شده تا حالا کسی رو برای اولین بار ببینی و احساس کنی از مدتها پیش می شناسیش؟
دلیل علمی این حس کاملاً مشخصه: اشتباه عملکرد مغز در تشخیص زمان برای کسری از ثانیه. در واقع اطلاعات زمان حال – به اشتباه – در لایه های پایینتر مغز (مربوط به گذشته) ذخیره می شن و احساس می کنیم که این تصاویر رو قبلاً جایی دیده ایم.
هشت سال پیش در جریان یک سفر، برای اولین بار کسی رو دیدم که به شدت احساس می کردم از قبل می شناسمش. نوع نگاهش، تن صداش، جنس حرف هاش... همه چیز برام آشنا بود. انقدر آشنا که انگار سال ها پیش، صدها یا شاید هم هزاران سال قبل، دوستان خیلی نزدیکی بودیم... یا اینکه اصلاً توی یه خونه زندگی می کردیم...
ما فقط یک هفته با هم بودیم. در اون مدت و خصوصاً موقع خداحافظی خیلی سعی کردم درباره این احساس باهاش حرف بزنم، اما نتونستم.
سال ها گذشت... 5 سال. اون حس هرگز فراموش نشد و همیشه برام سوال بود که چطور می شه یه دژاوو این همه طول بکشه...
سال 83 به لطف اورکات پیداش کردم. یا بهتره بگم همدیگه رو پیدا کردیم. تازه فهمیدم اون هم نسبت به من همین حس رو داشته، از اولین لحظه. اون هم احساس می کرده ما یه جایی، یه زمانی، به یه نحوی کنار هم بودیم... هر روز چندین ایمیل برای هم می نوشتیم و از هر دری حرف می زدیم. جالب اینکه هر چی بیشتر حرف می زدیم این حس هم قوی تر می شد. حسی که به طرز وحشتناکی حقیقی به نظر می رسید.
نمی دونم... شاید این یه دژاووی دو طرفه باشه؛ فقط یه حس، یه احساس اشتباه.
اگر چه باز هم خیلی وقته ازش خبر ندارم. اگر چه حس می کنم این روزا از من دلخوره. اگر چه می دونم نوشته هامو نمی خونه...
اما تولدش خیلی نزدیکه، یکی از همین روزاس...
تولدت مبارک!
سلام،
بالاخره برگشتم!