پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

عدم انتخاب"یک درجۀ لعنتی" در بخش مسابقۀ فیلم کوتاه تهران

فهرست آثار راه یافته به بخش مسابقۀ بیست و هفتمین جشنوارۀ فیلم کوتاه تهران، که توسط انجمن سینمای جوان برگزار می شود امروز نهایی شد و همانطور که حدس می زدم، "یک درجۀ لعنتی" جزو این فهرست نیست.

وقتی نام آقای سجادپور – رئیس ادارۀ کل نظارت و ارزشیابی – را در کنار دو اسم دیگر بعنوان اعضای هیات انتخاب آثار کوتاه داستانی دیدم، تقریباً از نتیجۀ نهایی مطمئن شدم و همان موقع دانستم قرار است چه نوع فیلم هایی انتخاب شوند.

کارنامۀ چند سال اخیر ایشان و همفکرانشان چیزی نیست جز به ابتذال کشیدن سینمای اکران، حمایت از فیلم های نازل، جنگ و مرافعۀ دائم با خانۀ سینما، برخوردهای سیاسی/احساسی با اهالی سینما و هدایت فیلمسازان کوتاه به سوی سوژه های دلخواه خودشان (دفاع مقدس، مقابله با دشمن، تاکید بر دستاوردهای علمی کشور).

صرف حضور یک فیلم کوتاه در جشنواره ای داخلی هیچ امتیازی برای گروه سازنده اش به همراه ندارد؛ یک بار نمایش در سالنی کوچک، شلوغ و بی کیفیت برای کسانی که به مدت چند روز، هر روز از صبح یکسره فیلم کوتاه تماشا کرده اند.

هیات انتخاب، که معمولاً از سه نفر تشکیل می شود فیلم ها را می بینند؛ بعضی ها را کامل، بعضی را روی دور تند و بعضی فیلم ها هم هرگز دیده نمی شوند. هر داور سهمی طلب می کند از فهرست پایانی... بعضی فیلم ها و فیلمسازان سفارش شده هستند، بعضی فیلم ها را باید به دلیل اینکه از مراکز خاصی (مثل مرکز گسترش یا حوزه هنری) فرستاده شده اند پذیرفت و بعضی ها را هم برای تنوع بخشیدن به استان های شرکت کننده در جشن...

نمی خواهم این نوشته شبیه غرغرهای کارگردانی باشد که فیلمش به بخش مسابقه راه پیدا نکرده، چون ده سال پیش در همین جشنوارۀ انجمن سینمای جوان فیلم من شاهد اتفاقات و حوادثی شد که از هر چه جشنواره بود ناامید شدم و دل کندم... از آن پس هر چه نوشتم و هر چه ساختم برای دل خودم بود. نه با رویای جایزه فیلمی ساختم و نه برای خوشایند هیات های انتخاب و داوری کلمه ای را به دیالوگ هایم اضافه کردم.

نوشته هایم دغدغه های ذهنی ام بود و فیلم هایم حرف هایی که می خواستم بزنم. به قول آقای ابراهیم حاتمی کیا اگر تابحال سوژه فیلم هایم فارغ از هر وابستگی بود و آزاد، در این آخری (یک درجۀ لعنتی) نوعی تعهد دیده می شود. تعهدی برای هشدار دادن به مخاطبین از خطری که ممکن است نادانسته همه مان را تهدید کند.

از زمانی که آن اتفاق برایم افتاد، جشنواره ها ارزش خود را از دست دادند و جوایز بی مقدار شدند. آن چند جایزه و لوح و تقدیرنامه هایی که دارم را نیز داخل کارتونی کوچک در زیرزمین خانه پنهان کرده ام...

قصد نداشتم در این باره چیزی بنویسم، اما وقتی حقی پایمال می شود نمی توان ساکت بود. حق من که نه، اما فکر می کنم حق کاوه بود که تصویربرداری اش دیده شود، حق سعید بود که موسیقی زیبایش شنیده شود و حق الناز که بازی تاثیرگذارش را ببینند.

شاید اگر همین سوژه در ژانر کمدی و با ساختاری خطی و ساده ساخته می شد بیشتر مورد توجه آقایان قرار می گرفت، اما با شناختی که از سابقه، سلیقه و جنس فیلم های مورد پسندشان دارم، بعید می دانم اصلاً از موضوع سردرآورده باشند!