پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

بسته های پستی مسخره

این اواخر برای فرستادن فیلم کوتاهم به جشنواره های خارجی، دو سه باری ادارۀ پست مرکز ولیعصر رفتم. آدم چیزهایی می بینه که متعجب می شه. مردم یه چیزهایی میارن پست می کنن که برام جالبه.

یه خانومی می خواست سه تا آبکش پلاستیکی (از همینا که کنار خیابون می فروشن) بفرسته آمریکا!

یه آقایی اومده بود چهار تا "پوست کن" (که باهاش پوست سیب زمینی و خیار می کنن) بفرسته کانادا!

یکی دیگه داشت یه دست لباس ورزشی بچگونه، یه شلوارک تابستونی و یه بسته لباس زیر زنونه می فرستاد بلژیک!

یکی هم از فرانسه دوربین عکاسیش رو فرستاده بود اینجا، رفیقش برده بود تعمیر کرده بود می خواست براش برگردونه پاریس!

نمی فهمم مگه توی ممالک فرنگ آبکش پلاستیکی نیست؟ یا لباس خونه انقدر گرونه که از اینجا باید بفرستن براشون؟ هزینۀ تعمیر دوربین مگه چقدره؟

حالا اینا به جز مواد خوراکی و آجیل و پفک و چیپسه که ملت می فرستادن... یکی اومده بود داشت لوبیا می فرستاد خارجه! مامور بسته بندی هم انگار که با آجیل فروشی اونور خیابون قرارداد داشت، به هر کی می گفت "بستۀ شما شده چهار و نیم کیلو، ما پول پنج کیلو رو می گیریم، برو پونصد گرم آجیلی چیزی بخر بیار بذار روش که ضرر نکنی!"...

جل الخالق!

البته یه وقتایی پیش میاد که آدم یه چیزهای مسخره ای رو مجبور می شه با پست بفرسته. من خودم مسخره ترین چیزی که تابجال با پست (اونم پیشتاز) فرستادم سیم تلفن بوده! آخه واقعاً لازم بود! یعنی اگه من می فرستادم طرف کارش زودتر راه میفتاد تا می خواست خودش بره بخره!

نظرات 16 + ارسال نظر
کوروموزوم نا معلوم چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 17:57

واییی خدا اینجوری که میگن برو 500 گرم آجیلی چیزی بخر که ضرر نکنی خیلی بامزست منم یه دفعه میخواستم یه قابیو برای یکی که باهاش خیلی رو در بایستی هم داشتم بفرستم بعد آقاهه گیر داده بود که برو یه چیزی بگیر بذار کنارش ضرر نکنی مثلا اندازه ی سه مشت پسته میشد خلاصه به آقاهه گفتم بی خیال بابا من میخوام ضرر کنم و همینجوری فرستادمش

محسن شنبه 26 تیر 1389 ساعت 16:01

یه دفه علی موقع رفتن به دوبیت، یکی میاد بهش میگه یه بسته دارم ببر برای دخترم. اونم این کارو میکنه. به خیالش که کشکه. توی دوبیت که یه وختی بهش میگفتم عرب سوسمارخور بهش گیر میدن که این بسته چیه. یعنی بعد از باز کردن. اونم میگه کشکه. میگه برای چی خوبه میگه میریزیم توی آش میخوریم. میگه یکیشو بخور. اونم میزاره دهنش. بعد میفهه که سفیداب بوده. ببین تو رو خدا سفیداب از عهد تیرکمون شاه داره استفاده میشه. کسی نیست که بگه روزی یه بار دوش گرفتن که سفیداب نمیخواد که وحشی. خلاصه، علی خودشو از تنگ و تا نمیاندازه و طرفم به خیالش که چیز خوشمزه ایه یه سفیداب میزاره دهشنو و بعدشم خوب معلومه دیگه میره تف میکنه و میگه اه ان شما ایرانیا چه آشغالایی می خوریم. علیم میگه ما اینیم.
مرده شور آدمی رو ببره که سفیداب صادر میکنه. انگاری دخترش ماهی یکبار مثل زمان تیرکمان شاه حموم میرفته.

بیچاره علی... با چه دلی خورده و صداش هم در نیومده.

نگین پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 18:02

خب طول می کشه تا تو اون شهر جا بیوفتن و بفهمن چیو از کجا بخرن با توجه مشغولاتی که دارن

دیگه بعضی هاشون اگه ترشی هم بودن جا افتاده بودن طی این سالها!

پروانه پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 10:28 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

یکی از دوستانم که چند وقت پیش رفت کانادا و برگشت .در جریان چمدان بستنش بودم دو سه ماهی در فکر بود چی ببره وقتی برگشت گفت اونجا دیگه همه چی هست فقط یه چیز پیدا نمیشه از این لیف های حموم که بافتنیه و دو تا دسته داره و بلنده.
اینم مشکل ایرانیان ساکن کانادا

مشکل بزرگیه خب، چطوری لیف بزنن بیچاره ها؟!

ها؟ چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 23:21

شوخی بود که! هیچ نترس!:p

آهان. از اون لحاظ؟!

سونیا چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 22:49 http://allalone.blogsky.com

عجب! اون دوربینه از همه خنده دار تر بود!!!! :)) :)) :))
واجب شد یه بار برم اون جا فقط بخندم!

نیم ساعت وایسی کلی سوژه می بینی!

ها؟ چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 22:08

خدایی تابلو بود چی بود که ‌:‌D

چی بود که؟!!!

محسن چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 21:57 http://after23.blogsky.com

یه وختی تازه ایرانیا راه افتاده بودن که از دست رژیم جدید فرار کنن بازم یه توجیهی داشت. هرچند یارو میرفت نو ن سنگگ و رشته آشی میفرستاد برای توله هاش. الان دیگه انگاری توی همه بلاد فرنگ نون سنگکی راه افتاده. رشته آشی و رشته فرنگی و اینام براهه. هرچند من نمی فهمم که وقتی کسی از کشور خارج میشه اینجا رو با هرآنچه که داره ول میکنه. یعنی چه که ایران بده ولی سنگگش خوبه؟ سبزی خوردن، دم کنی،... قللک؟ مسخره تر از این دیدی؟ یه وختی یه بابایی اومده بود قلک میفرستاد خارج برای نوه اش. من اون وقت فهمیدم که انگار خارجی ها اصلن پس انداز به توله هاشون یاد نمیدن. مسخره.

یه بار یکی از فامیلامون رفته بود می خواست هندونه بفرسته فرانسه! اوایل انقلاب البته. بعد که دید نمی شه یه سال بعدش خودش پا شد رفت پاریس با خودش دو تا هندونه گنده هم برداشت برد... گفتن توی بار نمی تونی بذاری با خودش برد تو هواپیما... فکر کن! هندونه تو هواپیمای ایرفرانس!

حمیدرضا چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 17:16

من پسر داییم که ایتالیا بود از مادرش خواسته بود یکم حنا براش بفرسته.مادرشم که یک ادم سادس فکر کرده بود بنده خدا روش نشده بگه پودر موبر میخوام گفته حنا تا شاید اینا براش موبرم بفرستند.خلاصه موبرو قرستادند میلان.پسر دایی ساده منم که تا حالا حنا ندیده بود(در ضمن حناها رو برای دوست دخترش میخواست)داده بود به دوست دخترش.دیگه بقیشو خودت تصور کن.حالا این قضیه با چند هزار یورویی غرامت ختم به خیر شد.ولی این عجیب ترین سوتفاهم و عجیب ترین بسته پستی بود که من دیدم.

خییییلی با حال بود... سوژه جالبیه برای فیلم کوتاه. البته اگه از آخر به اول تعریف بشه.

منا چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 08:51 http://d-khordad.blogsky.com/

سلام
تو اینطور تصور کن که:
آبکش فرستادن تا باش برنجشو دم کنه و البته تهدیگه برنجشو سیب زمینی بذاره با اون پوست کنه و بعدش برن تو بک یاردشون و لباسایی که فرستادن را بپوشن و با دوربینه یه عکس یادگاری بگیرن و دوباره با پست بفرستن ایران ایمیلش نه ها با پست عکسه رو بفرستن !!!دی:)))

سلام
رسیدن به خیر.
اینا که همه اش مال یه نفر نبود... هر کدوم می رفت یه جای دنیا. ولی خوب به هم چسبودنیشون.

ر و ز ب ه سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 23:38

در مورد فیلم کوتاه گفتی.
یک ایمیل ناقابل به من میدی تا یک کاری رو برات بفرستم.

ایمیل من اینه: hesgan@yahoo.com

هادی سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 23:35 http://playtime.blogsky.com/

گذشته از این بحث پست ، واسه فیلمتون از صمیم قلب آرزوی موفقیت می کنم ..

ممنون

ها؟ سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 21:19

اقا شما چی فکر کردی؟ اونور ابی ها ندارن ! بدبختن بیچارن این چیزا که گفتی و ندیدن اصلا! تو مملکته خوب با این همه امکانات زندگی میکنی بایدم اونارو مسخره کنی که اینقدر بدبختن! حالا شانس اوردیم ۴ نفر اومدن اینجا باعث پیشرفت ما شدن شما که نباید خارجی های بدبخت و مسخره کنی دیگه!
درست نیست اصلا!
والا به خدا!

ایی که الان گفتی جدی بود یا شوخی؟

نگین سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 18:25

منم داروی تقویت ابرو (رز ماری) فرستادم استرالیا.البته چون که این محصول اونجا نبود ولی حتما بهترش بوده دیگه....

تقویت ابرو؟ از اینجا؟
واقعا برام سواله چرا اونایی که اونور هستن اینجور چیزها رو از اینجا می گیرن و خودشون نمی رن بهترشو بخرن؟؟؟

فرزاد سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 16:56

سلام
اتفاقا من می خواستم 10-12 تا dvd بفرستم سیدنی . پست گیر میده یا نه ؟

سلام
نه. الان هیچ گیری نداره. البته فقط از مراکز اصلی پست می شه فرستاد. مثل همین مرکز ۱۴ پستی میدون ولیعصر. فقط تا قانون عوض نشده زودتر بفرست وگرنه مجوز ارشاد باید بگیری...

یک زن سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 15:16 http://adepayeman.blogsky.com

جالب بود...مرسی.
خود من یک بار تو پاکت نامه دو تا النگو گداشتم و فرستادم شهرستان برای دوستم...خیلی میترسیدم نرسه...اما خدا رو شکر رسید...البته اینم اضافه کنم که این قضیه مال 25 سال پیشه.

خیلی ریسک بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد