پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یه جوک خارجکی!

جوک های انگلیسی معمولاً بی نمک هستن اما این یکی توی این هاگیر واگیر اعتراض و سرکوب و بازداشت و سقوط و تصادف یه کمی حالمو جا آورد:

با نزدیک شدن به مقصد مسافری که روی صندلی عقب تاکسی نشسته بود دستش رو به شونۀ راننده می زنه تا کرایه رو بده بهش.

به محض تماس دست مسافر، راننده شروع می کنه به فریاد کشیدن، به سرعت گاز می ده، به چندین ماشین می کوبه، دو تا موتورسوار رو پرت می کنه و همچنان که با وحشت فریاد می کشه به شدت به یه تیر چراغ برق برخورد می کنه و ماشین می ایسته.

همه جمع می شن دورشون، راننده و مسافر رو بیرون می کشن و روی زمین می خوابونن تا آمبولانس بیاد...

مسافر (نفس زنان) به راننده می گه: من که کاری نکردم، فقط زدم به شونه ات که کرایه رو بدم... تو چرا انقدر ترسیدی؟

راننده: آخه امروز اولین روزیه که دارم تاکسی می رونم، قبل از این ده سال راننده ماشین نعش کش بودم!