پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم
پلان های روزانه

پلان های روزانه

هر کسی بازیگر نقش اول زندگی خود است، من می خواهم زندگی را کارگردانی کنم

یک درجۀ لعنتی: تصویربرداری – روز چهارم (جمعه، ۱۰ اردیبهشت)

جمعه صبح ساعت ۹ پلاتوی تروکاژ فیلم: بچه ها تقریباً سر وقت اومدن و شروع کردیم به تمرین با بازیگران و چیدن نورها. امروز در این لوکیشن حامد سلطانی، دنیز خاطری، ترانه مهدی بهشت، الناز امیری و مهدی آروم بازی داشتن.  

از اونجا که داستان فیلم قصه ای تقریباً بلند هست و من برای کوتاه شدنش در حد ۱۵ دقیقه تنها مقاطع مهم زمانیش رو برای نمایش انتخاب کردم، دیالوگ ها خیلی مهم هستن و باید درست با همون لحن و طرز خاص بیان ادا بشن. در واقع تماشاگر تنها شروع یا پایان حوادث مهم رو می بینه و باید از روی اینها داستان رو در ذهن بسازه. به همین دلیل کارمون توی استودیو از چیزی که فکر می کردم بیشتر طول کشید. تاکید روی نحوۀ بیان بازیگرها، شکل ادای کلمات و نوع نگاه ها... خصوصاً بازی ترانه مقابل حامد که واقعاً فوق العاده بود. حامد سلطانی بازیگر خیلی خوبیه که می تونه به بهترین شکل ممکن به بازیگر مقابلش کمک کنه. 

 

 

کار ما توی استودیو تا ساعت چهار و نیم طول کشید و از اونجا به سرعت وسایل رو جمع کردیم و رفتیم سعادت آباد برای گرفتن یک پلان خارجی. کجا؟ پایینتر از میدون کاج و درست روی پل نیایش، جمعه عصر ساعت ۶! تقریباً مطمئن بودم اگه تابحال کسی از ما مجوز نیروی انتظامی رو نخواسته، دیگه امروز حتماً بکار میاد. اما در کمال تعجب دیدم ما پل رو بستیم، ماشین ها رو تو اون شلوغی روز نگه داشتیم و بعد از چند بار برداشت بالاخره تصویر مورد نظرمون رو فیلمبرداری کردیم. هیچکس هم نیومد بگه آقا چرا شما خیابون رو به هم ریختین؟! تازه پرچم های روی پل رو هم کشیدیم پایین!

آخرین لوکیشن کیلومتر ۵ اتوبان کرج بود، کنار خط مترو. ساعت هفت و نیم رسیدیم و از اونجا که باید منتظر می موندیم تا هوا کاملاً تاریک بشه وقت داشتیم که آخرین سکانس رو سر فرصت تمرین کنیم. امیر فیروی و احمد افشاری بعلاوۀ وحید سبیلی بازیگران سکانس آخر بودن. اونها ازم خواستن من یکبار بطور کامل بازی رو ببینم (بدون اینکه چیزی بگم) و بعد اگه نیاز به اصلاح بود تغییراتی در نحوۀ بازی ها اعمال کنم. بعد از چند بار تمرین بالاخره میزانسن دراومد و رسیدیم به حالت نهایی.

طبق فیلمنامه  لوکیشن ما می بایست دارای این ویژگی ها باشه: کنار اتوبان، نزدیک خط مترو، حاشیۀ جاده پهن، بدون نرده یا حصار و درخت به تعداد کافی. من برای پیدا کردن یه همچین لوکیشنی دو بار کل اتوبان رو رفتم و برگشتم و فقط یک نقطه رو با یه همچین مشخصاتی پیدا کردم. از شانس ما درست در همین نقطه تیر چراغ برق وجود نداشت و این یعنی تاریکی مطلق. برای نورپردازی صحنه از سه تا چراغ شارژی و نور چراغ های دو تا ماشین استفاده کردیم و تا حد امکان صحنه رو روشن کردیم. نتیجه اونی نبود که در ذهن داشتم اما در مجموع خوب بود. بازی امیر و احمد در نقش های کوتاهی که داشتن خوب بود و قابل قبول.

بعد از گرفتن این پلان ها، دوربین رو کاشتیم و منتظر عبور مترو موندیم تا آخرین پلان رو هم بگیریم. وقتی مترو رد شد و کات آخر داده شد... یهو دلم تنگ شد. برای تمام بچه هایی که توی این مدت باهاشون بودم و از فردا دیگه نمی دیدمشون. 

همیشه همینطور بوده. تا چشم به هم می زنی می رسی به پلان آخر و باید با همه خداحافظی کنی. ساعت ده و نیم شب با بچه ها خداحافظی کردیم و با مهدی رفتیم که وسایل رو تحویل بدیم.

با پایان امروز فاز فیلمبرداری هم تموم شد و از دو سه روز دیگه فاز پس-تولید رو شروع می کنم.

نظرات 13 + ارسال نظر
کژال سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 15:31

بله
ما کژال می نویسیم و نیش .. می خوانیم

دیشب از محسن پرسیدم، گفت!
حال شما خوبه؟!

کژال دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 16:20

فیلم عالی بود مخصوصاْ بازی ترانه خانوم

ممنون. من شما رو می شناسم؟

کیانا پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389 ساعت 16:43

حالا ما یه بار با اسم مستعار اومدیم اتفاقی برامون نیفته شما اسممون را داد بزن! ;)

;)

ترانه چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 ساعت 15:21

کلا فکر کنم همه هلاک شدن داداش!!!

کیانا؟!

چییییییی داداش؟ سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 17:15

حسام جون....
کشتی ما رو تا این فیلمو ساختی!!!!

آره به خدا!

کوروموزوم نا معلوم شنبه 18 اردیبهشت 1389 ساعت 09:49 http://xxxy.blogsky.com

یعنی واقعا هیچ کس نیومد بگه چرا خیابونو بستین؟!

محسن جمعه 17 اردیبهشت 1389 ساعت 10:33 http://hessamm.blogsky.com/1389/02/15/post-425/

من و دوستم دارا هر جا که با هم باشیم بهمون خوش می گذره.

مشخصه کاملا!

محسن جمعه 17 اردیبهشت 1389 ساعت 10:29 http://filmamoon.blogsky.com/1389/02/17/post-176/

وبلاگ پرمحتوایی داری. مایل به تبادل لینک هستی؟ من شما را لینک کردم.

ما اینجور کامنت ها را پاک می کنیم. اما این یکی رو بخاطر شما و دوستتان دارا که یک سکانس حذف شده دارین نگه می داریم!

فرشته جمعه 17 اردیبهشت 1389 ساعت 03:52

سرد نشو ... و برای فیلم بعدی برنامه ریزی کن !!! تمام تلاشهاتو رو تحسین می کنم و بهتون یه خسته نباشین میگم. امیدوارم موفق باشین و فیلمتون جهانی شه.

مادر هند رو دوباره بازسازی کن حسام !!! تو رو خداااااااااا ...

از الان؟ بذار این تموم بشه! کار داره هنوز!

مادر هند که نه، اما سنگام یا شعله رو می سازم دوباره!

محمد پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1389 ساعت 14:41 http://mohamed.blogsky.com/

راستی حسام واقعا تو هم دلت برا کسی تنگ میشه! من همیشه فکر میکردم تو یه آدم آهنیی!)

جدی؟!

محسن پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1389 ساعت 07:51 http://filmamoon.blogsky.com

اون پلانی که من و دوستم دارا از جلوی ماشین کیانااینا رد شدیم رو دوباره نمی گیرین؟ کی بیاییم؟ کجا؟

نمی دونم تو اون شرایط چرا به همه انقدر خوش گذشته!

عمو چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 16:35

ببینم این فاز پس-تولید یعنی اینکه حالا دیگه تمرین بسه پس بریم تولید کنیم، نه؟!
راستش این وقایع نگاری ساخت یک فیلم کوتاهت شد مثل لاست، حالا که داره تموم میشه آدم حالش گرفته میشه!
میگم فیلم بعدیت رو یه فیلم بلند انتخاب کن مثلا ۳-۴ ساعت، یه چیزی تو مایه های مادر هند!

تعبیر پس-تولید خیلی باحال بود. کلی خندیدم!

آخ آخ لاست رو نگو که خمارشم! هفته پیش که ما فیلمبرداری داشتیم پخش نشد. قبلا هماهنگ کرده بودم با جیکوب!

همون چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 15:35

به به سلام آقا حسام چطوری؟
ببین اگه فیلمت صحنه اکشن داره و نیاز به گانگستر داشتی من حاضرم بیام بازی کنم.از روی رفاقت.
...تقلید صدا هم بلدم...
راستی به این بازیگرات بیشتر برسُ...خیلی لاغرن بنده های خدا...
موفق باشی

این یکی که نه، اما تو کارهای بعدی حتما یه همچین صحنه ای می گنجونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد