پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

حفظ و مرمت دوستان باستانی!

امروز یکی از دوستان قدیمی بعد از سالها باهام تماس گرفت.

من بعد از اینکه کارم توی اون شرکت خارجی تموم شد و برگشتم با خیلی ها تماس نگرفتم! فکر کردم فرصت خوبیه تا یه سری روابط زائد و بیخودی رو که به هیچ دردی نمی خورن قطع کنم. اما امروز یکی از اونها نمی دونم از کجا حس ششمش خبردار شد که من اینجام!

می گن دوست مثل عتیقه اس، هرچی زمان می گذره ارزشش هم می ره بالاتر. اما به نظر من این در تمام موارد صادق نیست. بعضی وقتا بهتره بذاریم دوستای قدیمی در همون زمان گذشته و با همون خاطرات قدیم در ذهنمون باقی بمونن.

چند سال پیش صمیمی ترین دوست دوران دبستانم رو اتفاقی یه جایی دیدم. خب دیدن اون آدم بعد از حدود ۲۰ سال خیلی جالب بود، اما بدبختی اینجاست که هیچ حرف مشترکی بینمون وجود نداشت. هیچکدوم نمی دونستیم چی بگیم! اصلاً از کجا شروع کنیم؟... در تمام طول اون مدت فکر می کردم کاش ندیده بودمش! کاش نمی دونستم درسش رو ول کرده، دیپلم هم نگرفته و الان توی بازار پایتخت شاگرد مغازه شده. کاش با موهای ریخته و نافرم ندیده بودمش...

بعد از اون سعی کردم بعضی ها رو در گذشته نگه دارم. با همون خاطرات قدیم. چه لزومی داره وقتی توی اورکات یکی از دوستای دوران راهنمایی یا دبیرستان رو پیدا می کنیم بلافاصله باهاش قرار بذاریم؟

نظرات 10 + ارسال نظر
حمید سروری یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 ساعت 04:11

نه متاسفانه الان تو همون ایزایران منتها تو دفتر نوبنیادش هستم

نکته جالبی رو گفتی من هنوزم بیمارگونه فیلم می بینم و تا goofs هاش رو تو imdb نبینم خوابم نمی بره!!!

عاشق سوتی های فیلمام!

منم گاهی به سوتی فیلم های بزرگ تاریخ سینما نگاه می کنم. بعضی هاش خیلی باحاله اما بعضی هاش خیلی دقت می خواد تا متوجه بشی. مثلا دیدن تصویر فیلمبردار توی شیشه یه ماشین یا سایه بوم روی پله ها.

روح الله دهقانی سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 02:19 http://noziva.persianblog.ir

سلام. خوبی؟ آقا خیلی مخلصیم
مطلب جالبی بود و کاملا باهات موافقم. بعضی آدمها هستن که بعد از 100 سال هم که ببینیشون باز هم میتونی باهاشون ارتباط برقرار کنی من دوستانی دارم که اخیرا بعد از 8-9 سال پیداشون کردم و و هر هفته همدیگه رو می بینیم ولی بعضیها رو همون بهتره که توی گذشته، یه گوشه از ذهنت بایگانیشون کنی.

سلام. از اینکه شما رو اینجا می بینیم خیلی خوشحالیم.

حمید سروری یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 ساعت 04:54

حسام جان نمی دونم منو یادته یا نه

این چیزی که میگی رو منم باهاش بد درگیرم. هراس از دیده شدن. هراس از دیدن . شکستن تمام خاطراتت در تصویر امروز

شاید جالب باشه ، از بچه های قدیم کسی که بیشتر از همه تصادفا جاهای متفاوت دیدمش شما بودی!!

دوستدار تو حمید

سلام حمید خان

مگه می شه شما رو یادمون بره قربان؟ هنوز هر وقت فیلم داستان عجیب و باورنکردنی دانشکده کامپیوتر رو می بینم و به اون سکانس کلاس می رسم یاد شما می افتم! یادته حتی رنگ لباس بچه ها رو یادداشت کرده بودی؟

ما انقدر اتفاقی همدیگه رو دیده ایم که دیگه از حالت اتفاقی خارج شده! ببینم هنوزم توی همون شرکته توی خیابون دریای نور هستی؟

فرشته چهارشنبه 28 فروردین 1387 ساعت 14:37 http://freshblog.blogsky.com/

به به چشمم روشن چه جور روابط تنگا تنگی؟؟

از خودش بپرس با شرح و شکل و محاسبه برات توضیح می ده!

دارا چهارشنبه 28 فروردین 1387 ساعت 11:12

آره خیلی چیزها بهتره تو ذهن باشه تا تو دنیای واقعیت.

احسان سه‌شنبه 27 فروردین 1387 ساعت 21:11

آره... منم خیلی پشیمونم که دوباره باهم رابطه داریم... کاش همون قیافه مضحک توی دانشگاه رو از تو توی ذهنم نگه میداشتم... اینطوری هر وقت بهت فکر می کردم حداقلش می خندیدم... اما الان چی؟؟ هر روز باید بیام اینجا و برای خضئولاتی که مینویسی نظر بدم...روز به روزم داری بیشتر از چشمم می افتی!
ای ..... روزگار.......!

از کامنتت که چیز درست حسابی در نمیاد، حداقل دیکته خضئولات رو یاد گرفتیم!
در ضمن، من و تو که متاسفانه هیچوقت رابطمون قطع نشد، همیشه باهم رابطه تنگاتنگ (!)‌ داشتیم!

تینا دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 18:40 http://redlife.blogsky.com/

کاش اینارو اینجا ننوشته بودی...فر کنم بخاطر این مطلب یه چند نفری شاکی پیدا کنی!!
به نظر من هم یک سری دوست ها فقط مال همون دوران خاص خودشون هستن و نمیشه دوستی با اونهارو برای طولانی مدت ادامه داد.
البته ناگفته نماند که دوست داریم تا دوست!!!!!

منم که گفتم بعضی ها!
در ضمن، اگه ما نتونیم هر چی دلمون می خواد اینجا بنویسیم که باید در پلانهای روزانه رو تخته کنیم!

فرهاد دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 12:59 http://www.rahdari.ir

حسام خان ..ما هم؟
امیدوارم اگر جزو دفتر خاطرات شما هستیم یه روزی برگه ی ما رو پاره نکنی بندازی سطل اشغال
البته من دوستام با گذشت زمان عتیقی نمی شن چون همون اول همشون از دم عتیقه تشریف دارند.
به هر حال جالب بود....

محسن دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 08:48 http://after23.blogsky.com

خود من هم به طور کلی دوستان قدیمی که ارتباطم باهاشون قطع شده نمیتونم ببینم. تصور آنچه که بودند در ذهنم از آن چه در واقع هستند خیلی زیباتره خیلی صمیمی و خیلی ساده. بی درگیر شدن در مسائل و مشکلات معیشتی و .... در یکی دو مورد هم خیال هایی میکردم که بعدن دیدم فقط خیال بود و بس. آنها هم در ذهن خودشان طناب دار مرا می بافتند.

مهدیه دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 00:14 http://badoom.blogsky.com

منم دقیقا همینطورم. هیچ رابطه نزدیکی دیگه با دوستای دوران کودکیم ندارم. اگرچه که یه عالمه خاطرات اون روزهامو دوست دارم ولی اشتراکی دیگه وجود نداره برای اینکه هنوز هم بتونیم مثل اونروزها از کنار هم بودنمون لذت ببریم.
یادمه یک سال پیش یکی از دوستان دوران کودکیمو بعد ۱۰-۱۲سال تو یه مهمونی دیدم. به اصرار مامان باباهامون نشستیم کنار هم و فقط تا نگاهامون به هم می افتاد یه لبخند مصنوعی به هم می زدیم!!! کلی اونشب تو دلم دعا کردم زودتر این مهمونی تموم شه!
من الان دچار نوستالژی شدم خیلی!! برم زودتر والا حواسم پرت می شه هرچی از این نوع تجربه ها دارم رو می نویسم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد