پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یادداشتی بر فیلم روزهای زندگی (پرویز شیخ طادی – ۱۳۹۱)

نامزدی ۱۴ سیمرغ بلورین از جشنوارۀ سی ام فجر و برندۀ بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمبرداری، بازیگر اول زن و... خود به خود توقع رو از فیلم بالا می بره. یعنی انتظار داریم با یکی از بهترین فیلم های سال روبرو بشیم...

اما...

"روزهای زندگی" داستان زن و شوهریه که در یک بیمارستان صحرایی نزدیک خط مقدم به درمان مجروحان مشغولن. حمید فرخ نژاد و هنگامه قاضیانی نقش این زوج رو بازی می کنن. هر روز در چندین نوبت زخمی های زیادی به بیمارستان منتقل میشن که نیاز به جراحی فوری دارن و این زوج به کمک سایر همکارانشون به اونها رسیدگی می کنن...

چند دقیقۀ اول فیلم خوب و طوفانی شروع میشه: مجروحان جدیدی که میرسن، پزشکانی که در راهروهای شلوغ می دون، عمل جراحی های سرپایی و چند دقیقه ای. همه چیز آماده اس تا ما رو به داستان اصلی وارد کنه. با ورود یک دکتر جوان و ترسو از تهران – که خیلی شسته رفته هم هست – جمع کاراکترها جور میشه تا وارد قصۀ اصلی بشیم... پذیرش قطعنامه و اعلام پایان جنگ باعث خوشحالی همه میشه، اما عراق دوباره حمله می کنه و ما منتظر شروع داستان اصلی هستیم...

مشکل بزرگ فیلم به نظر من همینه: داستان اصلی هیچوقت شروع نمیشه!

به گفتۀ آلفرد هیچکاک فیلمی که در اون هیچ بمبی منفجر نشه به درد هیچی نمی خوره! البته منظور هیچکاک از بمب، انفجار یه بمب واقعی نبود، بلکه انتظار برای شروع یک حادثه، یک نقطۀ اوج یا یک واقعۀ مهمه. اگر با دقت به فیلمنامه های موفق نگاه کنیم متوجه می شیم تمام اونها دارای یک چنین ویژگی هستن.

صحنه های شلوغ برای فیلم ایرانی خوب از کار دراومده، جلوه های ویژه خوبه و بازی ها هم قابل قبول. اما چیزهایی هست که منو بعنوان یه بیننده اذیت می کنه.

استفاده از نماهای تکراری در تدوین صحنه های اکشن، سیاهی لشگرهایی که نمی دونن توی صحنه باید چیکار کنن و بی هدف اینور اونور می دون و از همه مهمتر رنگ بد فیلم. من نمی دونم این فیلم اصلاح رنگ شده یا نه، اما نتیجه روی میز تدوین هر چی که بوده، اینجا، توی سینما، پرش رنگ شدید بین سکانس ها وجود داره و هنوز آثار چسبوندن نگاتیو در لابراتوار در سینما قابل مشاهده اس!

فیلمنامه هم ایرادات بزرگی داره. بعنوان مثال بیرون اومدن پزشکان از پناهگاه برای برداشتن لوازم جراحی در جایی که می دونن پر از عراقیه، قهرمان بازی های غیرمنطقی (مثل جایی که اون پرستار برای نجات دکتر جوان بدون هیچ طرح و برنامه ای بیرون میپره و هم خودش و هم بقیه رو به کشتن میده).

پایان فیلم به شدت کلیشه ایه. به نظر من بهتر بود مجروحان حاضر در پناهگاه به خاطر تشکر هم که شده زن و شوهر جراح رو در اولویت قرار می دادن و از اونجا بیرون می بردن تا اینکه نقشی کاملاً خنثی رو ایفا کنن.

در مجموع به نظر من این فیلم یک فیلم بسیار معمولی جنگی محسوب میشه با ساختاری متوسط و فیلمنامه ای ضعیف که تنها ویژگی اون استفاده از چند سکانس شلوغ و پرهزینه اس... و البته جایزه های زیادی که گرفته.

دیدن این فیلم برای کسانی که از دیدن صحنه های پر از خون، عمل جراحی، زخم، قطعی، سوختگی و... خوششون نمیاد توصیه نمیشه.

امتیاز: ۶ از ۱۰

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 10:34 http://filmamoon.blogsky.com

این شروعی که نوشتی فکر کنم عینن شروع فیلم کیمیا ساخته احمدرضا درویشه. اون که خیلی خوب بود. ینی تنهاسکانس خیلی دیدنی فیلم بود و اگر بعد از اون سکانس از سینما میومدی بیرون چیز زیادی رو از دست نمی دادی.

دقیقاْ. شبیه اول کیمیاس. من اون فیلم رو خیلی دوست داشتم... اما باز هم به نظرم سکانس اول کیمیا بهتر از این بود.

نوید شنبه 27 خرداد 1391 ساعت 18:26

خوب یهو بگو نبینینش دیگه پسرم

یه چیز تو همین مایه ها! حداقل نه توی سینما!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد