پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

شبکه های "غیر"اجتماعی

دوران وبلاگ نویسی رو خیلی بیشتر از الان دوست داشتم. اون سالها نظرات، افکار و نوشته هامونو تایپ می کردیم و می ذاشتیم تو بلاگمون. بعد دوستان واقعی و مجازیمون میومدن کامنت می ذاشتن، بحث می کردیم و کلی تبادل نظر صورت می گرفت.

اورکات، فیس بوک و از همه بیشتر توئیتر تنبلمون کرد. دیگه کسی حوصلۀ خوندن متن های بیشتر از چند خط رو نداره و به سختی روی Continue Reading یا See More کلیک می کنیم... اغلب پست ها تبدیل شده به آپلود کردن یکی دو تا عکس و چند کلمه توضیح (تازه اگه پست های share و re-share شده رو در نظر نگیریم). دیگه کسی حوصلۀ نقد نوشتن رو فیلم هایی که دیده رو نداره؛ خیلی همت کنیم لینکشونو از imdb برمی داریم copy/paste می کنیم تو صفحه مون و می نویسیم: 6 از 10!

این روزهام اندروید و قابلیت های سخت افزاری گوشی های موبایل، میزان فعالیت رو در حد بالا/پایین کردن صفحه با انگشت یا نهایت فشار دادن یه نقطه کاهش داده. تنبلانه ترین کار، باز کردن اینستاگرام، تماشای یه تعداد عکس و زدن چند تا لایکه.

یه کم دیگه پیش بریم، می تونیم برنامه ها رو با نگاه کردن باز کنیم، با حرکت دادن سر عکس ها رو رد کنیم و مثلاً با نگاه کردن به وسط عکس و دو بار پلک زدن هم Like بزنیم (و این باعث میشه بیشتر از حالا تصور کنیم بچه هامون چه نابغه هایی هستن که می تونن مثلاً تو دو سالگی با "کامپیوتر" کار کنن! بعد بهشون می گیم لازم نیست بری کامپیوتر بخونی چون الان دیگه هر کسی می تونه باهاش کار کنه و فکر نمی کنیم همین مهندسی کامپیوتر بوده که سخت افزار و نرم افزار رو تا این حد ساده کرده و هر رو دامنۀ استفاده اش داره گسترده تر میشه).

ارتباطات هم که به جهنم! روز به روز دوستان صمیمی واقعیمونو بیشتر از دست می دیم و با دوستان مجازیمون تو وایبر و لاین و تانگو گرم می گیریم. دلمون به این خوشه که 500 نفر تو لیستمونن و به این فکر می کنیم که چه خوب میشد اگه برنامه ها بطور اتوماتیک برای تولد دوستامون پیغام تبریک می فرستادن که دیگه زحمت اونم نکشیم!

گستردگی، همه گیر شدن و استفادۀ بیش از حد از شبکه های "اجتماعی" بهترین دلایلی هستن که ثابت می کنن تا چه حد همه مون "غیراجتماعی" شدیم.

مصاحبه با خبرگزاری افتانا


مصاحبه با خبرگزاری افتانا: از ساخت فیلم های دانشجویی در دانشگاه تا "یک درجۀ لعنتی" و Train Station


تاریخچه به اشتراک گذاری در اینترنت

یکی از مزایای اختراع "اینترنت" ارتباط بیشتر آدم ها با هم و "به اشتراک گذاشتن" مطالب، ایده ها، حرف ها و عکس هاییه که می بینیم.

در طول بیست سالی که از همه گیر شدن اینترنت می گذره، این امکان اشکال مختلفی به خودش گرفته و به نظر من سه مرحلۀ اساسی داشته:

یک. ایمیل های گروهی: اولین روشی که کاربران مورد استفاده قرار دادن استفاده از ایمیل های گروهی بود. به این شکل که وقتی کسی وارد سایتی می شد و مطلب یا عکس های بامزه یا به درد بخوری (از دید خودش البته!) می دید، اونها رو یک جا save می کرد و بعد در قالب یک ایمیل برای تمام آدرس های ایمیلی که در فهرستش بود می فرستاد. اگر کسی از اون ایمیل خوشش میومد، اونو برای دوستان خودش فوروارد می کرد و... .

دو. وبلاگ: از اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی و با ورود وبلاگ ها به دنیای اینترنت، روش به اشتراک گذاری هم تغییر کرد. هر کس یک یا چند وبلاگ داشت که مطالب یا عکس هایی رو برای نشون دادن به سایرین (دوستان و حتی غریبه ها) در قالب یک پست منتشر می کرد. در نهایت ممکن بود لینک مربوط به اون پست یا لینک وبلاگش رو برای دوستانش ایمیل کنه. در اون زمان، برای خوندن آخرین پست های دوستان، هر روز باید به تعداد زیادی وبلاگ سر می زدیم تا از آخرین مطالب، نوشته ها و عکس هاشون با خبر بشیم. این روش، امکان درج کامنت رو هم فراهم کرد، که می شد بوسیلۀ اون از نظر خوانندگان دربارۀ مطالبمون هم مطلع بشیم.

سه. شبکه های اجتماعی: کاری که Hi5 و اورکات از حدود سال های ۲۰۰۲ شروع کردن رو فیس بوک به حد کمال رسوند ایجاد شبکه ای گسترده از دوستان، امکان به اشتراک گذاری عکس، مطلب، ایده، لینک و... به شکلی که با هر بار لاگین کردن می شه از آخرین پست های تمام دوستان مطلع شد، براشون کامنت گذاشت و باهاشون در ارتباط بود. گسترش فیس بوک حتی وبلاگ نویسی رو تحت تاثیر قرار داد و تعداد آپدیت ها رو به شدت کم کرد و روش اول رو منسوخ کرد.

تمام این روش ها به دلیل نیاز انسان به share کردن افکار، اخبار، عکس ها و مطالبیه که می بینه و می خونه.

نمی دونم روش چهارم چه خواهد بود، اما مطمئناً روزی روش چهارم، پنجم و... هم توسط انسان ها بکار گرفته خواهد شد.

اینترنت به سبک Stop Motion!

اوایل سال ۱۳۷۵ بود که برای اولین بار با "اینترنت" کار کردم. سیستم های VAX/VMS سایت دانشکده با اون مانیتورهای تک رنگ سبز قدیمی و محیط text ما رو به دنیای عجیبی می بردن که برای ما دانشجوهای سال دوم  خیلی جذابیت داشت.

اوایل، استفاده از اینترنت فقط برای دانشجوهای ارشد مجاز بود، اما ما با جدیتی که به خرج دادیم تونستیم مسئولیت سایت رو بعهده بگیریم و تمام مدت رو پشت سیستم های "اینترنت دار" بگذرونیم... اولین تجربه ها با ایمیل، موتورهای جستجو، شبکه های اجتماعی اولیه و... هر کدوم خاطرات مخصوص به خودشون رو داشتن.

طی ۱۵ سال گذشته، اینترنت از مراحل مختلفی عبور کرده و از یه ابزار اختصاصی برای محققان و دانشجویان تبدیل شده به یکی از پراستفاده ترین ابزارهای روزمره. ارتباطات سریع و راحت از طریق نامه های الکترونیکی، پرداخت های آنلاین، وجود انواع و اقسام اطلاعات و... باعث شده هر کسی در حد حرفه و نیازش به نحوی از اینترنت استفاده کنه.

اینترنت برای بعضی ها به معنی محلیه برای داونلود آهنگ و فیلم، برای بعضی ها جاییه که می شه توش با دوستان واقعی و مجازی ارتباط برقرار کرد، بعضی ها تمام کارهاشونو از طریق ایمیل انجام می دن، بعضی ها بعنوان ابزاری برای تحقیق و مطالعه بهش نگاه می کنن و گسترده ترین دایره المعارف موجود...

این نیاز به اینترنت برای همه و در تمام مشاغل وجود داره. محصل، دانشجو، کارمند، نظامی، دولتی،... همه از اینترنت استفاده می کنن و اصلاً طی سال های اخیر میزان دسترسی به اینترنت به یکی از پارامترهای پیشرفت کشورها تبدیل شده. حتی خیلی از کارهای عمومی کشور مثل ثبت نام کنکور هم دیگه کاملاً اینترنتی شدن...

اینا همه رو گفتم تا برسم به تعریف جدیدی که از اینترنت شنیدم. دیروز یا پریروز، در یکی از همایش های دولتی/نظامی، یکی از سخنرانان گفته که: اینترنت ابزار جاسوسی نیست، بلکه خود جاسوس است!

این حرف یعنی زیر سوال بردن کل اینترنت و نه سایت های خاصی مثل شبکه هایی که اطلاعات بازدیدکننده ها رو جمع می کنن، نه فیس بوک، نه تویتر... بلکه کل اینترنت.

بلافاصله بعد از این حرف پورت های اچ. تی. تی. پی. اس. بسته شد، ساکس قطع شد، ایمیل های زیادی با مشکل مواجه شدن، گوگل مختل شد و سایت های بیشتری فیلتر شدن... و تمام این اتفاقات همزمان شد با افتتاح شبکۀ علمی کشور، که به نوعی سنگ بنای اینترنت ملی محسوب می شه.

بعنوان کسی که از همون اوایل ورود اینترنت به ایران بطور مداوم و گسترده باهاش سر و کار داشتم، از پشت پردۀ بعضی سایت ها و موتورهای جستجو خبر دارم. این واقعیت رو انکار نمی کنم که اینترنت می تونه خطرات و تهدیدات زیادی به همراه داشته باشه. حتی سه فیلم کوتاه هم در همین زمینه ساخته ام: "یک درجۀ لعنتی" دربارۀ عواقب خطرناک دوستی های اینترنتی، "شما ۹ میلیون دلار برنده شده اید" دربارۀ ایمیل های جعلی برنده شدن در قرعه کشی های اینترنتی و "استاکس نت: جنگ سایبری" دربارۀ ویروسی که به نیروگاه بوشهر حمله کرد...

حتی یکبار هم قبلاً در پستی نوشته بودم که عضویت در سایت هایی مثل فیس بوک و ورود اطلاعات شخصی، می تونه چه تهدیداتی در پی داشته باشه... اما هیچوقت با این نگاه و با این شکل برخورد با اینترنت موافق نبودم.

زدن و بستن و فیلتر کردن و مختل کردن سایت ها راه حل مشکل نیست. اگر مشکلی وجود داره، باید از طریق اطلاع رسانی به کاربران و ارائۀ جایگزین حل بشه. اگر فکر می کنیم ورود به فلان سایت به هر دلیل نباید صورت بگیره، اول باید یک سایت جایگیزین براش طراحی و معرفی کرد، بعد با اطلاع رسانی درست کاربران رو به عدم استفاده از سایت اول تشویق کرد. اگر فکر می کنیم جی میل یا هر سرویس میل دیگه ای مشکل داره، بستن و فیلتر کردن دومین راه حل مساله نیست... چون همیشه راه برای دور زدن فیلترینگ وجود داشته و خواهد داشت. این کار تنها کاربران رو نسبت به تصمیم گیرندگان بدبین تر می کنه. وگرنه شدیدترین فیلترینگ رو هم می شه بالاخره به طریقی دور زد و وارد سایت های مورد نظر شد...

ایکاش مدیران و تصمیم گیرندگان شرکت زیرساخت که مسئول فراهم کردن اینترنت کشوره، منطقی تر و علمی تر به اینترنت نگاه کنن و از دستکاری و تست مداوم سرویس های شبکه خودداری کنن. این روزها ادعای پیشرفت علمی کشور بدون وجود اینترنت سالم و پرسرعت تنها به یک شوخی بزرگ شبیهه!

دربارۀ شبکه های اجتماعی

جدیداً شبکۀ اجتماعی جدید گوگل، به اسم گوگل پلاس راه اندازی شده که گویا طرفداران زیادی هم پیدا کرده.

عضویت در شبکه های اجتماعی از چند سال قبل متداول شد و شاید اورکات یکی از اولین وب سایت هایی بود که تونست افراد بسیار زیادی رو جذب خودش بکنه. ارتباط راحت بین افراد، پیغام گذاشتن، چت کردن، به اشتراک گذاشتن عکس و فیلم و برخی مزیت های سادۀ دیگه (از جمله تقویم تولد دوستان)، از ویژگی های مشترک شبکه های اجتماعیه.

فیس بوک، با طراحی متفاوت و ارائۀ امکانات بیشتر و اینترفیس جذاب تونست به سرعت بین کاربران اینترنت جا باز کنه و ظرف مدت کوتاهی میلیون ها نفر رو به عضویت خودش دربیاره.

از اونجا که عضویت در این شبکه ها و آپلود کردن فیلم و عکس کاملاً رایگانه، باید دید چه منفعتی برای شرکت ها و افراد وجود داره که به سمت راه اندازی چنین وب سایت هایی می رن. بالاخره راه اندازی یک شبکۀ اجتماعی که قابلیت به اشتراک گذاشتن فیلم و عکس داشته باشه هیچی هیچی هم نباشه به فضاهای بسیار بزرگ ذخیره سازی و سرورهای قوی نیاز داره که چند صد هزار دلار قیمت دارن... چه چیزی در این شبکه های اجتماعی هست که تا این حد ارزش داره؟

به نظر من جواب خیلی ساده اس: اطلاعات!

هر فرد برای عضویت در یک وب سایت، باید در ابتدا اطلاعات ساده ای همچون اسم، تاریخ تولد، آدرس ایمیل و مذکر یا مونث بودنش رو وارد کنه. بعد از عضویت به تدریج اطلاعات بیشتری از خودش رو وارد سیستم می کنه. اطلاعاتی مثل سوابق تحصیلی، سوابق شغلی (که معمولاً با ذکر دقیق محل تحصیل یا کار هم همراهه)، علاقه مندی ها، دیدگاه های سیاسی، فیلم های مورد علاقه، موزیک، کتاب، افراد و... .

اینجور اطلاعات برای صاحبان این سایت ها بسیار بسیار ارزشمنده. اونها دیتابیسی در اختیار دارن از میلیون ها فرد حقیقی به همراه اطلاعات کامل هر کدوم.

حالا اگر یک کمپانی تولیدی مثل نایک یا پوما بخواد تبلیغاتی هدفمند انجام بده برای افراد بین 20 تا 25 سال مذکر که به ورزش علاقمند هستن و در فلان منطقه زندگی می کنن و به خرید کالاهای مارکدار علاقمند هستن، فیس بوک می تونه به راحتی با یک جستجوی ساده، ظرف چند ثانیه، فهرست بلندبالایی از اینگونه افراد رو به همراه آدرس ایمیل و در بسیاری موارد شماره موبایل، محل دقیق زندگی و... رو بهشون بفروشه.

در واقع تمام درآمد اینگونه وب سایت ها از راه "فروش اطلاعات" اعضاء به شرکت های تولیدی، احزاب سیاسی و حتی دولت هاست.

هیچ بعید نیست اگر روزی دولتی از صاحبان فیس بوک درخواست کنه تا اطلاعات افرادی که مثلاً به فلان دیدگاه سیاسی علاقمند هستن، بالای 18 سال سن دارن و مثلاً در فلان شهر زندگی می کنن رو در ازای مبلغی در اختیارش قرار بده اینکارو بکنه.

همین حالا هم در آمریکا ورود به بعضی مراکز تفریحی و شهربازی ها در صورت لوگین کردن به فیس بوک رایگانه. یعنی کافیه تمام افراد یک خانواده عضو فیس بوک باشن و جلوی در روی کامپیوترهای موجود در ورودی پارک به اکانتشون لوگین کنن تا مجانی وارد پارک بشن! بعضی سینماها هم چنین سیاستی رو پیاده می کنن... و این یعنی تشویق افراد جامعه به عضویت در فیس بوک و به اشتراک گذاشتن اطلاعات شخصی خودشون. اطلاعاتی که برای صاحبان سایت از ارزش مالی بسیار بالایی برخورداره.

اما جدای از تمام اینها، فیس بوک و سایر شبکه های اجتماعی، حتی اورکات که یک سایت قدیمی به حساب میاد، از چنان جذابیت هایی برخورداره که نمی شه ازش چشم پوشی کرد. بعنوان مثال به اشتراک گذاشتن عکس و فیلم، صحبت کردن خصوصی و عمومی با دوستان نیاز شدید این روزهای کاربران اینترنته... نیازی که باید به شکلی بهش پاسخ داده بشه.

در واقع می شه گفت هزینۀ استفاده از خدمات این شبکه های اجتماعی، در اختیار قرار دادن اطلاعات شخصیمونه. اطلاعات بعضاً محرمانه و شخصیمون در قبال تماشای عکس های عروسی یا تولد دوستمون در نقطۀ دیگه ای از دنیا.

آیا ارزشش رو داره؟

Spam روی موبایل

این اواخر صبح، ظهر، شب، نصفه شب... وقت و بی وقت از موبایلم صدا در می شد که sms اومده. وقتی چک می کردم می دیدم بازم از این s های تبلیغاتیه که بصورت فله ای برای ملت ارسال می شه.

فروش فوق العادۀ فلان فروشگاه، افتتاح شعبۀ جدید بهمان رستوران و کلی هم تبلیغات بانکی... حالا بعضی هاش (از هر صد تا یکی) بدک نیست، اما یه وقتایی Sهایی میاد که تعجب می کردم چی به فکرشون رسیده که رفتن پول دادن یه همچین چیز خاصی بصورت فله ای برای ملت فرستاده بشه. مسخره ترینش دعوت به بازدید از نمی دونم چندمین نمایشگاه بین المللی تجهیزات فرودگاهی بود! تجهیزات فرودگاهی؟! آخه این موضوعیه که از هر ده هزار نفر به زور بکار یه نفر میاد.

در اینکه ما در صنعت تبلیغات به شدت از کمبود ابتکار رنج می بریم شکی نیست ولی دیگه بعضی وقتا واقعاً می رن رو اعصاب. S فرستادی واسه یکی منتظر جوابشی، میاد، باز می کنی می بینی تبلیغ جشنوارۀ پاییزۀ فلان فرش فروشیه. اونوقته که دلت می خواد با همون گوشی...

اسپم همینه دیگه. چیزی که نمی خوای ولی به زور بهت می دن. می تونه ایمیل باشه، SMS باشه، برچسب تخلیۀ چاه و لوله بازکنی پشت در خونه باشه، بروشور و تراکت فلان آموزشگاه باشه... یا حتی می تونه آدم باشه!

دو هفته پیش درخواست کردم تبلیغات برام قطع بشه، که شد. کاش می تونستیم یه چیزای دیگه رو هم درخواست بدیم قطع کنن، مثلاً...

اگه می خواین تبلیغات رو قطع کنین باید با موبایل زنگ بزنین به 09990 ، وقتی رفت رو سیستم پاسخگویی اتوماتیک قسمت "مشکلات پیامک" رو برین جلو تا اینکه بالاخره اپراتور گوشی برداره. بهش می گین می خواین تبلیغات رو قطع کنین، اونم می گه باشه، اول شماره پروندۀ خط رو بگین. شماره پرونده یه شمارۀ هفت هشت ده رقمیه که روی یه تیکه کاغذی که موقع خرید خط بعنوان پروندۀ سیم کارت بهتون دادن نوشته شده. براش می خونین. یه صداهای عجیب غریبی از اونور خط میاد که معلوم نیست داره چیکار می کنه. بعد می گه درخواستتون ارسال شد. از چهار پنج روز بعدش هم دیگه هیچ تبلیغی براتون ارسال نمی شه. خلاص.

چگونه یک وبلاگ پرخواننده داشته باشیم؟

بعضی از دوستانی که تازه کار نوشتن وبلاگ رو شروع کردن ازم سوال می کنن چه مطالبی بنویسیم که پرطرفدار باشه و آمار بازدیدکننده هامون بالا بره.

من بعد از نزدیک به چهار سال وبلاگ نویسی مستمر به نکاتی پی بردم که ممکنه بتونه در این رابطه بهتون کمک کنه. اگر می خواین وبلاگ پرخواننده ای داشته باشین و پست های پر کامنت بهتره به نکات زیر توجه کنید:

ادامه مطلب ...