پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

پلۀ آخر...

1. تصور کنید: پیرمردی 90 ساله که به مدت 60 سال هر روز ساعت 5:30 بیدار میشه، یه لیوان شیر گرم می خوره، ساعت 6 میره برای پیاده روی (در سراشیبی کوچه های زعفرانیه)، ساعت 7 برمیگرده خونه، صبحانه می خوره و 7:30 میره به سمت محل کارش.
2. حالا در نظر بگیرین که ایشون موسس مدرسۀ مهران (اولین مدرسۀ ملی ایران) هستن و همچنین بنیانگزار و رئیس شورای کتاب کودک که برای گسترش امکان و فرهنگ کتابخوانی در کودکان و نوجوانان (خصوصاً در مناطق محروم) قدم های بزرگی برداشتن و کارهای زیادی انجام دادن.

3. بی نهایت مهربان و به معنای واقعی کلمه دانشمند، فرهیخته و یک دایره المعارف کامل دربارۀ هر موضوعی که فکرش رو بکنید، اونهم با لحنی شیرین و کلامی دوست داشتنی.

4. اولین بار یک ماه پیش دیدمشون؛ زمانی که برای تهیۀ فیلمی مستند وارد منزل و محل کارشون شدیم. اینکه می خواستم مثل یک بازیگر کارهای روزمره رو جلوی دوربین بازسازی کنن کمی سخت بود، اما با صبر و حوصلۀ بسیار زیاد و روحیۀ طنزی که داشتن، همه چیز به خوبی پیش رفت و موفق شدیم ساعت ها فیلم ازشون تهیه کنیم.

5. روز فیلمبرداری، زمانی که در اتاقی مشغول تصویربرداری بودیم با شنیدن سر و صدایی از حیاط کار رو قطع کردیم و رفتیم بیرون: نوۀ ایشون در پله ها زمین خورده بود... چیز مهمی نبود، به کارمون ادامه دادیم.

6. امروز صبح، آقای مافی بر اثر افتادن از پله و آسیبی که به سرشون وارد شد، فوت کردن

7. سوالی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که آیا اون حادثه نماد و نشونه ای بود برای آینده؟ اصلاً آیا این همون پله بود؟