پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

روشنایی های شهر: تهران در سه اپیزود

یکی از آشنایان میاد از خونه بیرون بره سر کوچه خرید کنه می بینه ماشینش که توی کوچه پارک کرده بود سر جاش نیست. یعنی دزدیدنش. زنگ می زنه پلیس. نیم ساعت بعد یه نفر میاد. ماجرا رو براش تعریف می کنه. پلیسه یه کم اینور اونورو نگاه می کنه (یعنی تحقیق) و می گه: شما بفرمایید یه تست اعتیاد بدین پس فردا بیارین کلانتری محل چون به نظر می رسه توهم زده شدین... چون به نظر من شما اصلاً ماشین نداشتین!!!

--------------------------------------

به چهارراه نزدیک می شی. چراغ سبزه. شمارندۀ بزرگی که اون بالا گذاشتن 47 رو نشون می ده. 46، 45، 44 شما با سرعت ثابت حرکت می کنی... 32، 31 و ناگهان 1، صفر و قرمز! محکم می کوبی روی ترمز و درست قبل از ورود به چهارراه، روی خط کشی عابر پیاده متوقف می شی. ماشین پشتی هم همینطور. پلیس خیلی خونسرد میاد طرفت می گه: مدارک!... آخه چرا؟... روی خط کشی عابر وایسادی!... آخه این چراغ سبز بود یهو قرمز شد... مدارک!... شمارندۀ اون بالا روی... مدارک!

--------------------------------------

خانۀ سینما بودم. سر بهار سوار تاکسی شدم به سمت انقلاب. توی میدون فردوسی تصادف شده بود. ترافیکی بود که به قول محسن الله و اکبر! ساعت یک بعد از ظهر. هوا به شدت گرم و دودآلود. همه کلافه. منتظری راه باز بشه زودتر برسی. همه همینو می خوان. همۀ کسانی که توی این ترافیک مسخره گیر افتادن. صدای بیق بیق آزیر ماشین پلیس میاد. از نزدیک.  فکر می کنی خب حالا سریع مشکل حل می شه و ترافیک باز می شه. صدای بلندگوش بلند می شه: آقا حرکت کن، آقا برو جلو... نگاه می کنم، دو نفر افسر نشستن توش. یکیشون بلندگو گرفته دستش هی می گه آقا برو جلو!... خیلی دلم می خواست برم پایین بهش بگم: جناب سرهنگ، همۀ ما که توی این ترافیک گیر کردیم دلمون می خواد بریم جلو، شما داری از این مملکت حقوق می گیری که راهو باز کنی، نه اینکه بشینی این تو جلوی کولر با بلندگوت غرغر کنی... "آقا برو جلو" حرفیه که همۀ کسایی که توی این ترافیکن دارن تو دلشون می زنن!


نتیجه گیری حقوقی: تبدیل شاکی به متهم راحت ترین شیوه اس برای از سر باز کردن شکایت.

نصیحت: هیچوقت به هیچ چیز اعتماد نکن، حتی به شمارندۀ دیجیتال بالای چراغ های راهنمایی!

نتیجه گیری فرهنگی: چرا از بین این همه خیابون توی تهرون خانۀ سینما باید تو بهار جنوبی باشه؟؟؟

ضرب المثل مرتبط: همه جای دنیا وقتی شلوغ می شه پلیس میاد، اینجا وقتی پلیس میاد شلوغ می شه.

نظرات 8 + ارسال نظر
منا مامان فینگیل چهارشنبه 15 تیر 1390 ساعت 09:05 http://mosaferkocholo.niniweblog.com/

سلام حسام خوبی؟
تنها جمله ای که به ذهنم میرسید این بود که :مملکته داریم
اومدمم دیدم بقیه هم همین را گفتن منم میگم:
آقا این مملکت داریم!!!!!؟؟؟؟؟

من قصدم این پست های "مملکته داریم؟!" نبود ولی انگار انگار همه با خوندن اینجور چیزا یاد این جمله میفتن!

حمیدرضا جمعه 10 تیر 1390 ساعت 00:49

اره والا.اینم حکایت ما بود.هنوز که هنوزه بدنم از کتکای اون روز درد میکنه.ولی میدونی همیشه یک دست بالادستی هست.اینجا هم دست بالادسته(یعنی رییس اگاهی استان اصفهان) با یکی از دوستای بابای من رفیق بود.یک تلفن کافی بود تا پدر افسر کشیک و سربازا رو در بیارند(که همین اتفاقم افتاد).ولی من هنوز دلم میسوزه که اخه این مملکته ما داریم.

اگه دلت هوای ۳۳ پل رو کرده من باید بگم دیگه زاینده رودی در کار نیست که ۳۳ پل روش باشه.خشک خشک.صاف صاف.عین کویر لوت.باورت میشه ما ۲ دفعه پایین پل کف رودخونه فوتبال بازی کردیم!!!!!!چهار باغ هم الان طرح امنیت اخلاقیه اصلا نمیشه رفت اونجا میگیرند.۲ روز پیش تو مجتمع پارک از ۱ جا ۳ دفعه رد شدم یارو پلیسه گرفتم گفت از این به بعد تردد بیجا و بی هدف هم جرمه!!!!!!!تازه اینجا چون رود خشکیده شده عین جهنم.اصلا از خونه نمیشه رفت بیرون.پس بهتره دلت برای اینجا تنگ نشه.بچسب به همون تهران که بخدا ۱۰۰۰ بار میارزه به اینجا.

ما یه مدت سالی یه بار می رفتیم اصفهان. زاینده رود خشک شده رو هم دیدم و روش قدم زدم. ولی فکر می کنی مثلا اینجا این طرح امنیت اخلاقی اجرا نمی شه؟ اینجا گرم نیست؟ ترافیک و دود نداره؟ حالا همه اینا به کنار، بدترین چیز اینه که این روزها مردم اصلا اعصاب ندارن. یعنی نمی شه با آدم ها حرف زد، چه برسه به شکایت و انتقاد.

چند روز پیش، تو یه خیابونی طرف داشت یه طرفه میومد، راه رو بند آورده بود، حاضرم نبود عقب بره. چند نفر شکایت می کنن که چرا خیابون یه طرفه رو اومدی تو؟ اومده پایین داره به زمین و زمان فحش می ده، خودشو می زنه که با من اینجوری نکنین من اعصاب ندارم!

همه اینا رو گفتم که تهش بگم: مملکته داریم؟!

حمیدرضا چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 18:51

میدونی حسام ما مثل شماها پایتخت نشین نیستیم.ما بچه اصفهانیم.ولی اینجام از این اتفاقها کم نمیفته.مثلا نمونش برای خودم افتاد حدود 3 هفته پیش.
یک شب که با بچه ها رفته بودیم باغ تا کبابی به بدن بزنیم یهو دیدیم از در و دیوار باغ مامور میریزه تو.اول کلی زدنمون.بعد هم از من میپرسند باغ مال کیه هر چی میگم مال بابامه قبول نمیکنه.خلاصه بردنمون کلانتری که شما به چه قصد شومی اومدی تو باغ مردم.من مونده بودم چی به این نفهم بگم. یکشب تو بازداشگاه و حتی اجازه ندادند یک تلفن به خونه بزنیم.تا صبحم با کلی ازمایش برای الکل و مواد وقتی فهمیدند ما سالمیم اجازه دادند تلفن بزنیم به بابام که سند باغو بیاره به اینا ثابت شه باغ مال ماست.وقتی بابای من اومد تا ازادمون کنه ماموره میگه اگه شکایت کردید چنان پرونده ای براتون میسازم تا ابد یادت نره.
نمیدونم چیکار کرده بودیم اونشب.فقط یک اهنگ پخش میشد که صداش زیاد بودوبچه ها داشتند حکم بازی میکردند.نمیدونم این 2 تا جرمش اینقدر زیاده که مارو اونقدر زدند.یا شاید کباب خوردن جدیدا خلاف شده.اخه خداییش این مملکته ما داریم.

جدی می گی؟؟؟؟؟

این ها اتفاقاتیه که فکر نکنم هیچ کجای دنیا مشابهش رخ بده. تازه تهدید هم می کنن اگه شکایت کنی برات پرونده می سازیم!!! این دیگه خیلی زور داره.

می دونی، آدم یاد این فیلم ها میفته که نمی دونی از دست پلیس باید به کجا شکایت کنی... مثل اون فیلم اولیور استون. چی بود اسمش...؟

گفتی اصفهان، دلم هوای اصفهان کرد و چهار باغ و شب های سی و سه پل.

محسن چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:09

یک وبلاق وزینی درست کنیم به اسم:
مملکتی که داریم.
:)))

این روزها اغلب ملت، من جمله خود من، بیشتر از اینکه وبلاگ بخونم و توی وبلاگم بنویسم می رم سراغ فیس بوک. ارتباطات بیشتر، ساده تر و فضای جالب تری داره. اونجا هم همچین صفحه ای هست که هر روز کلی پست جدید می ذاره. حتما دیدینش.

فیروزه سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 13:53

تکلیف ماشین اون اشنا چی شد؟

چه حالی میشه ادم پلیس اینجوری بهش بگه

مملکته داریم ؟

ماجرا خیلی جدیده، هنوز دنبال شکایتشه.

این مملکته داریم رو ته هر داستانی که توی تهرون اتفاق بیفته می شه آورد!

محسن دوشنبه 6 تیر 1390 ساعت 13:07 http://sedahamoon.blogsky.com

یک ضرب المثل خیلی مشهوری هست که می گوید:
ما همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.

محسن دوشنبه 6 تیر 1390 ساعت 13:06 http://sedahamoon.blogsky.com

اول برای دارا.
یروان خوش بگذره. برامون عسک بنداز بزاریم توی عسکامون.

dara یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 14:42

salam chetori man az iravan faghat khastam az inja barat peyghami dade basham
jaton khaeli khalie.

شما اونجا اینترنت هم دارین مگه؟؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد