پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

حرف های ۱۲ شب به بعد...

1- امشب ساعت 9 از یه جایی برمی گشتم خیر سرم می خواستم مثلا زود برسم خونه. آمپر بنزین ماشین از سه روز پیش روشن بود، گفتم اول برم این پمپ بنزین بغل خونه بنزین بزنم بعد برم. آقا رفتیم گیر افتادیم. ترافیکی بود که تا کیلومترها اینور و اونورم بسته بود. از همون مدل هایی که وقتی اره به یه جای بی ادبی آدم میره نه راه پس داری نه راه پیش! بالاخره بعد از یه ساعت راه باز شد، بی خیال بنزین شدم اومدم خونه. امیدوارم فردا ماشین تا پمپ بنزین برسه...!

 

2- هیچ می دونین افغانی ها به "اسباب کشی" می گن "جا کشی"؟! تازه، وقتی کسی سرشون کلاه می ذاره می گن "جر خوردم"!

 

3- به نظر شما ۷۰ سال زندگی با شراب و شیرینی و شکلات و قلیون و همبرگر و پلو و خورشت بهتره یا ۸۵ سال زندگی با ورزش و نرمش و سبزیجات و پرهیز و مراقبت؟

نظرات 8 + ارسال نظر
گلناز شنبه 2 تیر 1386 ساعت 19:40

سلام میدونم کخ دارم خیلی دیر نظر میدم.به نظر من اصلا نمیشه بدون قلیون سر کرد.مخصوصا اگه شمال باشی یا مثلا سه شنبه باشه بخوای بری خونه برادرت تا با هم فیلم ببینیم ! تازه اخه به زندگی بدون اون چیزها هم اخه اصلا میگن زندگی!!!!

گیلناز پنج‌شنبه 31 خرداد 1386 ساعت 10:22 http://www.hichvahame.persianblog.com

سلام...اول اومدم بگم که من همچنان چیزی ننوشتم!!!...یعنی راستش برای نوشتن سوژه زیاد بود اما امتحانا مجال نمی دن...اونم ترم آخری...

بعدم که من به این شعار ؛دم را غنیمت است؛خیلی فکر کردم....واقعا خیلی جاها کاربرد درستی داره...ازجمله تو خوردن...واقعن یه موقع هایی مرگ از یه جاهایی سر در میاره که هیچ ربطی به ژرهیز کردن یا نکردن نداره...مثل همین زلزله دو سه روز پیش..اونم ساعت ۱۷:۵۹:۵۱ !!!!

محسن پنج‌شنبه 31 خرداد 1386 ساعت 00:23 http://filmamoon.blogsky.com/

من بعد از حدود چهار روز جاکشی تازه الان تونستم که کامپیوترمو روبراه کنم و کانکت شم. اون ۷۰ سال خیلی زیادم هست. یعنی در مقایسه با اون ۸۵ سال. اصلن کاشکی اینو نظر سنجی میکردی. روزی شونصد دفعه من روی اولی کلیک میکردم که امارش بره بالا.

کاتیا چهارشنبه 30 خرداد 1386 ساعت 09:57 http://www.hafezz.blogfa.com

واضح ما که خانوادگی اصل و نسبمون به دومی بیشتر برمی گردهچرا اینقدر بعضیا دوست دارن پاستوریزه زندگی کنن بابا دوروز زندگی حال کنو برو دیگه .خداحافظ

عمو چهارشنبه 30 خرداد 1386 ساعت 00:53

حالا میدونی که به جدا شدن میگن پاره شدن؟!
مثلا میگن : شما کی از مادرتان پاره شدید؟!!

رزیتا سه‌شنبه 29 خرداد 1386 ساعت 02:22

ما یه همسایه افغان داشتیم، یه روز منو با خواهرم دید بعد از احوالپرسی گقت: شما انگار کلانترید؟ما خیلی جا خوردیم!! یه نگاهی به هم کردیم و خواهرم گقت: منظورتون منم؟ همسایمون رو به من گقت: نه شما رو میگم! من با تعجب گقتم: چرا من؟ گقت: خوب به شما بیشتر میخوره که کلانتر باشید.....دیگه نزدیک بود یه چیزی بهش بگم (آخه خیلی هم جدی میگقت) که برگشت گقت: از چهره خواهرتان معلومه که خردتر از شماست!!!! تازه قهمیدیم منظورش ایته که من بزرگتر از خواهرم هستم!!....ولی خدا بگم چیکارش کنه که از اون به بعد این اسم کلانتر اقتاد رو زبون خواهرم!!

فرهاد دوشنبه 28 خرداد 1386 ساعت 22:12 http://choone.blogfa.com

چند بار که تو صف بنزین جر خوردی می فهمی که ۷۰ سال بهتره...زودتر بمیر کمتر جر بخور

تینا دوشنبه 28 خرداد 1386 ساعت 15:56 http://redlife.blogsky.com/

معلومه . بدون همبرگر و خورشت و قلیون که نمیشه زندگی کرد... دایی خود من , یه عمر نه روغن خورد نه قلیون کشید نه شراب خورد...تازه کلی هم ورزشکار بود . دو ماه پیش یهو یه سکته قلبی خفیف کرد , بعدم قلبشو عمل کردن .الان دیگه هیچ کار سنگینی نمی تونه بکنه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد