پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

پراکنده ها 3: خودشیفتگی

برای همۀ ما مواقعی پیش میاد که وارد مقطع جدیدی از زندگی می شیم: ورود به دانشگاه، ازدواج، موفقیت بزرگ شغلی،... و هنگام گذار به مقطع جدید، انقدر تحت تاثیر موفقیت خودمون قرار می گیریم که فکر می کنیم نیازی به آدم های مقطع قبل نداریم؛ خیلی راحت اونها رو کنار می ذاریم و به آیندۀ روشنی که پیش رومون می بینیم چشم می دوزیم، چون باور داریم آدم های به مراتب بهتری وارد زندگیمون خواهند شد که جای قدیمی ها رو پر خواهند کرد.

متاسفانه اغلب ما دچار این خودشیفتگی مفرط هستیم و اگر غرور اجازه بده، شاید خیلی سال بعد، متوجه بشیم فکر گفتن "دیگه تو زندگیم به تو احتیاجی ندارم" به کسی که سالها کنارمون بوده به اندازۀ کافی وحشتناک هست، چه برسه به اینکه به زبون بیاریمش.



به مناسبت سالروز دوم خرداد

هر اتفاق خوبی که در آیندۀ این کشور بیفته نتیجۀ راهیه که از دوم خرداد 76 شروع شد




فیلم های به یادماندنی قدیمی: 10 فیلم عالی از دهۀ 50 تا 70 میلادی

بعضی فیلم های قدیمی انقدر خوب و خوش ساخت هستن که هنوز هم بعد از 50، 60 سال تازه به نظر می رسن و از خیلی فیلم های امروزی بهترن. البته تعداد این فیلم ها خیلی زیاده و بعضی هاشون انقدر معروف هستن که نیازی به معرفی ندارن. من ده تا از اونهایی رو که شاید کمتر شناخته شدن رو اینجا معرفی می کنم. مطمئن باشین از دیدنشون پشیمون نمی شین و هیچوقت فراموششون نمی کنین:


Cactus Flower (جین ساکس – 1969): کمدی عاشقانه با بازی والتر ماتیو، اینگرید برگمن و گلدی هاون


Private Life of Sherlock Holmes (بیلی وایلدر – 1970): داستان معمایی/جنایی با تم کمدی و فیلمنامه ای عالی که تا آخر شما رو میخکوب می کنه!

 

Avanti! (بیلی وایلدر – 1972): کمدی عشقی دربارۀ انتقال یک جسد از ایتالیا به آمریکا. فیلمنامۀ بدون نقص و بازی های عالی و ماندگار.

 

How to Steal A Million (ویلیام وایلر – 1966): پیتر اوتول و آدری هیپورن به دنبال سرقت یک مجسمۀ تقلبی ونوس!

 

Charade (استنلی دانن – 1963): کری گرانت، آدری هیپورن و والتر ماتیو در فیلمی جنایی/معمایی با پایانی غافلگیرکننده

 

Roman Holiday (ویلیام وایلر – 1953): کمدی عاشقانۀ بی عیب و نقص با بازی گریگوری پک و آدری هیپورن

 

Dial M for Murder (آلفرد هیچکاک – 1954): بهترین فیلم جنایی هیچکاک با بازی گریس کلی

 

Apartment (بیلی وایلدر – 1960): یه کمدی عشقی دیگه با بازی شرلی مک لین و جک لمون

 

Blowup (آنتونیونی – 1966): درام معمایی/جنایی که هنوز هم تازه به نظر میرسه و اصلاً حس نمی کنین دارین یه فیلم 50 سال پیشو تماشا می کنین. (این فیلم صحنه هایی داره که برای بچه ها مناسب نیست)

 

A Countess from Hong Kong (چارلی چاپلین – 1967): کمدی/عشقی بسیار خوب از چارلی چاپلین با بازی مارلون براندو و سوفیا لورن


* تمام این فیلم ها رو می تونین از این سایت داونلود کنین.

مروری کوتاه بر فیلم های 2015: تا پایان آوریل

معمولاً چند ماه اول سال میلادی به اکران فیلم های کم هزینه و مستقل اختصاص دارد. در چهار ماه ابتدای 2015، چند فیلم مهم اکران شد که البته هنوز همۀ فیلم ها را ندیده ام اما تا اینجای کار هیچکدام در حد انتظار نبودند.


شاید مهمترین آنها 50 Shades of Grey بود که بر اساس یکی از رمان های پرطرفدار آمریکایی ساخته شده و درست روز ولنتاین اکران شد. در این فیلم که به وضوح رابطه جن سی زن و مرد به تصویر کشیده می شود، خبری از ریشه های روانشناسی موجود در کتاب به چشم نمی خورد و فیلم در حد یک پورنوی خوش آب و رنگ تنزل پیدا کرده.


قسمت سوم و آخر مجموعۀ Taken هم چنگی به دل نزد و صحنه های اکشن و تعقیب و گریزهای این فیلم نتوانست فیلمنامۀ پر از مشکل و شخصیت پردازی بد آنرا جبران کند.


فیلم جدید جانی دپ به اسم Mortdecai هم یکی از بدترین فیلم های دوران بازیگری جانی دپ به حساب می آید. البته بازیگران خوب دیگری هم در فیلم حضور دارند اما فیلمنامه و بخصوص تدوین به شدت مشکل دارد و تم کمدی و بازی به سبک جک اسپاروی جانی دپ هم نمی تواند فیلم را نجات دهد.


The Boy Next Door نام فیلم جدید جنیفر لوپز است که به از تم تریلر/جنایی برخوردار است و داستان زنی است که یکبار با پسر همسایه رابطه ای برقرار می کند و دچار دردسر می شود... شروع فیلم خوب است اما به تدریج مشکلات فیلمنامه و بازی ها خودشان را نشان می دهند و پایان هم که کاملاً کلیشه ای است.


Black or White با بازی کوین کاستنر فیلم نسبتاً خوبی است، اگر چه تا حدی کلیشه ای، اما حداقل ادعای بزرگ بودن ندارد. فیلم همان است که توقع دارید. یک ملودرام ساده که در قسمت هایی دیالوگ های جالبی هم دارد. داستان دربارۀ پدربزرگی است که بعد از فوت همسرش ناچار به نگهداری از نوۀ دورگه اش می شود و این شروع ماجراست. تماشای کوین کاستنر در نقش پدربزرگ هم در نوع خودش جالب است.



Wedding Ringer
ماجرای پسری است که هیچ دوستی ندارد تا بعنوان ساقدوش عروسی معرفی کند. او به یکی از دفاتر خدمات عروسی مراجعه می کند و قرار می شود چند نفر را بعنوان دوست صمیمی برایش پیدا کنند تا جلوی خانوادۀ عروس کم نیاورد. فیلم کمدی است و صحنه های جالبی هم دارد اما در حد متوسط باقی می ماند.


سال گذشته که تعداد فیلم های خوب آمریکایی به زور به تعداد انگشتان دست می رسید و آثار بزرگانی همچون کریستوفر نولان ناامیدکننده بود. امسال باید منتظر باشیم و ببینیم در ادامه چه فیلم هایی اکران خواهند شد.


* تمام این فیلم ها رو می تونین از این سایت داونلود کنین.

شبکه های "غیر"اجتماعی

دوران وبلاگ نویسی رو خیلی بیشتر از الان دوست داشتم. اون سالها نظرات، افکار و نوشته هامونو تایپ می کردیم و می ذاشتیم تو بلاگمون. بعد دوستان واقعی و مجازیمون میومدن کامنت می ذاشتن، بحث می کردیم و کلی تبادل نظر صورت می گرفت.

اورکات، فیس بوک و از همه بیشتر توئیتر تنبلمون کرد. دیگه کسی حوصلۀ خوندن متن های بیشتر از چند خط رو نداره و به سختی روی Continue Reading یا See More کلیک می کنیم... اغلب پست ها تبدیل شده به آپلود کردن یکی دو تا عکس و چند کلمه توضیح (تازه اگه پست های share و re-share شده رو در نظر نگیریم). دیگه کسی حوصلۀ نقد نوشتن رو فیلم هایی که دیده رو نداره؛ خیلی همت کنیم لینکشونو از imdb برمی داریم copy/paste می کنیم تو صفحه مون و می نویسیم: 6 از 10!

این روزهام اندروید و قابلیت های سخت افزاری گوشی های موبایل، میزان فعالیت رو در حد بالا/پایین کردن صفحه با انگشت یا نهایت فشار دادن یه نقطه کاهش داده. تنبلانه ترین کار، باز کردن اینستاگرام، تماشای یه تعداد عکس و زدن چند تا لایکه.

یه کم دیگه پیش بریم، می تونیم برنامه ها رو با نگاه کردن باز کنیم، با حرکت دادن سر عکس ها رو رد کنیم و مثلاً با نگاه کردن به وسط عکس و دو بار پلک زدن هم Like بزنیم (و این باعث میشه بیشتر از حالا تصور کنیم بچه هامون چه نابغه هایی هستن که می تونن مثلاً تو دو سالگی با "کامپیوتر" کار کنن! بعد بهشون می گیم لازم نیست بری کامپیوتر بخونی چون الان دیگه هر کسی می تونه باهاش کار کنه و فکر نمی کنیم همین مهندسی کامپیوتر بوده که سخت افزار و نرم افزار رو تا این حد ساده کرده و هر رو دامنۀ استفاده اش داره گسترده تر میشه).

ارتباطات هم که به جهنم! روز به روز دوستان صمیمی واقعیمونو بیشتر از دست می دیم و با دوستان مجازیمون تو وایبر و لاین و تانگو گرم می گیریم. دلمون به این خوشه که 500 نفر تو لیستمونن و به این فکر می کنیم که چه خوب میشد اگه برنامه ها بطور اتوماتیک برای تولد دوستامون پیغام تبریک می فرستادن که دیگه زحمت اونم نکشیم!

گستردگی، همه گیر شدن و استفادۀ بیش از حد از شبکه های "اجتماعی" بهترین دلایلی هستن که ثابت می کنن تا چه حد همه مون "غیراجتماعی" شدیم.

پراکنده ها - 2


- این معجونو بخور تا همه چیزو فراموش کنی

- ولی من می خوام خاطرات خوبشو نگه دارم

- پس فقط نیمۀ سمت راست لیوانو بخور

- اینکه امکانپذیر نیست

- منظور منم همینه!


پ.ن: وقتی آدم ها از زندگی ما بیرون می رن، خاطراتشون با سرعتی باورنکردنی محو میشه. انگار که از ابتدا هیچ چیز وجود نداشته.



پراکنده ها - 1


- می دونی بدترین اتفاقی که می تونه واسه یه نویسنده بیفته چیه؟

- اینکه داستانی به ذهنش نرسه

- نه، بدتر از اون زمانیه که نتونه واسه داستانش پایان درست و حسابی پیدا کنه!