پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

داستان کوتاه: مایوی سه تیکه

خیالت راحت... اینجا امنه، هیچکی متوجه اومدن و رفتنمون نمی شه. باغ های اطراف وسط هفته ها خالیه...

چه خوب... باغ شما استخر هم داره؟

بعله! پشت همین ساختمونه... اگه مایو نیاوردی اینجا چند تا هست، مال زنم که اندازه ات نمی شه، اما فکر کنم مایوی دخترم فیت تنت باشه، از این سه تیکه هاس!

مرسی... فقط... چه جوری بگم... می شه اول...

حتماً... خودم می خواستم اینکارو بکنم. بیا... هشتصدهزارتومن برای دو شب. درسته؟

بعله، مرسی... این عکس زنته؟ به نظر زن خوبی میاد

کلاً خوش عکسه، عجوزه ایه برا خودش!

اتفاقاً خوشگله، خیلی هم مهربون و دست و دل بازه...

(پوزخند) چی می گی؟ تو که ندیدیش

خودش ترتیبی داد که بیام سر رات... می خواست امشبو با هم بیایم اینجا...

(با خنده) زن من؟ هه! اونکه فکر می کنه من سفر کاری رفتم اصفهان!

ولی اون الان منتظر تلفن منه... باید بهش خبر بدم خیالش راحت بشه پولشو دور نریخته!

چه حرفی می زنی ها... آخه کدوم زنی میره آدمکش اجیر می کنه، اونم یه آدمکش زن، برای کشتن شوهرش؟

زن تو!

صدای شلیک... شلیک دوم... چند لحظه سکوت.

Shit! کاش اول جای مایو رو پرسیده بودم!