1- یه وقتایی همه چیز دست به دست هم می دن تا یه برنامه ای به بهترین شکل ممکن اجرا بشه، اما لحظۀ آخر با یه حادثۀ کوچیک همه چیز می ریزه به هم... اونوقته که آدم تا عمق فیها خالدونش می سوزه!
2- برف نمیاد. بازم تابستون کمبود آب داریم... اصلاً ما همیشۀ خدا یه چیزیمون کمه: تابستونا آب و برق، زمستونا گاز... بنزین و جای پارک و هوای سالم و اعصاب راحت و غیره که بماند!
3- من از بچگی اخبار تلویزیون رو با نوار غزه و کرانۀ باختری رود اردن و فلسطین می شناختم... این روزا اون طرفها و این طرفها اتفاقاتی داره می افته که معلوم نیست آخرش به کجا ختم بشه، اما امیدوارم اینبار برای همیشه قال قضیه رو بکنن... (عجب شرایطی رو دارن تحویل اوباما می دن... خوب بلدن چطور در مواقع ضروری جنگ راه بندازن)
4- دارم کتاب کافه پیانو رو می خونم، یکی از معدود کتابهای ایرانی که ازش واقعاً خوشم اومده. بخونینش!
5- جشن شروع سال نو میلادی رو می دیدم در کشورهای مختلف... از ژاپن تا نیویورک. بی پدرها عجب جشنی می گیرن! لحظۀ سال تحویل خودمون که می شه یه مجری چفت و چغور میارن می شونن جلوی دوربین که با گردن کج و لحن غصه دار بگه: در این لحظات روحانی (!) یادی بکنیم از مریض هایی که روی تخت های بیمارستان خوابیدن و نمی تونن کنار خانواده شون باشن، همینطور خانوادۀ معظم شهدا و جانبازان،...
6- تعداد بازدیدکنندگان وبلاگ داره به صدهزار می رسه، دارم فکر می کنم یه برنامه ای برای بازدید کنندۀ صدهزارم پیاده کنم، اما هنوز نمی دونم چی!
عیب نداره که من به افکار بعد از نیمه شب دیر رسیدم. مهم اینه که الان هم بعد از نیمه شبه :))
می گم که این کافه پیانو که نوشتید خوبه منم اون موقعی که می خوندمش حس خوبی داشتم راستش ولی بعد از خوندن کتاب بعد از اینکه گفت با شهروند امروز به شرط گرفتن پول مصاحبه می کنه و خلاصه یه کم جوگیر شدنش احساس بدی نسبت به نویسنده اش پیدا کردم برای همین الان دیگر کافه پیانو رو اونقدر ها هم دوست داشتنی نمی دونم ولی هنوز خووندنی چرا.
می گم این بلاگ اسکای هر چند ماه یه باز تعداد بازدیدکننده های شما رو هم یه هزار دو هزارتاشو می خوره یا نه؟
من چندتا از مصاحبه های نویسنده اش رو خونده ام و فکر می کنم از نحوه نگارش و بیانش هم مشخصه اخلاق خاصی داره که شاید برای خیلی ها غیرقابل تحمل باشه.
یه بار همون اوایل تا رسیدم به هزار و دویست سیصد، هزار تا از تعداد بازدیدکننده هام کم کردن ولی بعدش دیگه اتفاق نیفتاد.
به نظر من بهترین برنامه برای نفر ۱۰۰۰۰ ام اینه که به بعدی ها لطف کنی و وبلاگت رو در جا تعطیل کنی!
تازه.... مرد می خوام بفهمه نفر ۱۰۰۰۰۰ ام کیه... باهات شرط می بندم اخرش اسم دختر قرمز در میاد!!! عین قرعه کشی بانک ها
نه خیر! ممکنه اسم عمو دربیاد. مثل قرعه کشی ها و مسابقات قبلی!
اآخ آآخ ...نگو که دلم خون.....
ولی خوب جبرانش کردیم ها!!!! ;)
یکم وقتشو بیشتر کنید!:-؟؟
:)
ممنون که وقت گذاشتی، خوندی و نقد کردی.
بازم خیر سرت!
من فقط می خواستم بگم برا صد هزارمی رو من حساب نکن
خیلی گرفتارم
من برای هیچی روی تو حساب نمی کنم!
به روزم.
خیر سرت!
پس قطعا خودمم. یک فیلم دیگه برام بزن!(یکی نیست بگه چرا انقدر از خود راضی می نمایم؟!)راستس چرا برف نمی آد؟ باید یه نظر سنجی در این مورد راه بندازیم!
درباره نباریدن برف از کی نظر بسنجیم؟! سنجیدن نداره که، خب نمیاد دیگه! بهتر!!!
یعنی کل دست اندر کاران فیلم و ... با پذیرش مهمان.
من گفتم برای نفر صدهزارم، نه برای یه کامیون آدم!
من که شنیدم برف اومده که؟
اینجا از جنگ فلسطین فقط به یک اخبار یک روزه اکتفا شد.
ما جشن سال نو رو از نزدیک نگاه کردیم و یا بهتر بگم کیف کردیم هر چند کوتاه بود ولی اینقدر باشکوه بود که همیشه توی یادت می مونه بعد از تمام شدن جشن به احسان گفتم :
دلم برای خودمون می سوزه که زمان تحویل سالمون در کردن یک توپ و آهنگ نوروز رو هم ازمون دریغ می کنند!!!
راستی این افکار نیمه شب تو دیگه به درد ما نمی خوره چون برای ما میشه ... افکار سر ظهر .... ((-;
اتفاقا این یکی رو سر ظهر خودمون نوشتم که دقیقا می شه نیمه شب شما!
برف هم اینجا اومد اما به اندازه سه چهار ساعت بعدش هوا بهاری شد چه جور!
ببین دیدی پلاک خونه ها رو ۱+۱۲ مینوشتند که ۱۳ ننوشته باشند؟ تو هم همینجوری ۱۰۰۰۰۰ رو ردش کن بره پی کارش...
در مورد برنامه های کودک که ما هر وقت برنامه های کودک وطنی رو برای بچه ها میذاریم جفتشون فرار میکنن! یه سیبیل کلفت با کت شلوار سیاه میاد میخواد برای بچه ها برنامه اجرا کنه! نه رنگی و رونگی نه حرکات موزون نه موزیک! حالا هم که غزه و اینا هم اضافه شده...
آقا اجازه؟ اولن ما تا فیها خالدونمون می سوزه اگه جایزه ای برای صدهزارمین بازدید کنند بگذاری و ما برنده نشویم.
ثانین اگر بخواهیم به غزه چیزی بگوییم وبلاق وزین شما را ف ی ل ت ر می کنند. لال بشویم اگر بخواهیم چیزی بگوییم.
اون لحظه شروع سال را نگو که مقامات جمهوری اسلامی از بیخ و بن عزا دارند چون مجبورند شروع سال نو خورشیدی را جشن بگیرند. این تافته های جدا بافته از خداشون بود می توانستند اول محرم را هر ساله جشن بگیرند ولی شتر سواری دولا دولا نمیشود. سال قمری با عزا شروع می شود یعنی باید گریست. و اگر بخواهی هم عزا بگیری هم جشن بگیری اون وقته که هیهات من الزله میشه.
افکار بعد از نیمه شب ما اغلب درباره غزه بود بعدش دیدیم خیلی فیلتربرانگیز شده خودمان خودمان را سانسور کردیم!
سال نو مبارک.در ضمن برای برنامه ای که داری یه نظر سنجی راه بنداز اونقت می فهمی.آها!!!!فهمیدم.هممونو دعوت کن خونتون چند تا فیلم ببینیم.از جمله آخرین فیلم اسطوره سینمایی!
همه مون یعنی دقیقا کیا؟؟؟