پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

تعویض لباس در خیابان: یک تفریح هیجان انگیز!

تا حالا شده مجبور بشی توی خیابون لباس عوض کنی؟!

چند وقت پیش این اتفاق برای من افتاد. از صبح رفته بودم استودیو برای فیلمبرداری کار یکی از بچه ها، عصرش هم با یه خانوم متشخص توی دفتر کارش قرار داشتم. پیش خودم فکر کردم اول می رم سر صحنه، کارم که تموم شد لباس عوض می کنم می رم سر اون یکی قرار. برای همین یه دست لباس تمیز گذاشتم توی کوله پشتیم و با خودم بردم.

از قضا اون روز حسابی کار گیر کرد و مجبور شدیم بارها و بارها پلان ها رو تکرار کنیم تا برسیم به برداشت قابل قبول کارگردان. کار که تموم شد، حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود. از نتیجۀ کار انقدر راضی بودیم که بچه ها گفتن بریم آیس پک کنار استودیو و یه چیزی بخوریم. رفتیم و خوردیم و خندیدیم و خداحافظی کردیم و هر کی رفت یه طرفی... تازه متوجه شدم یادم رفته لباسمو عوض کنم!

اول خواستم بیخیال بشم با همون لباس برم سر قرار اما دیدم خیلی بده. هم کثیف و خاکی شده بود هم اصلاً مناسب نبود. لباس کار بود دیگه. خلاصه... افتادم دنبال اینکه یه جا پیدا کنم برای عوض کردن پیرهن و شلوار! هر چی رفتم توی کوچه های فرعی یه جای خلوت پیدا کنم، نشد که نشد. یعنی کوچه خلوت بودها، تا میومدم اقدام کنم سر و کلۀ یه نفر پیدا می شد. یا یه ماشین میومد تو کوچه.

هم خنده ام گرفته بود هم داشت حرصم درمیومد. اگه جایی بودم که رستورانی، مسجدی، سینمایی چیزی دور و برش بود می رفتم نهایت یه پولی می دادم با خیال راحت کارمو می کردم، اما تو اون کوچه های مسکونی که اینجور چیزا پیدا نمی شه...

خلاصه، دیدم اگه بخوام شل شل کار کنم دیر می شه به قرارم نمی رسم. رفتم توی یه کوچۀ باریک و خلوت. پشت یه ماشین طوری وایسادم که یه طرفم دیوار باشه. یه کم صبر کردم. پنجره های اطراف رو بررسی کردم و وقتی دیدم کسی نیست به خودم گفتم ظرف ده شماره باید کار تموم باشه! لباس های تمیز رو از توی کوله درآوردم و یهو شروع کردم به شمردن!

نمی دونم چند ثانیه طول کشید اما بالاخره موفق شدم هر دو تا رو عوض کنم. از شانس من هیچکی تو این مدت رد نشد. یا اگرم شد من متوجه نشدم! لباس های کثیف رو گذاشتم توی کوله و به سرعت از کوچه اومدم بیرون.

حالا من مجبور بودم، اما کلاً هیجان خوبی داره... برای ما که توی تهرون هیچ سرگرمی هیجان انگیزی نداریم می تونه تفریح خوبی باشه! برو تو یه کوچه لباساتو عوض کن... خیلی حال می ده!!!

تو خونه هم می شه تمرین کرد. ببین ظرف چند ثانیه می تونی لباس عوض کنی. تایم بگیر. برای بالا بردن مهارت خوبه. یه جایی ممکنه به کار بیاد!

نظرات 13 + ارسال نظر
محسن جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 23:01 http://sedahamoon.blogsky.com/

من سرشار از راهکارم ولی چه سود که شما نیستی که قامنت های مارا ببینی. مگر در آنجا به کافی نکستی بروی و جواب دهی.
یکیش: گرفتن یک تاکسی دربست و تعویض لباس در آن. فوقش راننده با خودش می گوید: "طرف .. خل است.بیخیالش. تازه چیزی هم نمی بیند. الا سر شما را که به زیر انداخته و داری شلوارت را بالا میکشی. تازه می توانی مساله را با او هم در میان بگذاری و خودش برود زیر یک دیوار بلندی بایستد. گیرم پولش را با شما حساب میکند و باید بهایی برای این فراموشی بدهی.

انگار روش خوبیه. کروموزم هم همینکارو کرده... البته برای آرایش... این روش زیاد خوب نیست چون اصولا تعویض شلوار روی صندلی عقب ماشین کار بسیار سختیه. جا نیست که... نمی شه. یه راهکار دیگه بگین.

در ضمن، ما برگشتیم!

کوروموزوم نا معلوم جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 16:04 http://xxxy.blogsky.com

واییی منم اینجوری شدم البته نه برای لباس بیشتر واسه روسری و اینا که خوب کاری هم نداره اما یه وقتایی واسه آرایش...یه بار یادمه میخواستم برم دفتر روزنامه ی جام جم که خیلی سخت میگرفتن اون موقع ها الانو نمیدونم از اونجام میخواستم برم دیدن دوستام که خوب باید آرایش کرده و خوب میرفتم با یه بدبختی ای آرایش کردم تو تاکسی:دی

تو تاکسی؟ مگه می شه؟

سونیا پنج‌شنبه 21 مرداد 1389 ساعت 22:14

تفریحات سالم ! :دی

حمیدرضا سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 20:18

حالا این لباس عوض کردنه.فرض کن تو یک محله شلوغ یهو دستشویید بگیره.هر چی هم میگردی نه عمومی نه خصوصیش گیرت نمیاد.چی کار میکنی؟
البته مردا اصولا با شماره ۱ مشکل ندارند.هر جا باشه میشه ایستاده حلش کرد ولی نه وسط خیابون.من یکبار تو یک خیابون شلوغ به این مشکل دچار شدم.زدم تو کوچه پس کوچه ها یک خونه پیدا کردم مال عهد دقیانوس از این خونه خشتیها که در چوبی داره با کلون و یک هشتی.سطح خونه هم اصولا یک متر پایین تر از سطح کوچه هست.از قیافه خونه حدس زدم متروکست.رفتم کنار در خونه کارو شروع کردم.یهو دیدم یک پیرمرد شصت هفتاد ساله با یک چماغ از در خونه اومد بیرون.منو میگی زدم به فرار.(بقول اصفهانیها اصلا شاش بند شدم)ولی بعدش شده بود سوژه خنده جمع.البته می دونم که الان کلی ادم به من فحش میدند که چقدر من بیشهورم ولی خودتون قضاوت کنید تقصیر منه یا شهرداری که تو خیابون به اون شلوغی یک توالت نمیسازه.تازه ادم تو اینجور مواقع اصلا فکرش کار نمیکنه پس خداییش من بی تقصیرم.

فکر می کنم این مشکل تابحال برای هر کی حداقل یه بار پیش اومده... در بدترین شرایط تو هر محله ای بالاخره یه مسحد پیدا می شه که بشه رفت توش.

یه بار به همین دلیل ناچار شدم برم سراغ یه مسجد. حالا عصر هم بود جلوی مسجد یه عده وایساده بودن انگار مراسم ختم یه بابایی بود. من با همه یکی یکی دست دادم تسلیت گفتم خیلی مغمومانه رفتم تو بعد دویدم سمت دستشویی!

خدایی تقصیر ما نیست، تقصیر قالیبافه!

روزبه سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 13:34 http://hazrat-eshgh.com

خیلی جالب بود.
من تا حالا چنین فرصتی نشده ولی چند باری دیدم این سوژه رو.
یه بار حتا مجبور شدیم از کنار طرف رد بشیم. طرف پشتش به ما بود اصلن انگار که نه انگار.
خیلی راحت کارشو کرد.

واسه امتحانشم سر صحنه تیاتر چون باید خودمون میزانسن ها و دکور و اینا رو داشتیم مجبور می شدیم تند تند لباس عوض کنیم.
یاد گرفتیم دیگه این مهارت رو.
ولی جدن کار خیلی سخته و معمولن یه گاف های کوچیکی از توش در می یاد!

حالش به همین گاف هاشه. البته اگه یکی مثل محمد اون دور و برها باشه یه سوته رفتی رو فیس بوک!

محسن سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 12:14

سئوال میکنن که نکنه یک بازیگری خودشو به شکل فامیل اونا درآورده باشه و بخواد به این وسیله بره خون فامیلشون دزدی. می خوان از صداشم مطمئن بشن. البته اگه طرف قدرت تقلید صدا هم داشته باشه که دیگه یک دزد موفقه.
کسی نیست که بگه با این همه هنر چرا میری دزدی آخه؟ برو هنرتو عرضه کن. چرا ملت این همه بی فرهنگ هستن؟

از نظر تاریخی بخوایم بررسی کنیم بی فرهنگی ما برمی گرده به حمله اسکندر، بعدش اعراب و آخر هم مغول ها و امپراطوری عثمانی به ایران... خیلی مطالعه می طلبه که فعلا حسش نیست... عجالتا شما راهکارهای مناسب برای تعویض لباس در خیابان رو ذکر بفرمایین که ما منتظریم.

محمد سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 12:10 http://mohamed.blogsky.com/

خب حسام جون چرا فک میکنی من بی ادبم. بابا جون وقتی بخوای با عجله تو جیک ثانیه شلوارت رو دراری و یکی دیگه بپوشی تازه اونم با هیجان خب به نظر خودت امکان نداره عجله کار دستت بده.خب خیییییلی محتمله! ) اصلا ولش کن ! اون قضیه رو هم فراموش کن.)

من فکر نمی کنم تو بی ادبی، بالاخره بعد از ۱۵ سال دیگه خوب می شناسمت!

در ضمن اگه مراقب باشی در موافع عجله و هیجان هم می تونی هوای تنبان مبارک رو داشته باشی که پایین نیاد!

محسن سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 01:11 http://after23.blogsky.com

جنیفر لوپز؟ هیهات من الذله. بگو داش غلام، بگو اسمال سه تیغه، بگو ناصر سه قاپ. بگو ......
حالا شاید اون پیرزن توی آیفون تصویری من داشت می دید. اگه اونم حظ بصر نمی بره که ول معطلیم و باید بریم کشکمونو بسابیم.
ولی این آیفون تصویری یک ایده جدید به من داد اونم این که از قرار گرفتن در مقابل آیفون تصویری، جدن خودداری بشه.

دیدین بعضی ها آیفون تصویری دارن بعد وقتی گوشی رو برمی دارن باز می پرسن کیه؟! خب تو که داری می بینی کیه دیگه چرا سوال می کنی!!!

همون دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 23:48

ببینم اول شلوار رو عوض کردی یا پیرهن؟ ماشینه دزدگیر داشت؟اگه دزدگیرش صدا می داد کارت تموم بود چون حداقل صاحبش می یومد و کلی بهت می خندید :دی
در ضمن دست به آب هم جای خوبیه برای این کارا :دی

دست به آب که نبود اون اطراف...
اما راست می گی ها، اگه دزدگیرش صدا می داد صحنه باحالی می شد... می شه از توش یه سوژه درآورد.

محمد دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 16:55 http://mohamed.blogsky.com/

ای خدا یکی از همسایه ها با موبایلش ازت فیلم گرفته باشه و بلوتوثش بچرخه تو مردم. تازه اون قسمت خاصشم که خیلی عجله کردی موقع دراوردن شلوارت یه خورده از شورتت هم اومده پایین رو قشنگ زوم کرده باشه رو قضیه! آی میخندیییم.))))

محمد خیلیییییییی بی ادبی!

محسن دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 15:56 http://askamoon.blogsky.com

حالا طولم کشید، کشید. حتا ..... اگر لباس زیر هم نداشته باشیم. یک نظر حلاله. حالا از پشت پنجره که دیگه شرعی شرعیه. پرده ای بین استریپتور -یعنی استریپ تیز کننده- و بیننده هست. گیرم شفاف. طرف حظ بصر برد، برد. نبرد هم شرمنده ایم.
بیت:
برگ سبزی است تحفه درویش
چکند درویش بینوا ندارد بیش.
حکایت:
درویش بینوا به راهی می رفت. عورتش پیدا بود. بر او بخندیدند. مر ایشان را بگفت: همانا ندید بدیدهایی هستید که بر زان می خندید. بروید و بر زان خود بخندید. این بگفت و دور شد. خلق سرافکنده و بسوی خانه روان شدند.
عربیه:
العورته المسکین فی الشارع، فبها الروئیتهما بتوسط الناس
***
راه حل های مخصوص انسانهای خجالتی در کامنت های بعدی ارائه می شود.

مطمئنین ملت از دیدن ما در این شمایل حظ بصر می برن؟! حالا جنیفر لوپزی، مایلی سایروسی بودیم یه چیزی... آخه ما؟!

منتظر راه حل های شما هستیم!

Knight دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 15:55

بامزه بود... یاد اون قسمت مستر بین افتادم که جلوی کوره میخواست مایو عوض کنه!

ندیدم اینو... ولی کلا موقعیت مسخره و خنده داریه!

علی اکبر دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 13:14 http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوبی؟
کارت جالب بود و هیجان انگیز من اصلا تصورشم نمی تونم بکنم .. خیلی خنده داره ..
چرا بعد از فیلم برداری یا سر صحنه اینکار رو نکردی؟

موفق باشی

بالکل فراموش کرده بودم باید لباس عوض کنم. وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد