پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یک درجۀ لعنتی: قانقاریا می گیریم!

همیشه یه وقت هایی هست که کارها گره می خوره تو هم. درست وقتی فکر می کنی همه چیز داره درست پیش می ره اتفاق های بد شروع می شن... دقیقاً همینجاست که آدم فکر می کنه حاضرم قانقاریا بگیرم اما دیگه سراغ اینکار نرم! آخه نشستی داری زندگی می کنی چیه یهو می زنه به سرت؟

صدابردارمون به دلیل بیماری ناگهانی پدرش عذرخواهی کرد و نمی تونه بیاد. باید سریعاً یه نفر جایگزین پیدا کنم.

یکی از بازیگرهای دختر – که فقط یه ساعت هم کار داره – درست همون روز اجرای تئاتر دارن و نیست...

برای نماهای داخلی بیمارستان تقریباً هماهنگی ها انجام شده اما هنوز مجوز نداریم... امیدوارم زودتر ردیف بشه.

امروز هم کاوه (تصویربردار) خبر داد که صبح پنجشنبه یه کار تلویزیونی داره که هیچ رقمه نمی تونه نره. البته این یکی استثنائاً مشکلی ایجاد نمی کنه چون پنجشنبه رو می تونیم از ظهر شروع کنیم.

دیگه اینکه یه دختربچۀ هشت نه ساله لازم داریم برای دو پلان که اون هم هنوز نهایی نشده. البته دو نفر معرفی شدن که قراره مهدی ببینه و انتخاب کنه.

تجهیزات رو هم هنوز آفیش نکردیم. دیر نمی شه، حتی سه روز قبل هم بگیریم خوبه اما این هفته می خوام قطعیش کنم. تابحال سه گزینه داریم که هر کدوم کاملتر و با قیمت بهتر تونستن در اختیار بذارن از همون می گیریم. ترجیحاً از یه جا باشه بهتره.

ظاهراً یکی از بچه های کانون فیلم دانشگاه (روزبه ناصری که توی آخرین فیلم کوتاهم "هیپنوتیزم" هم بازی می کرد) یه دفتر فیلمسازی زده که استودیو پلاتو هم دارن. استودیو رو از تروکاژ فیلم آفیش کردیم اما چون پولی ندادیم می رم این یکی رو هم می بینم.

یکی دو تا پوستر لازم داریم برای دکور مطب. فکر کنم از خیابون آزادی نرسیده به انقلاب می شه تهیه کرد... 

کاش برای فیلم های کوتاه هم مدیر تولید و مجری طرح وجود داشت... 

چرا فیلمنامه ای نوشتم که ۱۱ تا لوکیشن مختلف داره و ۱۲ تا بازیگر؟!‌