دیشب که داشتم فیلمی رو برای سومین بار ظرف یک هفته می دیدم، به این فکر می کردم که چه چیزی باعث می شه آدم یه فیلم رو چند بار ببینه؟
بعضی فیلم ها رو یه بار هم به زور می شه تحمل کرد ولی بعضی فیلم ها هم هستن که بارها و بارها می بینیم و هر بار هم چیز جدیدی توش پیدا می کنیم و از دیدنش لذت می بریم. باید فیلمباز باشین تا بدونین منظورم چیه...
بعضی فیلم ها چنان فیلمنامه ای دارن که وقتی تموم می شه با دهن باز روی صندلی خشکمون می زنه! برای همین دلمون می خواد یه بار دیگه هم ببینیم و این بار با آگاهی از داستان به موضوعات دیگه توجه کنیم؛ مثل فیلم های دیگران (آمنابار)، حس ششم (شیامالان)، هفت (فینچر)،... .
بعضی فیلم ها هم با روحیه و سلیقۀ ما آنچنان سازگاری دارن که از دیدنش حسابی کیف می کنیم؛ مثل من که با فیلم های اسپیلبرگ حال می کنم! از دوئل گرفته تا مونیخ همه فیلم هاشو دوست دارم.
البته گاهی اوقات هم ممکنه یه فیلم رو به خاطر حضور یه هنرپیشه چندین بار تماشا کنیم. من خودم ممکنه فقط بخاطر ناتالی پورتمن، نیکول کیدمن، هریسون فورد، تام کروز یا جانی دپ فیلمی رو دو بار ببینم، ولی نه بیشتر!
و اما بیشترین دفعاتی که یه فیلم رو دیدم، از ایرانی ها:
پردۀ آخر: 11 بار!
قرمز: 8 بار
بوی پیراهن یوسف، روبان قرمز، سگ کشی: 6 بار
از فیلم های خارجی هم تا امروز:
Jurassic Park 42 بار (این فیلم بهم انرژی می ده!)
Eyes Wide Shut 35 بار (با این فیلم آرامش پیدا می کنم!)
Amelie 21 بار (هر بار یه چیز جدید توش پیدا می شه!)
فیلم های زیادی هم هستن که بیشتر از ده بار دیدم: ایندیانا جونز ها، هری پاترها، دیگران، شرکت، فراری، در جست و جوی نیمو، فرانتیک، لئون، عصر معصومیت، 21 گرم، شرکت هیولاها، گزارش اقلیت، ماتریکس، دزدان دریایی کارائیب، خانه خنجرهای پران،...
آپوکالیپتو (گیبسون) و مرحوم (اسکورسیزی) رو هم اخیراً دیدم و جالب اینکه به محض تموم شدن دلم می خواست دوباره از اول ببینم! فیلم های فوق العاده خوبی هستن.
حالا شما از همه بیشتر کدوم فیلمو دیدین؟ چند بار؟
از چند روز پیش مغازه ها پر شده از خرس و قلب و شکلات! دخترا و پسرا هم ریختن می خرن. همه جورش هم هست. از خرس 2000 تومنی تا خرس 200 هزار تومنی. خودم دیدم یه دختره (از اینایی که شلوار جین تنگ می پوشن با چکمۀ بلند پاشنه دار، موهاشونم نیم متر توی هواس، مانتو هم تقریباً ندارن و مثل آنجلینا جولی راه میر ن) داشت یه بستۀ کوچیک شکلات می خرید 108 هزار تومن! راست می گم به خدا!
حالا من با اینا کاری ندارم، می خوام یه چیز دیگه بگم...
می گن دو شغل در دنیا وجود داره که از همه امن تره: باستان شناسی و ستاره شناسی. به این دلیل که اولی با هزاران سال قبل سر و کار داره و دومی با هزاران کیلومتر دورتر! من همیشه عاشق باستان شناسی بودم. عاشق لحظه ای که می خوای در یه تابوت رو باز کنی...
چند روز پیش باستان شناس هایی که داشتن توی ایتالیا حفاری می کردن، به یه قبر رسیدن مال 6000 سال پیش. وقتی درش رو باز کردن چیزی دیدن که همه شون برای چند دقیقه مبهوت مونده بودن: یک زن و مرد که در آغوش هم به خاک سپرده شده بودن...
هنوز معلوم نیست این دو نفر چه جوری مردن. مثل رومئو و ژولیت با هم خودکشی کردن؟ اول یکیشون مرده بعد چند وقت اون یکی مرده و وصیت کرده که اینطوری دفنش کنن؟ یا شاید اصلاً قربانیشون کردن؟... فعلاً هیچی معلوم نیست، جز اینکه مطمئناً عاشق همدیگه بودن.
اول می خواستن اونا رو از هم جدا کنن که ببرن به یه مرکز تحقیقاتی، اما بعد پشیمون شدن. گفتن اینا هزاران سال کنار هم و توی بغل هم بودن، چرا ما جداشون کنیم؟ برای همین دورشون رو بریدن و اونا رو همونطوری در آغوش هم به مرکز منتقل کردن، بدون هیچ آسیبی.
بعد از تحقیقات همه چی معلوم می شه؛ سن، قد، وزن، دلیل مرگ و حتی شکل چهره. مطمئناً اون موقع که در آغوش هم می مردن نمی دونستن که بعدها، هزاران سال بعد، آدم ها پیداشون می کنن و عکسشون به همه جای دنیا مخابره می شه. اون هم درست چند روز قبل از ولنتاین.
حالا یه سوال، اگه گفتین کدوم طرفیه زنه کدوم طرفی مرد؟! از همین جا به بالا هم می شه فهمید!
اینم از نتایج. جشنواره تموم شد. برنده ها معرفی شدن. باز هم تا چند روز دو تا شاخ گنده روی سرمون باقی می مونه که چرا این گرفت، چرا اون نگرفت.
- دوستان جدید… بحث های سینمایی… دیدن فیلم های عالی، متوسط و مزخرف٬
- درآمدن چشم از حدقه و برآمدن شاخ از سر بعد از شنیدن اسامی نامزدها!
- آشنا شدن با "عشق کیمیایی"هایی که اسم همۀ سیاهی لشکرهای فیلم "سلطان" رو هم بلدن و تمام دیالوگ های فیلم رو حفظ هستن!
- کسانی که ادعا می کنن دوست صمیمی باران کوثری هستن ولی برای دیدن خون بازی از ساعت شیش صبح توی صف وایسادن!
- عشق فیلم هایی که هنوز فرق حاتمی با حاتمی کیا رو نمی دونن و می گن "چی شد حاتمی کیا بعد از دلشدگان از کرخه تا راین ساخت؟!"
- کسانی که فامیل همسایۀ یکی از بازیگران نقش چندم یکی از فیلم های در پیت بخش مهمان جشنواره هستن و طوری ژست می گیرن که استنلی کوبریک هم نمی گرفت!
- کسانی که هر سال از یزد و مشهد فقط برای دیدن فیلم های جشنواره تهرون میان و این مسافرت خاطره انگیزترین و تنها مسافرت سالشونه٬
- کسانی که بالای 70 سال سن دارن و تیپ می زنن، میان جشنواره که بلکه یکی از کارگردانها ببیندشون و واسۀ یه فیلم انتخابشون کنه!
و هزارتا خاطره دیگه که به اسم "خاطرات جشنواره بیست و پنجم" حفظ می شه.
لیست کامل نتایج هم اینجاس:
امسال در طول جشنواره نمایشگاه و مسابقه مواد تبلیغاتی سینمای ایران در خانه هنرمندان برگزار می شه. از هر فیلم ایرانی (نمایش داده شده در یک سال گذشته) پنج - شش عکس از صحنه و پشت صحنه در راهروهای خانه هنرمندان نصب شده که در نوع خودش جالبه.
من از عکس های پشت صحنه بیشتر خوشم اومد، چون اغلب عکس های صحنه رو قبلاً در مجله ها، سردر سینماها و بیلبوردها دیده بودم . عکس های پشت صحنه فیلم "چند می گیری گریه کنی؟" از همه جالب تر بودن. از عکس های "تقاطع"، "یه بوس کوچولو" و "به نام پدر" هم خوشم اومد.
در ایران تمام تبلیغات یک فیلم در تیزر، پوستر و عکس خلاصه می شه. در کشورهای دیگه راه های مختلف و جالبی برای تبلیغات بکار می ره که تاثیر زیادی بر فروش فیلم ها داره. مثلاً در طول نمایش فیلم کینگ کنگ هر کس از برگر کینگ خرید می کرد، بلیت فیلم رو بهش هدیه می دادن.
فروش تی شرت، کلاه و اسباب بازی فیلم ها هم یکی دیگه از منابع درآمد تهیه کننده در کنار فروش بلیت فیلم هاست. بعضی از اینها تا ایران هم می رسن؛ مثل ماسک فیلم جیغ، لباس هری پاتر، عروسک نیمو و... .
آنونس سینمایی فیلم های ایرانی خیلی طولانیه (در اغلب موارد داستان فیلم رو کامل تعریف می کنه) و تیزر تلویزیونی (به خاطر محدودیت های مسخرۀ صدا و سیما) خیلی کوتاه.
کلاً تبلیغات سینمایی حرفه ای در ایران وجود نداره. تمام فیلم های پرفروش به دلایلی غیر از مواد تبلیغاتی پرفروش شدن. اینجا شایعات، احساسات و حواشی فیلم نقش تبلیغی مهمتری دارن. خصوصاً مشکل توقیف، سانسور و سوژه (ظاهراً) خطرناک.
با اینحال برگزاری اینجور نمایشگاه ها در کنار جشنواره فیلم فجر می تونه بر شکل تبلیغات اثر بذاره و باعث پیشرفتش بشه.
نتایج بخش تبلیغات هم این شد:
بهترین پوستر: چهارشنبه سوری و ابراهیم خلیل الله
بهترین تبلیغات محیطی: آتش بس
بهترین آنونس: تقاطع
بهترین عکس: وقتی همه خواب بودند
روز جمعه هیات داوران فهرست نامزدهای سیمرغ بلورین مسابقه سینمای ایران رو اعلام کرد. این فهرست تقریباً قابل پیش بینی بود. نکاتی درباره این فهرست وجود داره، از جمله اینکه:
http://www.fajrfestival.ir/farsi/asp%20for%20home/asp/news_details1.asp?id=391
دیشب (پنجشنبه) مراسم اختتامیه چند بخش جشنواره (به غیر از مسابقه سینمای ایران) برگزار شد. فهرست کامل برگزیدگان اینجا هست و من تکرارش نمی کنم:
http://www.fajrfestival.ir/farsi/Fajr/asp/awards_head.asp
چند تا فیلم ایرانی در بخش آسیا و بین الملل حضور داشتن که این فیلم ها جایزه گرفتن:
اتوبوس شب: کیومرث پوراحمد، بهترین کارگردان بخش آسیا
خون بازی: رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب، بهترین کارگردان بخش بین الملل
خون بازی: باران کوثری، بهترین بازیگر زن بخش بین الملل
"سینه سرخ" جایزه بخش بین المذاهب و "پابرهنه در بهشت" جایزه ویژه سال پیامبر رو گرفت که من این دو تا رو ندیدم. اغلب جایزه های بخش بین الملل رو هم فیلم های آلمانی گرفتن.
حالا باید دید به کسانی که در بخش بین الملل جایزه دادن در بخش مسابقه سینمای ایران هم دوباره جایزه می دن یا نه. فیلم خون بازی هر چی بگیره حقشه، خصوصاً باران کوثری. اما جان من دیگه به اتوبوس شب جایزه ندین!
شایعات:
"پوراحمد فیلم جنگی ساخته؟؟؟"
این اولین واکنشی بود که هر کس بعد از شنیدن خبر تولید فیلم اتوبوس شب از خودش نشون می داد. همین موضوع باعث کنجکاوی خیلی ها از جمله خود من شد که ببینم چی شده پوراحمد جنگی ساز شده؟
اتوبوس شب یه فیلم سیاه و سفیده که حدود 80 درصدش توی یه اتوبوس می گذره. داستان هم اینه:
دو رزمنده جوان (یکی هیجده ساله و اون یکی یه کم بزرگتر که زن هم داره) باید 38 تا اسیر عراقی رو با یه اتوبوس از خط مقدم منتقل کنن پشت جبهه. بعد از یک سری اتفاق که در طول راه میفته، بالاخره اسیرها رو تحویل می دن اما یکیشون شهید می شه (همون که زن داشت).
کل داستان همینه. هیچ پیچیدگی خاصی هم نداره. من همش منتظر بودم که یه اتفاقی بیفته اما فیلم همینطوری تموم شد!
این فیلم هم از روی یک داستان کوتاه ساخته شده و اصلاً یک نفر در تیتراژ هست به عنوان "گسترش دهنده داستان"! یعنی داستان کوتاه رو گرفته بهش شاخ و برگ داده، فیلمنامه بلند نوشته! خب نتیجه هم زیاد بد نیست، اما در حد و اندازه یه فیلم بلند هم نیست.
نقش اون دو تا رزمنده جوون رو دو تا بازیگر غیر معروف بازی می کنن (که هر دو خوب هستن، خصوصاً اون جوون تره). رانندۀ اتوبوس خسرو شکیبایی هست که تقریباً مثل همیشه اش بازی می کنه. با همون بیان و همون ژست ها و... . محمدرضا فروتن هم نقش یکی از اسیرهای عراقی رو داره که از وسط فیلم به بعد به ایرانی ها کمک می کنه (چون مادرش ایرانیه و پدرش عراقی).
موارد جالبی هم در فیلمنامه هست البته. مثلاً یکی از اسیرهای عراقی (که یه دکتره) قبلاً با رزمنده ایرانی دوست بوده (در ترکیه) و حالا باید مقابل هم بایستن... یا اینکه معلوم می شه یه پای راننده اتوبوس مصنوعیه و پسر خودش اسیر عراقی هاس... اما در مجموع فیلمنامه خیلی جاها کم میاره.
به نظر من هنوز بهترین فیلم پوراحمد "شب یلدا" هست. بعدش "خواهران غریب" و بعد هم سریال "قصه های مجید". فیلم های دیگه ای که این بین ساخته چنگی به دل نمی زنه٬ مثل "گل یخ".
اتوبوس شب هم به غیر از بازی خوب محمدرضا فروتن چیز خاصی نداره. تصویربرداری معمولیه، موسیقی معمولیه، حرکات دوربین و میزانسن ها معمولیه... اصلاً فیلم یک فیلم کاملاً معمولیه.
احتمالاً این فیلم در چندین رشته کاندید می شه که به نظر من حقش نیست. حالا چون پوراحمد جنگی ساخته بخوان بهش جایزه بدن مسخره اس. البته بازی فروتن خیلی عالیه و حقشه که حداقل کاندید بشه.
فکر نمی کنم این فیلم در نمایش عمومی فروش کنه. ملت حوصله یه فیلم سیاه و سفید جنگی که همه اش هم توی یه اتوبوس بگذره ندارن، تازه هیچ ماجرای خاصی هم اتفاق نیفته!
من به این فیلم از 20 نمره می دم 14 (5 نمره اش فقط بخاطر بازی فروتن!).