پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

دختر قرمز و پلان های روزانه...

شروع یه فصل تازه، فصل عشق همش یه رازه

رازی که بین من و توست، پیش روش راهی درازه...

 

فصل عشق (از قرمز و آبی)

نظرات 23 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 12:11

از همون پچ پچای یواشکی که با هم داشتیم و دو تایی با هم زودتر از بقیه خداحافظی کردیم اومدیم بیرون و شام جای دیگه دعوت بودیم !

اگه اینطوره خودتم که پات گیره! تازه تو قبل از من می خواستی بری!

محمد سه‌شنبه 7 خرداد 1387 ساعت 17:58

سلام
حسام از ته قلب برات ارزوی خوشبختی میکنم. مبارک باشه...
خدا وکیلی خونت یک پرینسس کم داشت...)
حالا راستش رو بگو میخوای تو فیلم زندگیت بازی کنی یا بازم کارگردانی؟
بابت تاخیر منو ببخش. نبودم

اینجا از مسئول تدارکات بالاتر به آدم سمت نمی رسه!

امیر سه‌شنبه 7 خرداد 1387 ساعت 10:12

سلام سلام
خیلی خوشحال شدم .... خیلی مبارکه .....
البته پارسال که دیدمت (بعد از مدت ها) معلوم بود یه خبرایی هست !!
ان شا اله که تو این زمینه هم مثل سایر موارد زندگی به صورت perfect خوشبخت خواهی بود !
به تینا خانوم هم تبریک میگم .....
با آرزوی بهترین ها

جدی؟ پارسال معلوم بود؟! از کجا؟!

فرهاد دوشنبه 6 خرداد 1387 ساعت 19:42 http://www.rahdari.ir

جدا مبارکه....شنیدم آدمهای کچل خوش شانسند ..موندم تو با این همه زلف این همه شانس رو از کجا اوردی...همسر کرمونی...دوست باحال کرمونی...
کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم....امان امان
شاید بهانه ای شد که در کرمان ببینیمتون
شاد باشید

ایشالله می بینیمتون، به زودی!

گیلناز دوشنبه 6 خرداد 1387 ساعت 14:54

من دیر رسیدم...:((...اما یوهو...تبریکات فراوان و صمیمانه...خیلی خیلی بهتون خوش بگذره و کلی اتفاقای قشنگ و دوست داشتنی رو در کنار همدیگه تجربه کنین...
:))

فرهاد دوشنبه 6 خرداد 1387 ساعت 12:10 http://www.rahdari.ir

خیلی بی انصافی شادوماد...من ماه هاست که به روز نیستم ولی کامنتام به راست...
ولش کن...بازم مبارکه...
راستی به روزم
ببخشید اشتب شد:D

ای خدا ما رو از دست این کرمونی ها راحت کن!
راستی می دونستی تینا هم کرمونیه؟!

فرهاد یکشنبه 5 خرداد 1387 ساعت 19:27 http://www.rahdari.ir

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم....نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم...
مبارکه حسام جان...
از اینکه به جرگه ی متاهلین مرد نمای زن محور پیوستی از صمیم قلب و قبل خوشایندم شد...همین..
راستی منم به روزم

تو برای تبریک هم کامنت می ذاری نمی تونی جلوی خودتو بگیری تهش ننویسی به روزم؟! خب معلومه که به روزی وگرنه که اینجا سر نمی زدی!

فرزاد شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 11:58

هر چی گشتم کامنتی از گلناز ندیدم ...
بابا از حالا خواهر شوهر بازی در نیار ، واسه بستن دهان استکبار یه مبارک باشه ایی ، به پای هم پیر شینی ، چیزی بنویس دیگه گلناز جان !

راست می گی ها، خودم متوجه نشده بودم!
حالا اگه گلناز کامنت گذاشت و این وصلت میمون (!) رو تبریک گفت که هیچ، اما اگه نگفت ما هم سر تولد خلیل کوچولو جبران می کنیم و میلاد میمونش رو تبریک نمی گیم!

nastaran جمعه 3 خرداد 1387 ساعت 21:20

salam hale shoma?man az shenidan in khabar besyar khoshhalam .va be in khanum khoshbakht ham tabrik migam

mamnun, lotf kardi

منتظرتممممممممممممممم آقا حسام و عروس گلششششششششش :X
بوس بوس !

راستی اینجا آقا خاتمی اومد مسجد ما ! خیلی باحال بود :)


روزاتون برفی

سلاممممممممممم !
واقعا براتون آرزوی موفقیت میکنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ایشالله خوشبخت بشین .... :X
هر دو تون خییییییییییییییییییییییییییلی خوشملین ها !
اگه میشد حتما میومدم عروسیتون چون من از اون دختر دیوونه هام ! شایدم پرتم کنین بیرون =))))

خلاصه شاد باشین .. خیییییییییییییییلی عشقین !
روزاون برفی
بوووووووووووووووووس بوووووووووووووووووس

سیما چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 00:25

سلام حسام جون این پیام زیر را می خواستم برای تو بگذارم ولی انگار در زیر شعر تینا گذاشتم هر چند دیگه فرق نمی کنه شما مثل اینکه دارید یک روح در دو بدن می شوید اما به هر حال پیام من ربط به موضوع خواستگاری و نتیجه آن داشت که دوباره برات اینجام کپی می کنم که چون هنوز کاملا یک روح در دو بدن نشدید شاید بهت نشان نداده باشند !!!! :‌

وقتی پیام برای خواستگاری گذاشتم این چیزها را نمی دانستم اما چه جالب که نتیجه پیام من با واقعیت جور در آمد . که لازم نبود زیاد دستورالعمل حفظ کنی !!! خیلی خیلی خوشحال شدم برای هر دو تون با آرزوی روزهایی رنگارنگ به ارامش آبی و به گرمای قرمز

سلام. من پیام شما رو توی وبلاگ تینا خونده بودم. ممنون از لطفتون.

دارا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 20:57

زنده سلامت و پاینده باشید.

فرشته دوشنبه 30 اردیبهشت 1387 ساعت 00:16


قدر این روزای خوبو بدونین (-:O

روح الله یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 23:35 http://noziva.persianblog.ir

سلام. من هم شروع این فصل جدید از سفرت رو که حالا با یه همسفر همراه شده بهت تبریک می گم. امیدوارم به پای هم جوون بمونید و همه ی دنیا رو با هم بگردید.

آراد یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 21:22

شروع این فیلم برای من غافل گیری نبود...

این فیلم از اون فیلم هاست که دوست دارم تا به آخر غافل گیری نداشته باشه.به اصطلاح hgppy end باشه.

یه کم suspense و thriller و horror هم قاطیش بشه بد نیست!

احسان یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 18:56

همون هایی که تلفنی بهت گفتم....

به نظر من کار خوبی کردی به هیچ کی نگفتی... وگرنه تینا رو منصرف می کردن!!!

مبارکتون باشه... ماه عسل نیاین استرالیا... برین یک جای دیگه!

هنوز بعد از ۱۳ سال خیلی باهات حال می کنم!

پروانه یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 09:40 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

یک سبد گل برای" تینا و حسام " گرامی که روی کارت آن نوشته شده:


«««« « به پــــای هـــم پیـــــر شین»»»»»


از این که در این خبر خوشایند و سرشار از زندگی ما را شریک کردید سپاسگزارم.


ما هم از شما سپاسگذاریم.

مهدیه شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 22:54 http://badoom.blogsky.com

یه عالمه تبریک به خاطر شروع این فصل تازه. می گن فصل قشنگیه :)

می گن! حالا ببینیم راسته یا نه!

عمو شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 17:24

ببینم حالا نمیشه شما هر دوتون به یک رنگی وسط قرمز و آبی رضایت بدید؟!
ضمن اینکه کلید خوردن سکانس جدید زندگی رو هم تبریک میگم ...

داود شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 17:23

آقا سلامن علیکم. تبریک فصل تازه. مبارکباد این فصل تازه. به سلامتی

فرزاد شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 15:32

سلام . شروع فصل رمز آلود تون رو تبریک میگم .
آقا تا 88/8/8 خیلی مونده هنوز . نمیشه یه تجدید نظری رو تاریخ انجام بدید .

چشم! به خاطر شما چند ماه جلو میندازیم!
هر وقت تاریخ دقیقش معلوم شد شما از اولین نفراتی هستین که دعوت می شین.

محسن شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 15:05 http://after23.blogsky.com

این پلان سکانس رو الحق هر دو تون خوب بازی کردید.
راه هم خیلی درازه. به قول ترانه طونالیه. خیلیم طونالی. البته اگر میدونستم که خسته میشین خیلی مغموم میشدم. ولی میدونم که راه رو راحت میرین. البته مام هستیم ها. فکر نکنین که هویجوری سرتونو بندازین پایین و برین جلو خیلی خوبه. اصلنم خوب نیست. هر وخت دلتون خواست میتونید روی گرفتن دست ماحساب کنید. دستهایی که کم کم دارن لغوه میگیرن.
ولی خودمونیم راه دراز رفتنم خیلی خوبه مخصوصن با همسفر. هر وختم که خسته شدید و در پایان یک روز به یک کاروانسرا رسیدید خستگی اون رو رو بسپارید به یک قلیان دبش چند میوه..........

به قول بودا (و خود شما!) می شه از طی کردن مسیر هم به اندازه رسیدن به مقصد لذت برد. تا حالا که باهامون بودین، مطمئنا بعدها هم خواهید بود.
قلیون چند میوه (!) هم که بدون شما و آقا ختان اصلا نمی چسبه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد