدیل کردم به DivX، بعدش هم دو ساعت طول کشید تا Upload بشه به FTP Server دفتر جشنواره. فرستادمش رفت! یک ساعت بعد تایید دریافتش رسید و ازم تشکر کردن که توی جشنواره شرکت می کنم!

 

سوال ۱: یعنی واقعا وزیر و معاون و مدیران پست نمی دونن می شه از طریق اینترنت فیلم فرستاد؟

 

سوال ۲: اصلا مگه با CD چی می شه فرستاد که باید بازبینی بشه؟ می ترسن از تجهیزات سری ایران و نیروگاه ها فیلم بفرستیم؟ خب اینارو که N تا ماهواره جاسوسی بالا سرمون دارن ۲۴ ساعته می گیرن...

 

سوال ۳: اگر شما تروریست یا جاسوس بودین و می خواستین فیلم سری بفرستین، می رفتین اداره پست؟!

 

سوال ۴: همۀ اینا به کنار، تصویب پروژۀ یک میلیارد دلاری اینترنت ملی ما رو کشته! واقعا که یه سری خل و چل شدن مدیر. آخه مملکتی که سایت های خبری رو فیلتر می کنه، اینترنت ملی می خواد چیکار؟

 

نتیجه گیری ۱: ادعای انرژی هسته ای، ساخت قرص ضد ایدز و ضد سرطان، کشف واکسن مالاریای مالزیایی (!)، کشف داروی ترمیم نخاع و شبیه سازی سلولی فقط برای ژست اومدن جلوی خارجی هاست. تا وقتی قوانین اداری، پرداخت الکترونیکی و آسفالت خیابون ها مثل همه جای دنیا نشه هیچ کدومش رو نباید باور کرد.

 

نتیجه گیری ۲: انرژی هسته ای حق مسلم ماست، هستۀ این انرژی تا ته رفته به یه جای بی ادبی یه کسی که نمی شه گفت!

یه جک بنزینی!

بعد از اعلام سهمیه بندی بنزین و شلوغ شدن شهرها، مخابرات برای مدت 24 ساعت SMS ملت رو قطع کرد. ولی بعد از اینکه وصل شد کلی SMS جک اومد دربارۀ بنزین. باحال ترینش رو که یکی از دوستان برام فرستاده اینجا می نویسم:

 

محمود خان اعلام کرده:

 

اونهایی که با این سهمیه بندی برای ماشین هایشان کمبود بنزین دارند، بروند سوار همان هفده میلون الاغی بشوند که دو سال پیش به من رای داده اند!

فیلم های به یادماندنی: Saw (جیمز وان)

دو نفر در اتاقی به هوش میان که پاهاشون با زنجیر به دیوار بسته شده و یه جنازه هم کف اتاق افتاده. اونا همدیگه رو نمی شناسن و تنها به کمک صدای ضبط شده و کاغذهایی که دور و برشون پیدا می کنن پی به واقعیت ماجرا می برن... "

 

وقتی فیلم Saw پاییز ۲۰۰۴ اکران شد، تماشاگران زیادی رو به سالن ها کشوند. فیلم داستان قاتل خونسردیه که طعمه هاش رو وارد یه بازی می کنه؛ بازی خطرناکی که باختن در اون به معنی کشته شدنه، بازی وحشتناکی که برای زنده موندن باید کشت و برای رهایی باید از بعضی اعضای بدن گذشت...

 

قاتل این فیلم که به jigsaw معروفه، استاد طراحی بازی های خطرناک و جدیده. در یکی از بازی ها، چند تا بمب دستی رو به سر یه دختر بسته و تنها دو دقیقه وقت برای باز کردنش باقی گذاشته. کلید هم داخل معدۀ شخص دیگه ای جاسازی شده...

هر کدوم از طعمه ها به دلیل خاصی انتخاب شدن و بازی هم کاملا منصفانه برگزار می شه: اگه کسی بتونه معما رو حل کنه و خودش رو نجات بده، آزاده که بره... البته این حالت خیلی کم پیش میاد و قربانیان به فجیع ترین شکل ممکن کشته می شن.

 

پایان فیلم آنچنان تکان دهنده است که تا آخر تیتراژ با دهن باز به صفحه تلویزیون خیره می مونیم! از اون چرخش های غافلگیرکننده ای که تابحال نظیرش رو ندیده بودیم.

 

موفقیت بسیار زیاد فیلم باعث شد Saw 2 و Saw 3 به ترتیب در سال های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ به نمایش در بیاد. Saw 2 هم فیلم خوبیه، اما به زیرکی فیلم اول نیست. اما Saw 3 از هر دو فیلم قبلی بهتره و در پایان چنان ضربه ای وارد می کنه که این بار تا نیم ساعت بعد از تموم شدن تیتراژ هم مخ آدم سوت می کشه! در قسمت سوم بازی ها خطرناک تر و فجیع تر (و مسلماً دیدنی تر!) هستن و ضرباهنگ فیلم چنان بالاست که انگار داریم فیلم رو روی دور تند نگاه می کنیم.

موسیقی فیلم، خصوصا در سکانس نهایی هر سه قسمت (که گره داستانی باز می شه) انقدر تاثیرگذاره که بهتر از این امکان نداره. تدوین به شدت هنرمندانه است و ریتم بسیار خوبی به فیلم داده؛ تدوین سریع فیلم، تاثیر سکانس های هیجان انگیز رو چندین برابر بیشتر کرده.

 

وحشت، دلهره، صحنه های فجیع، هیجان و غافلگیری از مشخصه های اصلی هر سه قسمت فیلم های Saw هستن.

 

قسمت چهارم این فیلم هم در حال ساخته و پاییز امسال نمایش داده می شه؛ من شدیدا منتظرم ببینم بعد از حوادث قسمت سوم، چطور می خوان داستان رو پیش ببرن!

تب داغی به نام مهاجرت

این اواخر سراغ از هر کسی می گیرم می فهمم اقدام کرده واسه استرالیا.

 

با وضعیت افتضاح اقتصادی و اجتماعی فعلی، خیلی ها حاضرن سختی های مهاجرت رو به جون بخرن و از اینجا برن. تا چند سال پیش کانادا یا آلمان انتخاب اول محسوب می شد اما از وقتی قوانین پذیرش مهاجر به این کشورها یه کم سخت شد، استرالیا تبدیل شد به گزینۀ اصلی.

واقعیت اینه که شرایط زندگی، محیط اجتماعی و امکانات رفاهی در کشورهای دیگه به هیچ عنوان با ایران قابل مقایسه نیست. اگه حتی از همۀ اینا بگذریم، باز هم دو ویژگی خیلی مهم باقی می مونه: احترام به شخصیت انسان ها و امنیت فکری و روحی برای آینده؛ دو نکته ای که در ایران فعلی هیچ نشونه ای ازش دیده نمی شه... .

 

زندگی و کار در کشورهای دیگه تجربۀ بسیار خوبیه که من به هر کسی توصیه می کنم حداقل یکبار امتحانش کنه... اما چند تا نکته هم وجود داره که باید قبل از هر اقدامی بهشون توجه کرد:

 

۱-      کشور مورد نظر رو از نظر شرایط کار و استخدام بررسی کنین و ببینین برای تخصص شما می شه به راحتی کار پیدا کرد یا نه.

۲-      خیلی ها از طریق شرکت Golden Group اقدام به دریافت ویزای استرالیا می کنن. توجه داشته باشین که این شرکت ویزای Work and Holiday تهیه می کنه. این ویزا به معنای امکان اقامت دائم نیست، بلکه به معنی امکان موندن در استرالیا برای حداکثر ۳ ساله. با این نوع ویزا هیچ شرکتی حق بستن قرارداد بیشتر از ۶ ماه رو با شما نداره و معمولا کارهای درجه دو و سه بهتون پیشنهاد می شه که ناچار می شین قبول کنین.

۳-      سعی کنین تا حد امکان اول کار پیدا کنین بعد بلند شین برین اونجا. هیچ اعتباری نیست که بعد از حتی یک سال هم کار گیرتون بیاد.

۴-      یکی از مواردی که برای شرکت های خارجی خیلی مهمه، تسلط شما به زبان انگلیسیه. ازتون نمی خوان که با لهجۀ غلیظ حرف بزنین، همین که بتونین درست حرف بزنین و منظورتون رو برسونین و متوجه حرف های بقیه هم بشین کافیه. اگه زبانتون ضعیفه، قبل از هر اقدامی تقویتش کنین.

۵-      کسانی که مجرد هستن خیلی راحت تر می تونن برن اونجا و کار پیدا کنن. اگه متاهل هستین دست اهل و عیال و بچه ها رو نگیرین برین اونجا! اول یکی بره، کار که گیر آورد و از همه چی مطمئن شد اونوقت بگه بقیه جل و پلاسشونو جمع کنن برن پیشش! بعضی ها تا ویزاشونو می گیرن شروع می کنن به فروش وسایل خونه!

۶-      خیلی ها رفتن و بعد از یه مدت برگشتن. پل ها رو پشت سرتون خراب نکنین. راه برگشت رو باز بذارین. فکر نکنین برگشتن به معنی شکست خوردنه. اگه دیدین نمی شه موند یا کاری که توقع داشتین گیر نیاوردین برگردین، هیچ اشکالی نداره.

۷-      اسم و فامیلی تون رو به انگلیسی طوری بنویسین که به راحتی خونده بشه و برای کارفرماها نامانوس نباشه. مثلا اسم خود من در رزومۀ کاریم Sam Degani هست. سعی کنین اسمتون رو به نحوی به یه اسم انگلیسی شبیه کنین. اینکار در پیدا کردن کار خیلی خیلی موثره.

 

من با رفتن به هیچ وجه مخالف نیستم که هیچ موافق هم هستم، اما بدونین دارین چیکار می کنین و آگاهانه اقدام کنین وگرنه مجبور می شین بعد از یه مدت دست از پا درازتر برگردین و بگین "اونجوری که فکر می کردم نبود!".