پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یادداشتی بر فیلم Copie Conforme (عباس کیارستمی – ۲۰۱۰)

کیارستمی از اون کارگردان هایی بوده که بعضی از آثارش رو دوست دارم و همیشه فکر می کردم بیشتر از اون چیزی که استحقاقش رو داشته باشه بزرگ شده. تابحال از بین فیلم هاش تنها "طعم گیلاس" و "باد ما را خواهد برد" رو خیلی دوست داشتم و بقیۀ آثارش رو فیلم های خوبی می دونم که فقط "خوب" هستن، نه "شاهکار".

Copie Conforme (رونوشت برابر اصل) رو می شه به نوعی اولین فیلم بلند داستان کیارستمی در خارج از ایران دونست که در اون تماماً از عوامل خارجی استفاده کرده. ژولیت بینوش و ویلیام شیمل بازیگران اصلی فیلمی هستن که در اون به زبان های انگلیسی، فرانسه و ایتالیایی صحبت می کنن و لوکیشن هم دهکده ای است زیبا و توریستی در ایتالیا.

داستان فیلم دربارۀ یه نویسنده انگلیسیه که برای معرفی کتاب جدیدش به نام "کپی برابر اصل" به ایتالیا سفر کرده. زنی که در جلسۀ سخنرانیش شرکت داره بطور پنهانی ازش می خواد فردا رو با هم بگذرونن. اونها به دهکده ای توریستی می رن و در طول مسیر، در خود دهکده، در موزۀ دهکده، در کلیسا، در کافی شاپ، در میدان، در رستوران، در هتل و...  خلاصه همه جا با هم دربارۀ موضوعات مختلف صحبت می کنن. تقریباً تمام فیلم تشکیل شده از صحبت های این دو نفر و دیدگاهشون نسبت به مسائل مختلف.

همونطور که می شه حدس زد اغلب نماهای فیلم، نماهای ثابتی هستن از چهرۀ این دو بازیگر که رو به دوربین صحبت می کنن. نماهای داخل ماشین هم درست شبیه نماهای داخل ماشین آثار قبلی کیارستمی مثل "طعم گیلاس" یا "زیر درختان زیتون" هستن.

در یکی از سکانس های اولیۀ فیلم مرد نویسنده جوکی رو برای زنی که باهاش همسفر شده تعریف می کنه. دیالوگ هاشون تقریباً اینه:

نویسنده
مردی کنار دریا چراغ جادویی پیدا می کنه، غولی ازش بیرون
میاد و می گه سه تا آرزو کن تا برآورده کنم. مرد می گه
من یه نوشابه می خوام که هیچوقت تموم نشه. غول بشکنی
می زنه و نوشابه ای ظاهر می شه. مرد امتحانش می کنه و
می بینه درسته، هیچی ازش کم نمی شه. غول می گه دو
تا آرزوی دیگه ات رو بگو... (رو به زن) حدس بزن مرد چی می گه؟

زن
(بلافاصله جواب می ده)
دو تا نوشابۀ دیگه بهم بده!

نویسنده که آشکارا از اینکه زن تونسته پایان داستانش رو حدس بزنه خوشش نیومده و کنف شده، سعی می کنه بگه در پس این جوک ساده چه پیامی نهفته. زن با خنده می گه: معذرت می خوام اما پایانش کاملاً قابل پیش بینی بود!

این اتفاق چیزیه که دربارۀ فیلم هم میفته. انقدر کیارستمی داستان رو کش می ده که از اواسط فیلم پایان رو می تونیم حدس بزنیم. سکانس پایانی اون ضربه ای رو که باید، به بیننده وارد نمی کنه. شاید کیارستمی هم مثل نویسندۀ فیلمش بخواد بگه این داستان یا نحوۀ پایان بندیش نیست که اهمیت داره و مهم پیام فیلمه.

شاید... اما حتی با این فرض هم باید بگم مشکل اینجاست که پیام فیلم هم اوقدر چیز مهم و جدیدی نیست!

امتیاز: ۶.۵ از ۱۰

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 بهمن 1389 ساعت 02:17

به نظر من اصلا داستان فیلم رو متوجه نشدید. شاید با چند زبانه بودن فیلم مشکل داشتید و ترجمه ها. چون توضیحی که دادید هم درست نیست. "خلاصه همه جا با هم دربارۀ موضوعات مختلف صحبت می کنن."؟!!!!!!!!!
نقشی که مرد بازی میکرد چی؟ اون شخصیتی که سعی کرد جاشو چند ساعت بگیره؟ اصلن پرسیدید چرا اسم فیلم کپی برابر اصله؟

شاید فیلم از حد سواد سینمایی ما بالاتر بوده و ما اصلا داستان رو نفهمیده باشیم.

شاید دلیل عدم استقبال گرم مردم عادی و حتی منتقدان خارجی از این فیلم در کشورهای غربی هم به همین دلیل باشه. اونها هم فیلم رو درست متوجه نشدن.

محسن سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 14:31 http://filmamoon.blogsky.com

نه. درک سینماییت پایین نیست. معایب فیلم های عده ای از فیلمسازانی که امروزه به شکلی مطرح هستند در سایه نام کارگردان پنهان میشه. طبیعی هم هست.
حالا گاهی آدم می تونه تکلیف خودشو روشن کنه و گاهی هم نه. به طور مثال من در مورد دیوید مطمئن هستم که نهایتن بتونم بفهم که سناریو چه نوشته. ولی در مورد عباس خیالم از سناریو راحته. آنقدر ساده برام حرف میزنه که میرم دنبال این که ببینم حب پس این فیلم می خواست چی به من بگه؟ همینی که گفت؟ عباسم میگه آره. منظورم همین بود. و به نظر من تمام فیلم یک طرف و ساختار شکنی اش در هنگام دریافت جایزه ژولیت یک طرف.

شاید همینطور باشه که شما می گین. بعضی وقتا آدم اگه توقعش رو از فیلم و کارگردان پایینتر بیاره بهتره. یعنی راحت تره.

بازی ژولیت بینوش در نقش زنی که ظاهر و باطنش ۱۸۰ درجه با هم فرق دارن دیدنیه. البته وقتی دیالوگ بیش از حد زیاد می شه، بازیگر (حتی ژولیت بینوش) هم درگیر بیان و جملات و ... می شه و بازی حسی رو فراموش می کنه. تقصیر خودش هم نیست.

محسن سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 09:55 http://filmamoon.blogsky.com

فیلمای عباس معمولن نتیجه گیری و پایان ندارن. یک چیزی بیان میشه که هر وقتی امکان این بیان انگار هست.
پس این فیلمم اومد بلاخره توی کارتون سی دی فروش ها.

شاید دلیل شهرتش هم همین باشه. نمی دونم. شاید مشکل منه که با این فیلمش نتونستم ارتباط برقرار کنم. به نظرم نه ساختار جالب توجهی داره و نه حرف خاصی.

یعنی من درک سینماییم پایینه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد